نسخه تعزیه شهادت حضرت حر ابن یزید ریاحی علیه السلام (قزوین ، انجم)قسمت دوم

تو کیستی که نمودی به هر دلی وطنی  که نی در انجمن و نی برون ز انجمنی  تو آن حسین غریبی که ظهر عاشورا  جهان مصالحه کردی به کهنه پیرهنی __  گفتا حر دلاور گفتا حر دلاور ابن سعد دغا را ابن سعد دغا را تاج ریاست ز تو تاج ریاست ز تو شمشیر و خنجر ما را شمشیر و خنجر ما را ما طالب وفاییم خریده ایم جفا را ما طالب وفاییم خریده ایم جفا را هر کس به قدر فهمش فهمیده مدعا را حبیب و ریش سفید حبیب و ریش سفید در قتلگه رو نمود در قتلگه رو نمود شمشیر بران به کف چون شیر و در شکارا چون شیر و در شکارا عشق و می حقیقت با نغمه نگارا عشق و می حقیقت با نغمه نگارا در شور و حالت آرد پیران پارسا را در شور و حالت آرد پیران پارسا را قاسم به گریه گفتا عروس محلقا را هرجا گلی ببینی کن یاد روی ما را در قتلگه چون آیی بنشین به بالین من شاید که باز و بینی دیدار آشنا را 

ادامه نوشته

 نسخه تعزیه شهادت حضرت حر ابن یزید ریاحی علیه السلام (قزوین ، انجم) قسمت اول

حدیث کرببلا کرده خون دل ما را چه چاره کرد توان درد بی مداوا را فغان که چرخ برافروخت آتشی در شام که تیره کرد ز دودش چراغ بطحا را در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد کس جا در این خانه ویرانه ندارد دل را به کف هر که دهم باز پس آرد کس تاب نگهداری دیوانه ندارد محبت تو بود رشته امید مرا رها نمیکنم این ریسمان محکم را طالب فیضی اگر سوی حسین کن گذر زآنکه شنیدم حسین منبع فیض خداست __ تو کیستی که نمودی به هر دلی وطنی که نی در انجمن و نی برون ز انجمنی تو آن حسین غریبی که ظهر عاشورا جهان مصالحه کردی به کهنه پیرهنی __ چون خلیل آل طاها عازم کوی منا شد فدیه ذبح عظیمش اکبر نیکو لقا شد سوی منا ساقی کرببلا شد کوی منا وادی کرببلا شد بر سر پیمانه عهد و وفا شد کوی منا وادی کرببلا شد گفت و که ای یاران وقت فراق است شاه یثرب را عزم عراق است خسته امروز خاطر انور مصطفی شد بسته از این غم در خانه مرتضا شد ای علمدار سپاهم ای امیر لشکر من محمل زرین ببندید بهر زینب خواهر من بهر عنان گیری او اکبر من قاشیه کش قاسم مه پیکر من گفت و که ای یاران وقت رحیل است جمله نالید و صغرا علیل است ای برادر بهر علی اصغر گهواره تو بردار غیر صغرا هیچ کس را تو بر جای و مگذار (آمده اندر کرببلا کرببلا حر مغرور دلاور با خیل لشگر لشگر عدوان همره او همره او با تیغ و نیزه و خنجر مانند آذر راه و را بربسته بر سلطان خوبان راه و را بربسته بر سلطان خوبان صف به صف ایستاده با شمشیر بران راه و را بربسته بر سلطان خوبان فرقه کافر آمد و یکسر بر قصد آن شاه فرقه کافر آمد و یکسر بر قصد آن شاه سبط پیمبر بر کف خود سر در راه الله اندر کوکبه عزت شد نقده گه خلوت شد جایگه عزت شد صد شکرلله نزدش آل بنی هاشم بود بسته کمر دایم بود اکبر وهم قاسم بود در نزد آن شاه گفتا از کف میدهم دنیای فانی هریکی سرمست از جام سعادت گفتا از کف می دهم دنیای فانی عشق ربوده از سر حر هوش برد از پیکرش تاب و توان را ازصف لشگر گشته جدا گشته جدا سوی سلطان جهان پیچیدند آن راه گفتا از کف می دهم دنیای فانی دادن جان بهتر از این زندگانی منصب ولشگر نیزه و خنجر از خود رها کرد منصب و لشگر نیزه و خنجر از خود رها کرد چکمه به گردن خدمت آن شه بس گریه ها کرد چکمه به گردن خدمت آن شه بس گریه ها کرد گفت ای زاده پیغمبر وی نور دل حیدر وی خسرو کم لشگر وی ای آیت الله گفت ای زاده پیغمبر وی نور دل حیدر وی خسرو کم لشگر وی ای آیت الله باشم رو سیه و مضطرمن با دل غمپرور من در بر پیغمبر من توبه الی الله توبه اتوبه ایا سلطان خوبان) 

ادامه نوشته

نسخه تعزیه حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام

ای دل خون شده ایام عزای حسن است  کز ثری تا به ثریا همه بیت الحزن است  پیرهن چاک زنم در غم آن گوهر پاک  کز غمش چاک ملک را به فلک پیرهن است __ ماه عزا گشته به پا گشته هویدا  از غم شمس افلاک طه  خدا خدا از غم شمس افلاک طه  زین مصیبت زین شفقت  زین شور و دهشت  نیلگون از ثری تا ثریاست  خدا خدا نیلگون از ثری تا ثریاست  ای حسن ای غریبم برادر  ای حسن ای غریبم برادر  ای حسن ای شهیدم برادر  ای حسن ای غریبم برادر  زنی چون من بی برادر به عالم مبادا  زنی چون من بی برادر به عالم مبادا  زنی چون من خوار و مضطر به عالم مبادا  زنی چون من بی برادر به عالم مبادا  غم فزون شد دیده خون شد  زین دهر دون شد  شیعه را خاک ماتم به سر شد  خدا خدا شیعه را خاک ماتم به سر شد  ای حسن ای غریبم برادر  ای حسن ای غریبم برادر  ای حسن ای شهیدم برادر  ای حسن ای غریبم برادر  چشم اعظم گرید از غم  زین شور و ماتم  گریه ها از زمین تا سما شد  خدا خدا گریه ها از زمین تا سما شد  شیعه افغان و زاری نمایید  شیعه افغان و زاری نمایید  بر حسن غمگساری نمایید  شیعه افغان و زاری نمایید  ( امام حسن) یارب زغم نبی کبابم  از فرقت او به پیچ و تابم  کو باب بزرگوار زارم  کو فاطمه مادر فکارم  ترسم که ضیاء هردوعینم  لب تشنه کربلا حسینم  از ماتم من زند به سینه  کلثوم و شود اسیر کینه  یا رب به دل ملول زهرا  بخشای گناه شیعیان را (امام حسین) یارب ز غم پدر چه سازم  از غصه بسوزم و بسازم  کو باب حزین تاجدارم  از مرگ پدر سرشک بارم   یارب به حق علی اعلا  بخشای گناه شیعیان را

ادامه نوشته

نسخه تعزیه شهادت حضرت امام موسی ابن جعفر علیه السلام

بلبلان فصل بهاران به من امداد کنید  گاهگاهی ز اسیران قفس یاد کنید  من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید  قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید _ عجب مدار از این جسم استخوانی من  به زیر کنده و بند طی شد جوانی من  ندیده دیده من مدتی رخ خورشید  چنین گذشت همه عمر و زندگانی من  _ در کنج زندان ای خدا مردم ز زهر کاری  در کنج زندان ای خدا مردم ز زهر کاری  مسیب از دل زارم گویا خبر نداری  مسیب از دل زارم گویا خبر نداری  من بی کس و بی یاورم  من بی کس و بی یاورم  در این غریبی مضطرم  من بی کس و بی یاورم  کو تا رضا آید بندد دو چشم من زیاری  کو محرمی تا راز دل گویم ز سوگواری  از من ببر پیامی ای صبا به شهر بطحا  از من ببر پیامی ای صبا به شهر بطحا  روی زمین جان میدهم خبر بده رضا را  روی زمین جان میدهم خبر بده رضا را  من بی کس و بی یاورم  من بی کس و بی یاورم  در این غریبی مضطرم  من بی کس و بی یاورم  کو تا رضا آید بندد دو چشم من ز یاری  کو محرمی تا راز دل گویم ز سوگواری (امام) بسم الله الرحمن الرحیم  دلم شکسته شد از روزگار یا الله  جدا یا رسول الله  مادر یا زهرا ببین به حال من اوضاع کار یا الله  رضا شدم که بسوزد ز داغ معصومه  شود غمین و حزین داغدار یا الله  رضا شدم که رضایم پدر پدر گوید   زند به سینه و سر دل فکار یا الله  ای فلک از جور بیداد است این بیداد تو  عیش را بنیان کند صد داد از بیداد تو  هر کجا باشد غمی اندر جهان کج مدار  می دهی جا در درون ناله و فریاد تو  رضا شدم که ز بار الم فتد قدم  عوض ز مهر ببخشی به امت جد کبار یا الله 

ادامه نوشته

نسخه تعزیه مجلس شهادت حضرت شاهچراغ علیه السلام

(شاهچراغ) بسم الله الرحمن الرحیم ستایش میكنم من هر زمان خلاق عادل را   عطوف است و رئوف است و قدیر و قادر دانا  ببین یارب منم شاهچراغ از غصه میسوزم  ز دوری رضا شاه خراسان خسرو بطحا (علاءالدین) الهی من علاالدین حسینم نوگل زهرا  عزیزموسی جعفر تمیز بلبل زهرا  ز دوری رضا مردم مگر او برنمیگردد  صبا عرضم رسان با او بگو درد دل مارا(ابراهیم) بسم الرحمن الرحیم  ستایش میكنم من هر زمان خلاق عادل را  كند شهزاده ابراهیم به كه عنوان غم دل را  ز دوری رضا مردم مگر او برنمیگردد  صبا عرضم رسان با او بگو درد دل ما را (علاءالدین) رضا تا كی به سروقتم نیایی  چرا با ما تو بی مهر و وفایی  تو اندر طوس و ما اندر مدینه  بگو تاكی زنیم بر سرو سینه (ابراهیم) رضا تاكی كشم من اشتیاقت  نبودم بهر خدمت من لیاقت  نیامد قاصدی از عمر سیرم  خبر از حال اطفال تو گیرم (شاهچراغ) علاءالدین حسینم ای پریشان  ایا شهزاده ابراهیم گریان  ز دوری رضا سازیم چه چاره  كنیم از غم گریبان جامه پاره (برادران)ایا شاهچراغ ای شاه بافر  عزیز دامن موسی ابن جعفر  كه تو بعد از رضا سلطان مایی  تو باید چاره این غم نمایی (شاهچراغ) صلاح این است و ای شهزادگانم  ایا دو بلبل آرام جانم  ز دوری رضا باشیم هراسان  كنیم ترك وطن رو در خراسان (برادرها) چه خوش گفتی بیا بوسیم دهانت   مرا این آرزو بودی به جانت  رضا راما درامشب خواب دیدیم  میان ورطه گرداب دیدیم (شاهچراغ) علاءالدین حسینم ای وفادار  برو معصومه را بنما خبردار  بگو ما هر سه قلب ریش داریم  برادرها سفر در پیش داریم (علاءالدین) خواهر جان  بیا معصومه جان ای خواهر ما  بیا ای یادگار از مادر ما  سفر داریم به دل این مدعا را  ببینیم بلكه رخسار رضا را

ادامه نوشته

نسخه تعزیه فضل و فتاح

(اشکبوس) صد شکر باد بت اعظم بروزگار  بر اشکبوس داده چنین عزت و وقار  در زنگبار صاحب اجلال دولتم   بگرفته است کل جهان مال مکنتم   اندر زمانه هیچ غمی نیست در دلم   جز بغض مرتضی که بسرشته شد گلم   کی می شود به من بت اعظم نظر شود   جسم علی به خاک و به خون غوطه ور شود ( فتاح) ای چرخ تا به کی خورم از دست تو فسوس   تا کی کنم شکایت عم خود اشکبوس  اندر جهان نبود کسی هم نبرد من   روز مصاف گر بکنم صدر زین جلوس (اشکبوس) ای بخت واژگون شده ای دهر سند روس   در خواب مرگ  رفته مگر بخت اشکبوس   چون هندوانه بغض علی در دلم بود   کی می شود که رفع چنین مشکلم بود   خوابم حرام گشته و عیشم شده زبون   ای بخت همتی که علی را کشم به خون (فتاح) داد از دست تو ای چرخ دنی   تا به کی داری به فتاح دشمنی   در یم عشقم چو ماهی غوطه ور  از غم دخترعموی نامور  عاشق دخترعموی خود شدم   از خودی رفتم ز خود بیخود شدم   سوزم از عشق رخ دختر عمو  عقل و عشقم هر دو گشته روبرو (اشکبوس) بار دیگر شراردین بر دل من شراره زد   بغض عداوت علی بر دل من اشاره زد   موزک خوش نوا بزن بار دگر در این مکان  که آتش بغض حیدری مغز سرم ترانه زد (فتاح) عشق دریاییست اندرهر طریق  چاره ای نبود به دریا جزغریق عقل گوید با من شوریده حال  هان تو ای فتاح بگذر زین خیال  عشق گوید کی توانی بگذری   کارعشق است این نه کار سرسری   عقل گوید این زمان از جای خیز   با عموی خویشتن بنمای ستیز   می روم در نزد عمم اشکبوس   تا بیفتد قلب زارش در فسوس ـــ السلام ای عم والا اقتدار عمو جان چند با ما بی وفایی آشکار  ای که می باشی تو شاه زنگبار  یک زمان بر عرض فتاح گوش دار  من کمر را بسته ام امروز تنگ   تا بکوبم با تو این دم طبل جنگ   عشق گوید فتنه می کن هر چه باد  می دهم امروز خرگاهت به باد

ادامه نوشته

نسخه تعزیه شهادت حضرت علی ابن موسی الرضا علیه السلام

(امام) ای خدا آگهی از حال غریب الغربا   در زوال آمده اقبال غریب الغربا   قرعه دربدری آمده بر نام رضا   هر منجم که زند فال غریب الغربا  من رضایم به قضاییکه رضای تو دراوست  به رضای تو شد آماده غریب الغربا  قرعه خونجگری آمده بر نام رضا  مهرغم آمده بر فال غریب الغربا  هرغریبی که زجاج بصرش تار شود   راه پیموده زدنبال غریب الغربا  باز گشتن زغریبی به وطن بس مشکل  سهل کن بر همه احوال حال غریب الغربا(مرد نابینا) کرده ام عزم سر کوی غریب الغربا   تا مشامم شنود بوی غریب الغربا   مهلتی ای ملک الموت که شاید چینم  گلی از گلشن مینوی غریب الغربا  کورکورانه روم سوی خراسان که مگر  دیده روشن کنم از بوی غریب الغربا  بزرگوار خدایا نگر به حال غریب  تبم گرفته نباشد به سر عیال غریب  فتاد برتنم اتش ز سوز تب یاران  تو ای امام غریبان برس به داد غریب (امام) رسد از طرف چمن زمزمه بر گوش غریب  چون تزروی که به تاراج برد هوش غریب   ناله شخص غریب است عجب با اثر است  باراوسخت گران است سر دوش غریب  من غریبم ز دل شخص غریب آگاهم  سر خود را بنه ای کور به دامان غریب(مرد نابینا) من ندانم که چه شخصیست شده یار غریب  مهربانی کند و گشته پرستار غریب  آشنا هست به من ز چه بیگانه از او  شخص بیگانه کجا و خبر از حال غریب  بگو ای شخص به من بهر خدا از چه سبب  بگرفتی سر دامن سر افکار غریب (امام) سر غریب نیاید اگر رضای غریب  به وقت مرگ که بندد دو چشمهای غریب  غریب بودن و درد غریبی آسان نیست  به وقت مرگ بود خشت متکای غریب 

ادامه نوشته

نسخه تعزیه شهادت حضرت سیدالساجدین زین العابدین علی ابن الحسین علیه السلام

(امام زین‌العابدین) کریم لم یزل ای خالق زمین و سما  تو دانی آنکه گرفته دلم ازین دنیا  تو واقفی که ز ظلم یزید و ابن زیاد  به من چه کینه ز بیداد در جهان رو داد  تو دانی آنکه چهل سال اشک از عینین  نگشت خشک، کنم گریه بر امام حسین  بزرگوار خدایا به دیده‌گان ترم  گذر ز جرم گناهان شیعه پدرم  (زن امام) شه سریر مصیبت جناب زین‌العباد  گل ریاض حسین شهید ای سجاد  مگر به خاطرت آمد ذکر کربلای حسین   که گریه می‌کنی از بهر ابتلای حسین  چه می‌شود که نمایی دمی ز ناله سکوت  که از فغان تو افتاده شور در ملکوت  نما تو صبر زمانی ز ماتم بابت   که کرد تیره مه و مهر را کنون آهت (امام زین‌العابدین) چگونه اشک نریزم ز مردم عینین  که پاره‌پاره بدیدم تن امام حسین  به جای آب نبارم چرا از چشم خون  که دیده‌ام رخ بابم ز خون شده گلگون  سکوت چون کنم از گریه کنون  که دیده‌ام تن بی‌دست حضرت عباس   ز دیده چون نفشانم مدام خون جگر   به خون لمیده بدیدم تن علی‌اکبر   چرا ز دل نکشم آه و ناله و فریاد  که دیده‌ام تن صد چاک قاسم داماد   رواست آنکه کنم گریه تا صف محشر که پاره دیده‌ام از تیر حنجر اصغر (زن امام) هر آن چه گریه کنی ای جناب حق داری   رواست آنکه به جای سرشک خون باری   بکن تو ذکر پنهانی ز ماجرای حسین   که من شریک شوم با تو در عزای حسین   حسین که جان گرامی فدای امت کرد   رواست امت اگر جان کند فدای حسین  ( امام زین‌العابدین)  چه گویم که ندارم تاب تقریر  (زن امام) بگو احوال بابت ای ز جان سیر (امام زین‌العابدین) فغان دیدم که از زین بابم افتاد  (زن امام)  در آندم خرمن دین رفت بر باد (امام زین‌العابدین) به تن زخمش فزون‌تر از ستاره  (زن امام)  امان دل شد به سینه پاره‌پاره  (امام زین‌العابدین)  به خاک و خون چون ایشان تپان شد (زن امام) از این غم قامت گردون کمان شد  (امام زین‌العابدین)  بیامد شمر دون بر دست خنجر (زن امام) پرید از این خبر هوش من از سر (امام زین‌العابدین) نشست از کین به روی سینه او (زن امام)  امان از کینه دیرینه او (امام زین‌العابدین) ز کین ریش حسین پیچیده بر دست (زن امام) فغان زین ظلم پشت عرش بشکست (امام زین‌العابدین) به حلق تشنه‌اش بنهاد خنجر (زن امام) فغان از ظلم شمر دون کافر (امام زین‌العابدین) سرش لب تشنه از پیکر جدا کرد (زن امام)  جهان را زین جفا ماتم‌سرا کرد (امام زین‌العابدین) به دید من سر او جلوه‌گر شد (زن امام)  بنای هستی‌ام زیر و زبر شد (امام زین‌العابدین) مرا زین بیش تاب گفتگو نیست   تو را تا روز حشر این غصه کافیست  برو ای مبتلا می‌کن صوابی  بیاور از برایم جام آبی  به تجدید وضو پردازم اکنون  بگویم راز با خلاق بی‌چون 

ادامه نوشته

نسخه تعزیه شهادت حضرت حمزه سیدالشهدا صلوات الله علیه السلام

دلم ز جمله خوبان ترا گرفتار است   تأثیر حرف توست  ور نه حسن بسیار است    طواف کعبه چه حاجت که چهار دیوار است   طواف کعبه من دیدن رخ یار است __ اصلا ای اهل عالم   موسم ناله و شورشین است   قرعه ماه محرم  کوس شاهی به نام حسین است     یا علی از نجف جانب کربلا کن توجهی  بر عیال حسین از ره وفا کن ترحمی   بین حسین محرم کعبه جانان شده   اکبرش در منا بره قربان شده   گفت که آزادگان موسم جان بازی است   این سر دادن به حق عین سر افرازی است (هنده ) از غم مرگ برادر با پدر  روز شب آید مرا خون از بصر  بارالها نصرتی ده از وفا  در احد من جوی خون سازم روا   دشمنم من با سه کس دارم جفا   با علی و حمزه و با مصطفی   زین سه کس هر کس ببرد سر ز تن   شاد گرداند دل ناشاد من (وحشی) ای نگارا چون صنوبر می خرامی پشت بام   ای به رخ چون میم وه برگو ترا باشد چه نام   دین و دل بردی ز من ای مه جبین گل عذار   بررخ گلگون گوهر ریزی چرا هر صبح و شام (هنده) ترا وحشی بگو با من چکار است   مدام از خون دو چشمم لاله زار است    تو میدان هنده نامم آشکاراست   تکلم با تو ما را ننگ وعار است (وحشی) پری رخسار مه طلعت بیان کن از ره یاری   که هستی بیوه یا بر سر به دوران شوهری داری   گل باغ کدامین شهریاری می بری دل را  که تیر غمزه عشقت مرا بر سینه شد کاری (هنده) نچیده گل کسی از بوستانم دان تو غمخوارم    ندیده دیده گردون دو زلف عنبر افشانم    هزاران عندلیب آمد به سیر باغم از یاری   گلستانم بود خالی ز اغیار فروزانم

ادامه نوشته

نسخه تعزیه شهادت حضرت قاسم ابن المجتبی علیه السلام

(ابن سعد) ساقی به نور باده برافروز تو جام ما موزك بزن كه عیش جهان شد به كام ما ما در پیاله عكس رخ یار دیده ایم ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما هرگز نمیرد آنكه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده عالم دوام ما موزک بزن چغانه چغانه برای ما _ ساقیا از باده پر کن جام مینا رنگ را  موزکا در غرش آور طبل و کوس و چنگ را ساقیا فردا کنم کاری بر اولاد علی کز ستم در ناله آرم آب و خاک و سنگ را زیر دست پر دلان فردا نشانم سالکان صدر مجلس جادهم خنجر زن فرهنگ را (شمر) مشورت امشب چه باشد ابن سعد نامور كرده ایی با چنگ و بربط آشنا آهنگ را گاه مستی گه خماری گاه هوشی گاه خموش داده ایی بر باد زین رفتار نام و ننگ را پیری و مستی جوانی را زسر بگرفته ایی گر چه می از دل زداید او غبار و زنگ را وه چه فارق بال بنشسته ایی امیرا بر سریر خیز و درزین كش سمند تیز ابلق رنگ را(ابن سعد) ساقی شراب كهنه تو اندر پیاله كن بستان پیاله و به شمرم حواله كن ریش سفید و خوردن می خوش نماست نی عادت نموده ام چكنم می پیاله كن موزك چنان بزن كه جهان را خراب كن (شمر) ساقی هلال باده تو در پیچ و تاب كن دور فلک شتاب ندارد درنگ كن جام مرا زخون جوانان بیاورید خون جای می برای من اندر پیاله كن بانی این عزا به حق شاه نجف مرتضا علی عمرشریف وی دو صد و بیست ساله كن بستم كمر به قتل حسین شاه انما موزک چنان بزن كه جهان را خراب كن (مصرع شمر و ابن سعد) ابن سعد ز بغض حسین كباب شدم ـــ من هم ای شمر در عذاب شدم ـــ من حسین را كنم ز كینه شهید ـــ اهل بیتش كنم ز كین نومید ـــ حیف اكبر كه رفت از دنیا ـــ حیف از آن نوجوان مه سیما ـــ خنگ زرین لجام پیش آورید ــــ دل افراسیاب ریش آورید (ابن سعد) طبال بلرزان دل خسرو جمع را افکن هیجان ارض و سما لوح و قلم را تا من بروم پشت سراپرده عصمت سوزم جگر شاه عرب میر عجم را

ادامه نوشته

نسخه تعزیه مجلس بازار شام وفات حضرت بی بی رقیه خاتون سلام الله علیها

کنج دلم خرابه شام آرزو کند   تا با سه ساله دخترکی گفتگو کند  از گوشه ایی به گوشه ویرانه می دوید  همچون کسی که گم شده ایی  جستجو کند   به تشتی  که باشد   سر شاه دین   سر شاه دین   شراب از چه ریزی  یزید لعین  یزید لعین   یزید ای ستمگر ایا کینه پرور  یزید ای ستمگر ایا کینه پرور  مکن ظلم و دیگر بر آل پیمبر  مکن ظلم و دیگر بر آل پیمبر  زدی آتش اندر دلم وای  نمودی خزان حاصلم وای  الهی عزیزت بمیرد یزید  عزیزان ما را نمودی شهید   همین سر که بینی چنین خوار زار   پیمبربه دوشش نمودی سوار  الهی عزیزت بمیرد یزید  عزیزان ما را نمودی شهید (یزید) الا یا ایها الساقی ادرکاسا و نا ولها   که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها   به بوی نافه کاخر صبازان طره بگشاید  ز تاب جعد مشکینش شرارافتاد بر دلها    همه کارم ز خود کامی به بد نامی کشید آخر   نهان کی ماند آن رازی  کزو سازند محفلها  شب تاریک بیم موج گردابی چنین هایل   کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها ــــ بیا عمر و عاص ای به غم یارم   به خلوت بنشین ساعتی در کنارم   بشو مرهم زخم ناسور من   چو آذر بر افروخت بال و پرم   بیاور کلام خداوندگار   تفعل زنم با دلی داغدار(عمرعاص) تو دریای تزویری اندر برم   به پیش تو از مور کمترم   مده غم به دل راه ای شهریار  مکن دیده خویش گوهر نثار   معاویه باب تو در انجمن   شد روبرو آن زمان با حسن   به جنگ و به بیعت بر او گشت یار   حسین هم چنین است ای شهریار  بگیر این کلام خداوندگار   تفاعل بزن با دل داغدار (یزید) استخیر الله فی کل الامور  یا حنان و یا منان و یا سبحان و یا دیان یا الله  یا الله  یا الله   عمر و عاص گوش کن آیات کلام الله مجید را در تفاعل ما  فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَىٰ عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ   بشارت میدهد بر ستمگران یاغیان جنایتکاران عذابی درد ناک   زنم بار دگر فال و ببینم چیست تعبیرش  استخیر الله فی کل الامور یا حنان و یا منان و یا سبحان و یا دیان و یا ستار   و یا غفار و یا کریم و یا رحیم و با رب العالمین یا ذوالجلال و الاکرام یا الله  یا الله  یا الله   عمر و عاص این آیه هم چنین می فرماید  إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَن تَجِدَ لَهُمْ نَصِيرًا  چون بشارت داد بر من فرد پاک  از کلام خود عذابی درد ناک    افکنم دور این کلام الله را  عمروعاص شرار تب زد آتشی بجانم   ببین سوزد تمام استخوانم   شرار تب به جانم آتش افروخت  میدانم بغض حسین است   بغض حسین لیک این چنین سوخت  ای وزیر نیک منظر  مرا ازبارگه سوی حرم بر

ادامه نوشته

لیست نسخه های تعزیه گنجینه نوای تعزیه بلبل دودمان سیدالشهدا

لینک کانال تلگرامی گنجینه تعزیه بلبل دودمان سیدالشهدا به مدیریت خادم الحسین سعید کولیوند 

عرضه بیش از دویست نسخه مجلس تعزیه در زمینه های میر انجم ، میر غم ، میر عزا ، میر ماتم ، شهپر ، مداح جناب قزوینی ، حبیب الله اصفهانی ، میرزا نصرالله اصفهانی (شهاب) سید کاظم ، رضوانی ، رجا ، سید مصطفی و زمینه های کرمان بوشهر شیراز و..... به صورت دست خط و چاپی و فایلهای word و pdf

برنامه های کانال :

اخبار ، عکس ، فیلم ، بیوگرافی ذاکرین و اساتید شبیه خوانی ، برنامه های وزارت ارشاد و انجمن تعزیه ایرانیان ، برنامه های اجرای تعزیه خوانی در اقسا نقاط ایران و .....

لطفا برای حمایت از ما و گسترش فرهنگ تعزیه خوانی سنتی لینک ما را به دوستان خود و عاشقان محافل و مجالس عزای سیدالشهدا معرفی کنید. ممنون از همراهی شما

تلفنهای تماس استریو نوای تعزیه بلبل دودمان سیدالشهدا

Saeedkolivand.blogfa.com

09182183482

09189013418

09216805128

@Saeedkoolivand3418

ادامه نوشته

نسخه تعزیه شهادت حضرت امام علی علیه السلام (قزوین و انجم)

در خوان غم چو عالمیان را صلا زدند  اول صلا به سلسله انبیا زدند   نوبت بر اولیا چو رسید آسمان گریست  زان ضربتی که بر سر شیر خدا زدند  ( از جور ابن ملجم بد آیین  فرق علی شد منشق از تیغ کین  شد دامن محراب از خونش تر  فزت به رب الکعبه گفت آن سرور  گفتا به زاری زینب دلخسته   بابا ببین بال و پرم بشکسته   چون من نگریم گریه من اختیاری نیست  بعد از تو بابا کار ما جز آه و زاری نیست   وا اماما وا قتیلا  وا اماما وا اماما وا اماما ) در سجده آنچه خواست علی مستجاب شد   محراب پر ز خون دل بوتراب شد  کشتند چون که شیر خدا را به سجده گاه  دیگر برای کشتن حق فتح باب شد   شاهی که بود شهره به عالم عبادتش  دلجویی از ستم زدگان بود عادتش  در کعبه شد تولد و در سجده شد شهید  نازم بر آن ولادت و بر این شهادتش  دریغا که شد کشته مولا علی  علی یا علی  به خون گشته آغشته مولا علی  علی یا علی    بحیرا زجانت شوی ناامید  که مولای ما را نمودی شهید   بحیرا ز جانت شوی ناامید  که مولای ما را نمودی شهید   به تیغ منافق شد از کین دوتا  سر مرتضی  از این غم به بر کرده رخت عزا رسول خدا  بحیرا ز جانت شوی نا امید  که مولای ما را نمودی شهید  صدای ملایک طنین در طنین  سما تا زمین   که ویران نمودند ارکان دین  ز کین مشرکین  بحیرا ز جانت شوی ناامید  که مولای ما را نمودی شهید   سجده گه شیر خدا قتلگه شد  قتلگه شد  چون هدف تیر جفا فرق شه شد  فرق شه شد  فغان ز جور کوفیان علی شده به خون تپان  بگفت زینب حزین ز هجر تو پدر امان  فغان ز جور کوفیان علی شده به خون تپان  بگفت زینب حزین ز هجر تو پدر امان   غمین و زار وداغدارم  سرشک غم ز دیده بارم  غمین و زار وداغدارم  سرشک غم ز دیده بارم    خاک غم ای پدر بر سرم شد  بر سرم شد  رخت نیلی نگر  در برم شد در برم شد  در جنان خون فشان مادرم شد  مادرم شد  چهره گلگون آقای من  غرقه در خون مولای من  مولای من  مولای من  (امام علی) بسم الله الرحمن الرحیم  شکرلله ای کریم و خالق لوح و قلم  کرده ای خلقت به آنی آدمی را از عدم  آن چنان قدری بدادی مرتضی را بی حساب  آیه اَکمَلتُ لَکُم آمد به شأنم در کتاب  گر نبودی رحمتت هرگز نبودم اینچنین  فاتح میدان به جنگ و قاتل خصم مبین  موی سر کردم سپید و قامتم گشته دو تا از فراق مصطفی و هجرت خیرالنساء  پادشاها کزجلالت مات مانده عقل و هوش   ذره جود تو هر موجود را انعام پوش   ای پروردگار علی  آشنایان تو بر بیگانه باشد آشنا   بلبلان جغد تو در گوشه ویرانه ها  ای پروردگار من   قاضی الحاجات  ای پروردگار لا مکان   در گذر از امت پیغمبر آخر زمان  نصر من الله والفتح الغریب  شکر پروردگار لم یزلی  فتح هر جنگ شد به دست علی   میروم سوی خانه ای ذوالمن   تا ببینم رخ حسین و حسن 

ادامه نوشته

نسخه تعزیه حضرت مسلم ابن عقیل علیه السلام (قزوین و انجم)

السلام علیک یا اباعبدالله  السلام علیک یبن رسول الله   گر چه ای شاه اسیر کف اغیار توام    نی گرفتار عدو بلکه خریدار توام   کوفه بازار خرید است و تویی یوسف و من   تو علی هستی و من میثم تمار توام   عشق تو را به عالم امکان نمی دهم  این گنج پر بهاست من ارزان نمی دهم  ای خاک کربلای تو مهر نماز من  این مهر را به ملک سلیمان نمی دهم  من عاشقم به جگر گوشه علی  جان می دهم ولی به سر دار می دهم ـــ فلک افتاد ببین در مآل مسلم  به حال مسلم   نداند جز خدا کس ز حال مسلم  مآل مسلم  پناهم بده طوعه میهمانم  من آواره از شهر و خانمانم   نخوردم لقمه نان من ز خوان کوفی  امان ز کوفی  خدا ویران کند خانمان کوفی  امان ز کوفی  پناهم بده طوعه میهمانم  من آواره از شهر و خانمانم   بدان ای زن که من غرق شورش و شینم   به زیب و زینم  پسر عم حسین شاه مشرقینم  به زیب و زینم  پناهم بده طوعه میهمانم  من آواره از شهر خانمانم (امام) ای روزگار از تو و از بی مهری تو داد  هرگز دل شکسته ایی از تو نگشته شاد  باب مرا به دامن محراب از ظلم کردند شهید از ستمت صد هزار داد  اکنون برای کشتن من  بسته ای کمر  آخر حیا نما ز رخم چرخ کج مدار   بارالها من حسینم جد من پیغمبر است  مادرم زهرا و باب تاجدارم حیدر است  بد نکردم بر کسی من غیر نیکویی پس چرا  ازبرای حنجرم در دست هرکس خنجر است  عهد کردم در ازل جان را کنم قربان دوست  حالیا بر عهد خود باقی و شوقم بر سر است  زین شهادت سر بلندم من بروز رستخیز  ساقی کوثر علی جدم شفیع محشر است

ادامه نوشته

نسخه تعزیه مجلس عابس و شوذب (قزوین و انجم)

ابی عبدالله حسین  ای آنکه مامت فاطمه بابت ولی حق  دگر ذاتت مرعات ذات حضرت داور  تو آن شاهی که در قدر و جلال حضرتت باشد  زبان لال و بیان عاجز  ورق تنگ و قلم مضطر  طلایه دار از بهر خیام آل یاسینت  سرافیل و دگر جبرییل و میکالت بود چاکر  حسین آقا تو آن مولود مسعودی  که از قنداقه ات فطرس شفا بگرفت  شد مامور امر حضرت داور  سزد گر فخر بنمایی  حسین و منی ام در شان تو فرموده پیغمبر  به تو حاجب به تو چاکر به تو ابد و به تو دربان  خلیل و موسی و عیسی و داوود وفاگستر  شنیدی وصف خود شاها  شنو یکدم ز وصف من  منم سرحلقه کفر و منم شمر جفاگستر  ابی عبدالله گذارد رو به صحرای عدم از برق شمشیرم  پلنگ از کوه شیر از بیشه ببر از بر  کنون آورده ام از بهر جان شیرینت  یکی تیغ و یکی نیزه یکی زوبین یکی خنجر  یزیدم ادعای سلطنت دارد  به یک ملک و دو سلطان  ای ملک جاه و ملک لشگر  گرفته قاف تا قاف جهان  دیو و دد و دشمن  به قتلت ای سلیمان سریر ملک اسکندر  که هل مبارز منی حسین تشنه جگر 

ادامه نوشته

نسخه تعزیه مجلس شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله (قزوین و انجم )

من آن گلم که دیده ز گلزار بسته ام از بس که دیده ام ستم از خار خسته ام بنشسته گر بخوانم از این پس نماز خویش یا رب مرا ببخش که پهلو شکسته ام __ کسی که پیش پای او پدر قیام میکند  مدح و ثنای او علی به صبح و شام میکند  فکر کسی نمی رسد به صاحت جلال او  جلال حق جلال او جمال حق جمال او  زهرای حزین بعد از پیمبر خوار و زار آمد  فکار آمد  سر قبر پدر به دیده های اشکبار آمد  فکار آمد  بگفتا ای پدر زهرا فدای قد دلجویت  شود کی قسمتم بابا ببینم روی نکویت  دگر پدر جان ببین فکارم  دگر پدر جان ببین فکارم  من از فراق تو اشکبارم  دگر پدرجان ببین فکارم  ببین امت چه ها کردند به نور چشمت ای بابا  زدند آتش ز راه ظلم و کین کاشانه من را  عجب بابا سفارش های تو امت ادا کردند  ادا کردند  به جای آن سفارش ها به زهرایت جفا کردند  بیا بابا نظر بنما حزینه دختر خود را  که از هجران و دوریت بگرید روز و هم شبها  رود به عرش و سما فغانش  رود به عرش و سما فغانش  نماز خود را نشسته خواند  رود به عرش و سما فغانش  ستم بر آل پیغمبر دگر از حد برون گشته  دل دردانه فرزندت ز غم دریای خون گشته  دگر پدرجان ببین فکارم  دگر پدرجان ببین فکارم  من از فراق تو اشکبارم  دگر پدرجان ببین فکارم 

ادامه نوشته

نسخه مجلس تعزیه شهادت دوطفلان حضرت زینب سلام الله علیها

شمر لعنته الله : اى زيب بخش زينت عرش خدا حسين اى سرو بوستان رسول خدا حسين در دشت كربلا بنگر يا حسين ببين صفهاى كوفيان جفا كار يا حسين برخيز رو نما بسوى حرب اشقيا يا بيعت يزيد لعين يا حسين نما(امام) يا رب ز افتخار به گردون رسد سرم غلطت اگر بخون به رضاى تو پيكرم دلشاد می ‏شوم كه به كوى تو از جفا ببينم شهيد قاسم و عباس و اكبرم شيرين شود مزاق دلم چونكه بشنوم آواز العطش ز حريم مطهرم يا رب تو هم ز لطف بهنگام رستخيز بخشا گناه شيعه باب من ازكرم (زينب) يا رب رسد به گوش صداى برادرم كرده فرار از غم او هوش از سرم در كربلا غريب بود نور عين من از اين قضيه خون رود از ديده ترم (امام) خواهر چه دست قدرت يزدان گِلم سرشت نامم به دفتر شهدا از وفانوشت در پيش ديده تو سرم را جدا كنند پامال پيكرم ز سُم اسبها كنند (زينب) قربان شيعيان تو اى شاه تشنه كام باشد به شيعيان كرم و لطف تو تمام جانا به حضرت تو مرا عرض مدعا است گر آورى به جا به فدايت بسى رواست

ادامه نوشته

نسخه تعزیه مجلس غارت خیمه ها و اسارت اهل بیت

غمدیده زینب  در بی نصیبی یک جا اسیری  یک جا غریبی  یک جا نوازند ساز و نقاره  یک جا بر اشتر ، عریان سواره  کو اکبر من ، بیند فکارم  کو شاه دینم ، طاقت ندارم (ابن سعد) خدای را شکر که شد کشته پادشاه عرب  مغنیان بنوازید ساز عیش و طرب  هزار شکر که دولت به وجه دلخواه شد  برای ابن معاویه رفع غوغا شد  ز لطف زاده مرجانه بی نیاز شدیم   هزار شکر که در دهر سرفراز شدیم  سر حسین بر نیزه جلوه گر گردید  عیال شاه شهیدان به رهگذر گردید (شمر) حمد ، اقبال و بخت یار آمد  حمد ، دولت به ما دچار آمد  پس از این عشرتی به کام آمد  مِی ما دیگرم به جام آمد  شکر گویم از این قناعت ، من  طبرستان و ری حکومت من  تو ابن سعد شهادت بده به نزد یزید  که شمر قاتل فرزند مرتضی گردید (ابن سعد) ایا تو شمر ستم پیشه جفا کردار  بگو به لشگریان از صغار و کبار  در این میانه صحرا همه فرود آیند  تمام ، خیمه و خرگاه را به پا سازند  دگر بگو تو ایا شمر مرتد کافر  به آفتاب نشانند آل پیغمبر  دگر بگو تو به لشگر ز راه جور و جفا  که تا کشیک بدارن دور این اُسرا 

ادامه نوشته

نسخه تعزیه مجلس کودکی حبیب ابن مظاهر

پرسیدم از هلال چرا قامتت خم است  آهی کشید و گفت که ماه محرم است  جن و ملک بر آدمیان نوحه میکنند  گویا عزای اشرف اولاد آدم است(حبیب) تا به کی ای کردگار عالمین  نالم از هجران رخسار حسین  عشق رخسار دل آرای حسین  در جهانم کرده شیدای حسین  گر ببینم قامت نیکوی او  جان دهم پیش قد دلجوی او  من حبیبم ای خدا اندر جهان  عاشقم من بر حسین نوجوان  در کجایی ای مرا یار و طبیب  جان فدایت میکند ایندم حبیب آقا یا حسین  مولا یا حسین (مادر حبیب) ای پسر برگو چرا نالی چنین  برکشی از دل تو آه آتشین  ای پسر حال پریشان تو چیست  سیل خون از چشم گریان تو چیست  بازگو ای کودک آزرده جان  راز خود با مادر خود این زمان (حبیب) مادر محنت کش آزرده جان  از حبیبت دست بردار این زمان  یکدمی بگذار با حال فکار  تا به حال خود بگریم زار زار  ای خدا یکدم نظاره کن مرا  چاره کن درد من بی چاره را  درکجایی ای مرا یار و طبیب  می سپارد جان ز عشق تو حبیب آقا یا حسین  مولا یا حسین (مادر) ای حبیب از ناله جانم سوختی  آتش غم بر دلم افروختی  گو به من ای مونس آرام جان  راز دل با مادر خود این زمان  کیست ملک دلت آوار کرد  روزگارت را چو شام تار کرد (حبیب) جان مادر ای قرار جسم و جان  از حبیبت دست بردار این زمان  مادر محنت کش غمپرورم  شور عشقی افتاده بر سرم  آتش عشق است ای نیکو نهاد  داده خاک هستی ام یکسر به باد  عشق آخر دست از صبرم ربود  زآن سبب دارم دو چشمی همچو رود  در کجایی ای مرا یار وطبیب  می سپارد جان ز عشق تو حبیب  آقا یا حسین  مولا یا حسین (مادر) ای پسر ای مونس و غمپرورم  ای حبیب ای نور چشمان ترم  چیست برگو حال نام یار تو  تا نمایم چاره ایی در کار تو  حق خلاق زمین و آسمان  نام نامی اش به من بنما بیان  نام نیکویش بیان کن از وفا  تا بدانم کیست آن نیکو لقا(حبیب) گوش کن ای مادر محزون من  تا بدانی نامش ای دلخون من  بر کسی من عاشقم ای مادرم  عاشق است بر او خدای اکبرم  بر کسی عاشق شدم ای مادرا  عاشق است بر او علی مرتضی  جد او باشد محمد مادرا  نام بابایش علی مرتضی  فاش می گویم ندارم واهمه  عاشقم من بر حسین فاطمه  فاش میگویم مادرا با شورشین   نام نیکویش بدان باشد حسین  ای خدا یکدم نظاره کن مرا  چاره کن درد من بی چاره را  در کجایی ای مرا یار و طبیب  جان فدایت میکند ایندم حبیب آقا یا حسین  مولا یا حسین(مادر) این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست  این چه شمعیست که جانها همه پروانه اوست  صبر کن آرام دل مادر  صبر کن این زمان به حال فکار  تا روم نزد باب تو من زار ـــ ای مظاهر فدای تو سر من  نظر کن به دیده تر من   مظاهر از پسرت خبر نداری  پسرت را ببین چه سان خوار است  ناله اش برق آتشین بار است  بنما چاره ایی که جانم رفت  از کفم حال نوجوانم رفت

ادامه نوشته

نسخه تعزیه مجلس روح الارواح

«مجلس روح الارواح»
جبرئیل:
خطاب من به شما ای گروه حورالعین
دهید زینت و زیور به صحن خ‍ُلد ب‍َرین
که حکم حکم خداوندگار مافیهاست
دم ورود شهیدان دشت کرب و بلاست
خبر دهید به فردوس، چشم تو روشن
حسین به قعر تو امروز می‌کند مسکن
ز چشمه‌ها همه شیر و عسل روان سازید
معط‍ّرات به هر گوشه‌ای بپردازید
به روی دست بگیرید با نشاط و سرور
طبق‌طبق ز جواهر و لمعه‌لمعة نور
حسین تشنه‌جگر سربریده می‌آید
عل‍یّ‌اکبر در خون تپیده می‌آید
حضرت محمد(ص):
بزرگوار خدایا ندانم این چه صداست
که از شنیدن او حالتم دگر نه به‌جاست
صفا برای چه بگرفته روضة رضوان
در انتظار که باشند حوری غلمان
ندانم این چه نشان است اینکه در امروز
مگر که وعدة روز قیامت است امروز
جبرئیل:
خطاب من به شما ای موک‍ّلان جحیم
دهید گوش که حکم است از خدای رحیم
فروکشید مهار جحیم سرکش را
کنید سرد در این لحظه سوز آتش را
به سوی خلد روان است روح پاک حسین
رسد مباد گزندی به آن شه کؤنین
حضرت محمد(ص):
الا ای امین خداوند سبحان
به من گو تو جبرییل از راه احسان
چه روی داده امروز در باغ جن‍ّت
که مسرور و شادند حوری و غلمان
گرفتند بر کف طبق‌های پ‍ُرنور
برای چه هستند یک باره خندان
به هر کس نمایم نظر شاد و خر‌ّم
ولی دیده من بود سخت گریان

ادامه نوشته

کفرالقوم رجز سیدالشهدا

اتمام حجّت امام با سپاه کوفه

روبه‌صفتان! من پسر شیرخدایم
ریحانۀ دامان رسول دو سرایم
هم، در یم طوفان زده، کشتیّ نجاتم
هم، در دل ظلمتکده، مصباح هدایم
هم سیّد و آقای جوانان بهشتم
هم رهبر و مولا و امام شهدایم
با شیرۀ جان، پرورشم داده محمّد
بوده ز سر انگشت نبی، آب و غذایم
گر اهل نمازید شما، جان نمازم
ور اهل دعایید، همان روح دعایم
هم حجرم و هم زمزم و هم رکن و مقامم
هم کعبه و هم مروه و هم سعی و صفایم
دانندۀ اسرار سماوات و زمینم
فرمانده جیش قدر و ملک قضایم
هم ذبح عظیم آمده در وصف مقامم
هم معنی والفجرم و هم شمس ضحایم
اسلام شود، یکسره سیراب ز خونم
هر چند که خود، تشنه‌لبِ کرب‌وبلایم
در ماه حرام از چه حلال آمده خونم
من خون خدا و پسر خون خدایم
صدبار مرا، داغ روی داغ نهادید
یکبار نگفتید که مهمان شمایم
والله! که یک لحظه، به ذلّت ندهم تن
صد بار ببرّند اگر، سر ز قفایم
والله! که هرگز ندهم دست به ظالم
حتّی به سوی تیر، اگر سینه‌گشایم
دانشگه من، دامن زهراست بدانید
عزّت، زده از روز ازل بوسه به پایم
سر دادن و بر اهل ستم دست‌ندادن
تا حشر همین است، همین است، ندایم
هر چند که در کرب‌وبلا یار ندارم
باشد همۀ ملک خدا، کرب‌وبلایم
فریاد خدا هست، به رگ‌های گلویم
تا حشر رسد، از سر ببْریده ندایم
امروز نه، دیروز نه، از روز ولادت
جان بر کف و سینه سپر تیر بلایم
خواندم ز پی یاری دین، خلق خدا را
تا خود، که دهد گوش، به فریادِ رسایم
غسل بدنم: خون، کفنم: خاک بیابان
با خاکِ رهِ خویش، به هر درد دوایم
من خود شجر نورم و بارم همه توحید
ای مردم کوفه نبوَد سنگ، سزایم
بر زخم دلم، هر چه توانید بخندید
شیعه است که تا حشر کند گریه برایم
از چار طرف راه به سویم ز چه بستید
والله قسم من به شما راهنمایم
حاشا که نگیرد کرمم دست ز میثم
کو مرثیه خوانم بوَد و مدح سرایم

 

بسم الله ای روح البقا

بسم الله ای روح البقا
بسم الله ای روح البقا
بسم الله ای شیرین لقا
بسم الله ای شمس الضحی
بسم الله ای عین الیقین
یار من، ای یار من
ای یار بی زنهار من
ای دلبر و دلدار من
ای مَحرَم و غمخوار من
ای در زمین ما را قمر
ای نیمه شب ما را سحر
ای در خطر ما را سپر
ای ابر شکّر بار من
بسم الله ای روح البقا
بسم الله ای شیرین لقا
بسم الله ای شمس الضحی
بسم الله ای عین الیقین
خوش میروی در جان من
خوش میکنی درمان من
ای دین و ای ایمان من
ای بحر گوهردار من
ای شبروان را مشعله
ای بی دلان را سلسله
ای قبله ی هر غافله
ای غافله سالار من
بسم الله ای روح البقا
بسم الله ای شیرین لقا
بسم الله ای شمس الضحی
بسم الله ای عین الیقین
این کیست این، این کیست این
این عشق طوفانی ست این
این عشق ربّانی ست این
این گوهر جانی ست این
این آیات قرآنی ست این
ای ساکن کربُ بلا
بسم الله ای خون خدا
بسم الله ای شهد بلا
ای ساکن کربُ بلا
یابن امیرالمومنین

نسخه تعزیه از ناقه افتادن حضرت سکینه خاتون(س)

نسخه تعزیه از ناقه افتادن حضرت سکینه خاتون(س)
ابن سعد :
طلوع صبح شد ای دم سپه جانب کوفه
روان سازید اسیران را به صد خواری از این خطه
ولیکن در شمار آرید این جمع اسیران را
که شصت وشش نفر باشند تعداد ، اسیران را
شمر :
ای اهل بیت عازم راه ستم شوید
تا جمله را ز ظلم برم در بر عبید
ابن سعد :
کن تو تعجیل این زمان ای شمر دون
چند تن گردید با هم توأمون
از سر مردی و از مردانگی
نیزه را از جا ربایم این زمان
شمر :
ابن سعد ای خصم شاه انس و جان
مُتَفق گردند گر خلق جهان
نیست ممکن کندن این سر بدان
مانده بر جا نیزه چون کوه گران
امام سجاد:
الله اکبر الله اکبر
اشهدان لااله الاالله، اشهدان لااله الاالله
اشهدان محمد رسول الله ؛اشهدان محمدرسول الله
شوم فدات پدر دیده در قفا داری
تو انتظار اطفال تا کجا داری؟
حمیده عمه محزون ببین تو با غم و شین
که گم شده زطفلان ، که مانده رأس حسین؟
زینب :
در کجایید ای یتیمان حسین؟
جمع گردید دور من یکسر حزین
امام سجاد :
ابن سعد از بس شتر را ساربان
تند رانده ، شد سکینه ناتوان
در بیابان مانده آن طفل فکار
زین جهت رأس پدر در انتظار
تا نگردد ملحق آن کودک به ما
این سر پُر خون نمی جنبد ز جا
ابن سعد :
ساربان روسیاه نابکار
بر کُمیت بادپا میشو سوار
گر نیاری آن صغیره در حضور
می زنم بر پیکرت چوب ای شرور
سکینه :
ای وای برادر علیلم
ای وای غریب و بی نصیبم
عموجان عباس، برادرم علی اکبر
پسر عمم قاسم، عمه جان زینب
یارب در این بیابان ماندم غریب و تنها
رفتند همرهانم من چون کنم عزیزان؟
مرغ شکسته بالم ، افسرده گشت حالم
چون من ز دل ننالم ، از جور و ظلم عدوان؟
ساربان :
می روم اکنون گرش جویم نشان
آورم او را به خدمت این زمان
یک سیاهی آیدم اندر نظر
گوییا باشد سکینه یتیم در به در
(خطاب به سکینه)
ای سکینه از شتر خود را به زیر
اوفکندی تا گریزی ای صغیر؟
یک سپاهی را نمودی لامکان
خیز از جا خود را رسان بر کاروان
سکینه :
آه و واویلا که شد رویم کبود
همچو شمر دون مگر رحمت نبود؟
دست بردار از من ای مرد حسود
این زمان از بردن من گو چه سود؟
ساربان :
گر بگریی گر بنالی خوار و زار
می بریم اکنون تو را با حال زار
سکینه :
دمی کن صبر ای ملعون در اینجا
کنم من پاره پاره معجرم را
ساربان :
بر رسن بندم دو دستت استوار
می شوم بر اسب خود این دم سوار
گر نیایی با من از دنبال اسب
بر زمینت می کشم با حال زار
ساربان :
برخیز ای سکینه کنون رو به ره آر
تزویر و حیله تو نآید مرا کار
ای آهوی رمیده ز دام جفا و جور
برخیز و شو به سلسله آهوان دچار
حیله کردی گوییا گشتی خموش
من گمان دارم که رفتی تو ز هوش
وای وای گویا که جان بسپرده است
حیله ننموده است گویا مرده است
گر امیرم پرسد از من حالیا
در جوابش من چه گویم از وفا؟
سکینه :
ای عزرائیل ای عزرائیل سرمد
به حق شاه خوبان جدم محمد
حضرت فاطمه غائب :
نه عزرائیلم ای آرام جانم
نه عزرائیلم ای روح و روانم
نه عزرائیلم اندر شور و شینم
ستم کش مادر بی کس حسینم
زینب :
ای نور چشم شاه شهیدان
زینب بمیرد در این بیابان
آید به چشمم یک زن سیه پوش
مانند کعبه گشته سیه پوش
صدای مادر من فاطمه است این به خدا
فغان و آه رسید کار من به کجا
ز بس ز قوم ستم پیشه در هراسم من
صدای مادر خود را نمی شناسم من
حضرت فاطمه غائب :
مکش خجالت ایا دختر من نالان
هزار همچو سکینه شود تو را قربان
کنون بگیر تو دختر سر سکنه زخاک
که نور دیده من می شود ز غصه هلاک

گزیده ایی از نسخه تعزیه وفات كریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها

نسخه تعزیه وفات كریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
(معصومه)فلک به سینه نهم تا به کی عزای غریب ؟ چقدر اشک فشانم من از برای غریب ؟ رضا به طوس غریب است من نمی دانم  چه وقت یم رسد اندر وطن رضای غریب ؟(امام تقی)حمیده عمه ام ای گشته آشنای غریب  به در دل طلبی تا به کی دوای غریب ؟  غریبی از تو نمورده است عمه در غربت  که ریختی به وطن اشک از برای غریب  (معصومه) ای عمه خون ز دیده نبارد اگر غریب  این شام غم چگونه نماید سحر غریب  (امام تقی)ای عمه چند می زنی از غم به سر غریب تا کی کنی تو ناله چو مرغ سحر غریب ؟(قاصد) شیعیان قاصدم از کوی وفا می آیم  هدهد خوش خبر از طرف صبا می آیم  ای عزیزان برسانید به معصومه خبر  که من از خدمت آقام رضا می آیم(معصومه) آه از ناله چاوشش دلم رفته ز هوش  این زمان می رسدم صوت غریبانه به گوش(امام تقی) بانگ چاووش به گوشم رسد و نغمه کوس  گوییا قاصد بابم رسد از کشور طوس  عجب از صوت خوشش بوی وفا می آید  می روم تا که ببینم ز کجا می آید (معصومه) شکر خدا که گشت دلم از این نوید خوش  جانم به مژدگانی ات ای عمه پیش کش  هنگام خدمت آمده برخیز ای کنیز  عنبر بیار و عود بسوز و گلاب ریز  مژده بده به روشنی دیده ترم  قاصد رسید نامه رسید از برادرم  جارو بزن به خانه بده خانه را صفا برچین بساط غم ، بِتکان گَرد متکا (کنیز) ای بی بی مکرم چشم تو روشن است  جارو کشم ز خار مُژه ، خانه گلشن است  (قاصد)سلام ای گوهر دریای عصمت  سلام ای دختر صاحب کرامت  خدا آرد برون از انتظارت  نماید سبز و خرم لاله زارت  (معصومه)علیک ای قاصد جان پیک مقصود  مرا مرغ سلیمان ابن داود  بیان فرما کجا دیدی رضا را  کجا دیدی تو آن بی اقرباء را ؟ (قاصد) بحمدالله که او را حال خوب است  به شهر طوس محبوب القلوب است  (معصومه) بس است که گشتم کباب از این مکتوب  نمانده در دل من صبر و تاب از این مکتوب  نمانده است دگر جای حرف گفتن من  برو ببین تو تدارک برای رفتن من  ببند محمل و زاد سفر مهیا کن  روانه ام به خراسان ز ملک بطحا کن (امام تقی) به چشم عمه و امروز عازم راهی  ز خدمت تو نخواهم نمود کوتاهی (امام تقی) بران ای عمه جان آهسته محمل  که آهم می رسد منزل به منزل  به یک دل من دو جا در اضطرابم  فراق عمه و دوری بابم  من اینجا باب من اندر خراسان  به حسرت عمه ام اندر بیابان  پدر اندر خراسان هست پا بند  پسر باشد به یثرب آرزومند  خداوندا به آه غم نصیبان  رسان اندر وطن جمع غریبان  (معصومه) خداحافظ ضیاء دیدگانم  خداحافظ انیس جسم و جانم  (قاصد دوم)  ای اهل قم مصیبت عُظما پدید شد  در شهر طوس پادشه دین شهید شد  کشتند اهل کینه امام غریب را  خاکم به سر ، رضا ز جهان ناامید شد  (مرد قمی) ای اهل قم زمان عزاداری آمده  هنگام اشک ریختن و زاری آمده  مأمون دون شکست دل خاص و عام را  مسموم کینه ساخت امام انام را  گردید مرد و زن به عزایش سیاه پوش  اندر بساط غم همه گردید در خروش  (معصومه)کنیز از دور شهری شد هویدا  که از سیمای آن غم گشت پیدا  (کنیز) بلی بی بی قُمش این شهر نام است  در اینجا شیعیان بس ازدحام است (زن قمی) امان امان از فلک داغ دیده سوخته شد  لباس ماتم ار دست چرخ دوخته شدرضا ز زهر جفا شد ز عمر خود مأیوس  امید حضرت معصومه قطع شد افسوس  (معصومه) ای کنیز ای کنیز بهر خدا  خبری داری ار ز حال رضا  از من بینوا مکن پنهان  راستی گو به صاحب قرآن  (کنیز) آه ای بی بی ندیده مراد  آسمان داغ دل بر دل تو نهاد  شد شهید جفا رضا در طوس  گشته پنهان زیر خاک افسوس  (معصومه) کنیز هر که به پا می کند عزای غریب  کسی که گریه کند لحظه ای برای غریب  خدا به گریه کنان قصر نور می بخشد  جنان و کوثر و طوبی و حور می بخشد  طلب نما تو زنان را ز راه غمخواری  که از برای غریبم کنند عزاداری  (کنیز) به چشم بی بی غم پرورم حزینه زار  بیاورم به حضورت زنان ماتم دار (زن قمی) سلام من به تو خاتون غم نصیب زمانه  خوش آمدی به دیاری که ماند از تو نشانه  اگر که نیست صبوری تو را ز داغ برادر  برادر از چه نکرده است بهر تو خواهر  (معصومه) ای پادشاه خوبان ، ای شاه کشور طوس  از حسرت تو فریاد ، از فرقت تو افسوس  ای رضا ای رضا ای رضا جان  ای غریب دیار خراسان  آیا به وقت مردن بودت چه گفتگویی ؟ هنگام جان سپردن بودت چه آرزویی ؟  (زن قمی) ای رضا ای رضا ای رضا جان  ای غریب دیار خراسان  (معصومه) بیا پیش ای کنیز مهربانم  (کنیز) چه خدمت بی بی آزرده جانم ؟ (معصومه) مرا گردیده روز عمر کوتاه  (کنیز) زدی آتش به دل صد جا به یک آه  (معصومه) نهم سر چون رضا بر خشت غمگین  (کنیز) غریبان را بلی خشت است بالین  (معصومه) برو بیرون مرا تنها تو بگذار  (کنیز) مکن یارب غریبی را چنین خوار  (معصومه) نشین در گوشه ای معصومه زار  بکن درد دل خود را تو اظهار  روم به شوق کنون جانب رسول الله  که گفتم اشهدان لااله الاالله  محمد است رسول و علی ولی الله  (کنیز) خدایا بر دلم غم شد زیاده  به گوشم آمد آواز شهاده  بیا بی بی ببندم چشمهایت  کشانم سوی قبله دست و پایت  (امام رضای غائب) ای خواهر غم زده ، قربانی سرت  غمگین مباش می رسد از ره برادرت  آمد رضای بی کس و بی غمگسار تو  قربان ناله های دل داغ دار تو

تعزیه ورود اسرا به حلب و دفن شهدا

(ابن سعد) ایا گروه بدانید از صغار و كبار  شهید تیغ جفا شد حسین به خواری خوار  علی اكبرش از كینه سر جدا گردید  به جسم انور او پیرهن قبا گردید  ز كینه گشت عزا عیش قاسم داماد  دو دست حضرت عباس از بدن افتاد  ز راه كینه نمودیم اهل بیتش خوار  اسیروار به هر شهر و كوچه و بازار  زنید طبل بشارت به حالت مضطر  كه می رسند اسیران آل پیغمبر  زینب بیا سكینه بیا  رقیه بیا نوعروس شه دین بیا عابدین بیا  چو رو آورید جانب شام از ره جفا  (زینب و امام سجاد) اسیری می روم عزیزان نه یار و نه یاور  سیه پوشیده چون شام غریبان  یا زهرا یا حیدر  آه به شام غم روانم  وای شكسته استخوانم  كجایی فاطمه مادر كجایی  چرا سروقت طفلانت نیایی  یا زهرا یا حیدر   (ابن سعد) ایا تو شمر ستم پیشه ی جفاكار  بگو به لشگریان جمله از صغار و كبار  در این میانه صحرا بگو فرود آیند  تمام خیمه و خرگاه را بیاسایند   دگر بگو تو ایا شمر ای كافر  به آفتاب نشانند آل پیغمبر  دگر تو حكم به لشگر نما ز راه جفا  كه تا كشیك بدارند دور این اسرا (شمر) ایا جماعت لشگر همه ز خرد و كبار  بفرموده بن سعد آن كافر ظلم شعار  دراین مكان همگی از الم بیاسایید  زنید خیمه دراین جا همه فرود آیید  به آفتاب نشانید آل پیغمبر  كه تا كباب شود جسم دختران یكسر (امام سجاد) بارالها رحم كن بر این تن تب دار من  تاب چوب نی ندارد این تن تب دار من  ما مسلمانیم ایا ای كافران سنگ دل  كم كنید از راه كین ای ظالمان آزار من (سكینه) ما هم ای عمه جان مسلمانیم  هركه باشیم ز اهل قرآنیم  یك طرف از حرارت و گرما  پیكرم سوخت اندرین ماوا  یكطرف تشنگی كبابم ساخت  جسم و جانم تمام را بگداخت  این زمان عمه جان به سوز و محن  سایه بانی نما تو بر سر من  (زینب) ای نور دو دیده جان زینب  بنگر الم و فغان زینب  این قوم مروتی ندارند  بر ما كه حمییتی ندارند  ای شمر لعین نظر تو بگشا  بنگر همه دختران زهرا  از سوز عظش همه كبابند  عریان به میان آفتابند  یك خیمه كهنه ای ز احسان  بنما تو عطا به این اسیران (شمر) بود محال ایا زینب خجسته شعار  كجا دهم به تو من خیمه ای ستمكش زار  فتاده بی كفن اندر میان آن صحرا  حسین برادر تو در زمین كرب و بلا  به حكم ابن زیاد آن لعین نامه سیاه  به آفتاب نشینیداز طریق جفا (زینب) ایا لعین تو به حق خدای بی همتا  به ما بده تو یكی خیمه اندرین صحرا  چرا كباب شدند اهل بیت پیغمبر  بیا تو رحم نما ایا ستم گستر (شمر) چاره ایی نیست بهرت ای مضطر  بایدت بی حفاظ و بی معجر اندرین آفتاب در گرما  بنشینید از طریق جفا (زینب)  مگر این ملك کافرستان است  بخدا کس به کافر چنین جفا نکند  شمر بی دین سر جفا داری  به همین جور اكتفا نكند  سر بریدی تو از برادر من  آن لعین شرم از خدا نكند  با چنین جور و محنت و خواری  باز ما را ز غم رها نكند  به خیال تو ای سگ کافر   که کسی درد من دوا نکند   شکوه ات می برم به نزد خدا   به خدا آه من خطا نکند   لیک ترسم که حضرت باری    خشک و تر را ز هم سوا نکند (شمر) ای اسیران بی كس و ماوا   هیچكس دستتان رها نكند  این محال است ای حمیده زار  مطلبت را كسی ادا نكند  آن كس كز حسین ببرد سر  رحم بر حالت شما نكند  گر كنی صد هزار آه و فغان  شمر دون ترك این جفا نكند (سكینه) ای بسته زنجیر الم كن تو ثوابی  بر حلق من تشنه رسان تو قطره آبی (عابدین) شما ای كوفیان فرزند دارید  دل از دیدارشان خرسند دارید  سكینه از عطش بی صبر و تاب است  دهیدش قطره آبی ثواب است  برای خاطر جدش پیمبر  كنید از قطره آبی لبش تر (شمر) آب گر گیرد همه روی زمین  كی دهم بر تو الا ای دل غمین  تو ندیدی در زمین كربلا  تشنه لب كردم حسین را سرجدا (سكینه) دست من و دامن تو ای عمه  خون من گردن تو ای عمه  از تشنه لبی كباب گشتم  از سوز عطش بی تاب گشتم (زینب) تو گریه مكن شوم فدایت  آب بیاورم اینك از برایت  ابن سعد ستمگر جفاكار  كن رحم به اهل بیت اطهار  ده قطره ای آب ای ستمگر  از بهر سكینه آن مكدر (ابن سعد) بگیر آب از دستم ایا نكو سیما  بیاد آر حسین در زمین كرب و بلا (زینب) بیا سكینه ایا نور دیده تر من  ز من بگیر تو این آب را ایا مضطر  بنوش آب بقربان سوزش جگرت  كه من امین تو باشم كنیزی از پدرت (سكینه) عمه جان ای عمه غمگسار  من ننوشم آب ای والا تبار  ترحم بكن ای نیزه دار بداختر  به من بده تو سر نوجوان علی اكبر  (شمر) بیا بگیر سكینه ایا نكو منظر  ز دست من تو سر نوجوان علی اكبر (سكینه) فدای این لب خشكیده ات شود خواهر  هلاك نرگس چشم رمیده ات خواهر  كسی كه كرد تو را از جفا ز كینه شهید  مرا اسیر نموده برند نزد یزید  بیا كه قطره آبی به این لب خشكت  رسانم آه فدای دو چشم های ترت  ز زندگانی این روزگارسیرم من  نمیخورم به خدا آب تا بمیرم من
ادامه نوشته

تعزیه متوكل عباسی (زوار غریب)

تعزیه متوکل عباسی

(متوکل) در دولت به ما گشوده سپهر   زینت او رنگ ما شده مه و مهر   آفرین بخت سرکش فیروز   شب اقبال ما شده چون روز   شکر ایزد که رستگار شدم   والی هر شهر و هر دیار شدم (وزیر) ای سپهر دو رنگ جفا آفت   خاندان اهل وفا متوکل قرین به زیور بخت   سرنگون شد حسین از شر تخت دولت امروز   منحصر به امیر بنده درگهت شد است وزیر (متوکل) وزیرا پای دولت پیش بگذار( وزیر) چه فرمایش مرا فرمودی احضار (متوکل)وزیرا دولت اقبال با ماست (وزیر) بلی دنیا به کام ما مهیاست (متوکل) برایم جمع گشته کامرانی (وزیر) بلی باید نمودن کامرانی (متوکل) به زیر کند و زنجیرند گردان (وزیر)کسی نتوان کشیدن سر ز فرمان (متوکل) ولی یک مشگلی افتاده در دل (وزیر) بیان کن تا نمایم حل مشکل (متوکل) از آن بعض بی‌حد عیشم حرامست (وزیر) چه غم داری که ایامت به کامست (متوکل) مرا بغض حسین سوزد چو اخگر (وزیر) حسین در کربلا گردیده بی‌سر (متوکل) بلی دانم حسین گردیده بی‌سر به دشت کربلا از نوک خنجر دلم خونست بعد کشتن او همه ایران و انصارش زهر سو به زحمت طی منزل‌ها نمایند سوی کرببلا از مهر آیند عزاداری کنند و شور و غوغا به روی قبر او درگاه و بی‌گاه وزیرا سازم اعلام از سر قهر به هر قریه به هر کشور به هر شهر به ترکستان و شیراز و صفاهان به یزد و قندهار و روم و کرمان به تبریز به قم هم رشت و تهران به بلخ و کابل کشمیر و زنجان به گرگان و به طوس و استرآباد به سرحد محلات و به بغداد که هر کس بعد از آن آید زیارت خلیفه می‌کند او را اذیت اذیت سهل باشد کشته گردد به خون خویشتن آغشته گردد (وزیر) به حکم والی بغداد ایندم نویسم نامه‌ها با حال خرم بدانید ای خلایق با دل شاد که فرمان شد چنین از شاه بغداد ز دل مهر حسین را دور سازید وگرنه ترک مال و جان نمایید هر آن کس شاه دین را دوست دارد سر خود بر کند بر کف گذارد نوشتم نامه‌ها این دم به یاران که ترک شاه دین سازند از جان (متوکل) وزیرا بغضم از دل کی زداید مگر بختم در دولت گشاید حسین را تا کند زوار یاری برد از دیدگانم اشک جاری بکن کاری که قبر شاه دین را کنی پنهان چو در بحر حمرا (وزیر) هرچه گویی و هرچه فرمایی سر نپیچم ز آنکه آقایی (متوکل) وزیرا چند تن را بر به همراه به دشت کربلا با شور غوغا دیگر بیل و کلنگ همراه بردار بکن قبر حسین ویران و هموار مگر این یادگار از ما بماند بکن یاری که آثارش نماند (وزیر) حکم سلطان دوام دولت باد ای غلامان والی بغداد شیعیان را کنید حوصله تنگ همگی آورید بل و کلنگ قبر سلطان دین خراب کنید دل یاران او کباب کنید (جبرئیل) ساکن نشسته‌اید چرا شیعیان ز غم یاد آورید خیمه سلطان محترم چون ابن‌سعد حکم نمود آن سگ دغا آتش زنید خیمه سلطان کربلا ای کلنگ بی‌حیا با شور و شین شرم کن ای بیل از روی حسین (وزیر) این چه معجزه بود دیدم آشکار شد کلنگ و بیل یکسر پارپار (جبرئیل) ای دوستان احمد مختار از چرا ساکت نشسته‌اید در این مجلس عزا یاد از گلوی تشنه سلطان دین کنید جان را فدای راه امام مبین کنید (وزیر) ای خلیفه زین عمل بردار دست بیل‌ها بر دست ما یکسر شکست (متوکل) چاره نبود مگر شتاب کنی قبر سلطان دین خراب کنی گاو بر بند بر قبر حسین تا برآید ز شیعه شیون و شین ای غلامان روید گاو آرید با وزیرم به کربلا ببرید گاو بردار رو به کرببلا قبر سلطان دین نما تو خراب (وزیر) می‌روم در کربلا با شور شین تا ببندم گاو بر قبر حسین قبر آن سرور کنم از کین خراب تا ئل زوار را سازم کباب گاو بندم بر مزار کشته‌ها تا که آثارش نماند بر ملا (جبرئیل) شیعیان خاک غم کنید به سر رخت نیلی کنید همه به سر گاو بندند بر مزار حسین نوحه خوانید از برای حسین بی‌کس و بی‌یار حسین وای حسین وای حسین کشته اشرار حسین وای حسین وای کشته شد از کینه علی‌اکبرت در کف اشرار حسین وای وای شرم کن ای گاو از قبر حسین خون ببارید شیعیان از هر دو عین (وزیر) ایا امیر بدان گاو راز کین بستم دل رسول خدا را ز درد غم خستم رسید گاو چه بر قبر آن امام مبین نهاد صورت خود را ز غم به روی زمین بگو چه چاره سازم ایا امیر جهان پی خرابی قبر تشنه لبان (متوکل) رو به دشت کربلا با صد شتاب بند بر قبر حسین از کینه آب تا شود ویران مزار شاه دین شیعیان گردند یکسر دل غمین (وزیر) کاری از کین اندر این دوران کنم مرقد پاک حسین ویران کنم آب بندم بر مزار کشته‌ها تا که آثارش نماند بر ملا (جبرئیل) حکم از خدای هر دو جهان گشته حوریان شهپر کشید در جلو آب این زمان ای آب آن دمی که حسین تشنه بود بودی کجا که شرم نکردی ز روی او ای آب بی‌مروت خاکت به سر به دوران دوری نموده‌ای تو از حلق تشنه کامان ای آب شد سکینه از بهر جرعه آب از بهر تو رقیه شد خوار زار بی‌تاب شرم کن ای آب از قهر حسین خون ببارید شیعیان از هر دو عین (وزیر) این چه معجز هست می‌بینم به عین آب نارفته است بر قبر حسین آب گردیده به روی هم سوار قطره‌ای جاری نگشته بر مزار ای خلیفه خاک عالم بر سرم معجزی دیدم که لرزد پیکرم آب را بستم چو بر قبر حسین شد بلند از آب بانگ شور حسین قطره‌ای زان آب بر قبرش شتافت گوئیا دیوار دور قبر ساخت (متوکل) برو به یک طرف ای روسیاه بدکردار به نزد خلق نکن این سخن دیگر تکرار علاج نیست ندانم چه بایدم کردن که مشکل است از این غصه جان به در بردن (زید مجنون) اندر این شهر من زار به بازار تو باشم من بیچاره که باشم که گرفتار تو باشم من دیوانه که باشم که خریدار تو باشم مگر آن وقت که در سایه زنهار تو باشم (بهلول) از غم روی تو آمد به لب غمزده جانم ماه من شهره آفاق غمت گشته روانم کی شود داد خود ای گل ز دست تو ستانم من چه شایسته آنم که تو را دانم خوانم مگرم هم تو ببخشی که من همراز تو باشم (زید) ای که صد مرده پوسیده شود زنده زبویت به خدا شکوه نمایم ز ستم‌های عدویت زید مجنونم و دارم هوس دیدن رویت گذر از دست رقیبان نتوان کرد به سویت مگر آن وقت که در سایه زنهار تو باشم السلام ای بینوا بهلول زار (بهلول) مر علیک ای زید مجنون فکار (زید) کن بیان احوال خود را نزد من (بهلول)چه بگویم ز دست این چرخ کهن (زید) از چه قدت گشته مانند هلال (بهلول) من بمیرم اکبرم شد پایمال (زید) نام اکبر زد شور بر جسم جان (بهلول) وای اکبر شد قتیل کوفیان (زید) گشتم از هجر علی دیوانه‌وار (بهلول) در کجا بودی تو ای زید فکار (زید) بودم اندر مصر با احوال زار (بهلول) پا پیاده می‌روی اندر کجا (زید) می‌روم تا بر سر قبر حسین (بهلول)می نی‌گذارند ای نور دو عین (زید) کس به دیوانه ندارد هیچ کار (بهلول) پس بیا با هم رویم ای دل فکار (زید) بند بگسل باش آزاد این زمان (بهلول) پاره سازم جامه را بر جسم و جان (زید) بی‌تو عمامه نمی‌خواهم به سر (بهلول) باز بنمایم کمربند از کمر (زید) بهر اکبر جامه سازم چاک‌چاک (بهلول) بهر قاسم خویش غلطانم به خاک (زید) تو بگو کشتند حسین را بی‌گناه (بهلول) تو بگو آبش ندادند آه آه (زید) تو بگو حیف از علمدار حسین (بهلول) تو بگو کو اکبر آن نور دو عین (زید) هر که بیند گوید این دیوانه است (بهلول) هر که بیند گوید این بی‌خانه است (زید) ده به من دست ای رفیق با وفا (بهلول) آی تا همره رویم در کربلا (زید) تا نگردد کس چو مجنون برملا (بهلول) کی توان رفتن به دشت کربلا (زید) ای شهید کربلا قربان تو (بهلول) جان به قربان تو و یاران تو (زید) شد خزان آقا بهارت وای وای (بهلول)آب بستند بر مزارت وای وای (متوکل) کیستید ای هر دو تن افسردگان خویش را کردید چون دیوانگان از چه بینم رفته از تن تابتان چیست باعث دیده خونبارتان گوئیا دیوانه‌اید ای هر دو تن سربه‌سر گوئید حال خویشتن (زید و بهلول) بلی دیوانه هستیم ای خلیفه که ما بی‌خانه هستیم ای خلیفه زداغ شاه خوبان اشکباریم زداغ روی اکبر داغداریم نه ما دیوانه‌ایم ای نامسلمان همه عالم شده محزون نالان (متوکل) به مجنون از جفا تدبیر باشد ولی دیوانه را زنجیر باشد غلامان از جفا با صد مشقت کنید این هر دو تن اینک اذیت زنید از ظلمشان چوب فراوان برید آنگاه اندر کنج زندان که در زندان غم جان سپارند دیگر نام حسین برلب نیارند (وزیر) می‌زنم چوب ستم بر فرقشان تا نمایند ترک شاه انس جان سوی زندان رو نمائید هر دو تن تا گذارم پایتان در کند و بند (متوکل) وزیرا چاره‌ای بنما به کارم (وزیر)ندارم چاره‌ای ای شهر یارم (متوکل) زند از این حد خون بر دلم جوش (وزیر)عروس بخت خوابیده در آغوش (متوکل) بکن یک چاره در این کار مشگل (وزیر) امیرا بگذر از این فکر باطل (متوکل) مرا آید به خاطر فکر دیگر (وزیر) بیان فرما امیر ظلم‌گستر (متوکل) یادم آمد وزیر تدبیری اندرین کار مکر و تزویری فکر خوبی بود تو شادی کن روبه بازارها منادی کن بر خلایق ز پیر و هم برنا هر که آید به دشت کرببلا صد درهم باج همرهش آرد ورنه رو سوی کربلا نارد هر که آید به کربلا بی‌زر سر او می‌بریم از خنجر (وزیر) حکم سلطان روا به جان، و به سر ای غلامان شاه تشنه جگر متوکل خراج می‌خواهد از زر و سیم باج می‌خواهد هر که آید به دشت کرببلا صد درهم باج آورد همراه هر که آید به کربلا بی‌زر سر او می‌بریم از خنجر (پیرزن) دل من شوق کربلای حسین دارد و به سر هوای حسین آرزو دارم ای خدا ببینم قبر عباس بارگاه حسین چرخ ریسی کنم به حال ضعیف تا روم سوی کربلای حسین (چاووش) ای موالی موسم فصل بهار کربلاست لاله باید چید هر کس داغدار کربلاست می‌رویم ما به کربلای حسین تا کنیم جان خود فدای حسین (پیرزن) بانگ چاووش می‌رسد در گوش برده از تن قرار طاقت هوش چکنم نیست هیچ یار و کسم ترسم آخر به کربلا نرسم چرخ ریسی بس است ای زن‌زار می‌رسد سوی کربلا زوار سلام من به تو چاووش ای برادر من (چاووش) علیک من بتو ای مهربان خواهر من (پیرزن) مرا به خدمت تو مطلبی‌ست از یاری (چاووش) بیان نما تو به من از طریق غمخواری (پیرزن) بیان نما تو برادر که می‌روی به کجا (چاووش) بدان که می‌روم ایندم به سوی کرببلا (پیرزن) مرا به دل تو بدان شوق کربلا باشد (چاووش) مرا بدان که همان عزم کربلا باشد (پیرزن) مرا بر تو به همره به دشت کرببلا (چاووش) تو چون ضعیف و زاری نمی‌توان به خدا (پیرزن) دل مرا مشکن بر مرا به همراه خویش (چاووش) برو تو چادر خود را به سر کن ای دل ریش که می‌برم تو را این زمان به همره خویش (پیرزن) بیا چاووش بوسم دست و پایت مرا گردان به دور طفل‌هایت مرا همره ببر با حال جانگاه گدایی می‌کنم آیم به همراه اگر جانم رسد در راه بر لب نباشم بهتر از کلثوم و زینب اگر گشتم هلاک از راه کینه فدای غربت درد سکینه دمی کن صبر تا چادر نمایم پیاده همرهت چاووش آیم برو چاووش تا آیم به همراه دهد اجرت خدای فرد یکتا (چاووش) ای پیرزن فقیر و گریان ای وای که مانده در بیابان گویا به کجا فتاده باشی سر بر سر غم نهاده باشی (پیرزن) ای وای که خون دل فشاندم ای وای که من پیاده ماندم دیدی که چه رنج‌ها کشیدم افسوس که کربلا ندیدم تنها چه کنم در این بیابان صد حیف ز زحمت فراوان ای وای کسی بسر ندارم از غافله‌ام خبر ندارم تنها چه کنم خدا در این دشت ای وای که طالعم نگون گشت (پیرزن) یا حسین زوار خود را کن نظر از کنیزت یا حسین داری خبر پا پیاده آمدم با صد نوا شاد بودم می‌روم در کربلا در کجا رو آورم با چشم تو خوب رفتم کربلا خاکم بسر (وزیر) پیرزن برگو روانی در کجا پا پیاده قد خمیده بی‌نوا محرمت کو ای زن محزون زار پا کشت کو از چه گریی زار زار با چنین رنج مشقت بر ملا پا پیاده می‌روی اندر کجا (پیرزن) می‌روم ای مرد سوی کربلا بر سر قبر حسین سر جدا پای من در راه کرد آبله بازماندم ای جوان از غافله کناصوایی ای برادر در جهان ده نشان بر من سواد کاروان (وزیر) دلم بسوخت بر احوالت ای زن افکار ز جای برخیز رسانم تو را به ره زوار ایا خلیفه همین پیرزن به دیده‌تر رود به کرببلا پا پیاده و مضطر (متوکل) پیرزن بر گو روانی در کجا (پیرزن) می‌روم با چشم تر در کربلا (متوکل) از چه رو داری فغان شورشین (پیرزن) تا ببوسم قبر پر نور حسین (متوکل) زین مکان برگرد رو سوی وطن پیرزن) زین سخن آتش مرا بر جان مزن (متوکل) می‌کنم جسمت به خاک خون طپان (پیرزن) شرم بنما از خدا ای نوجوان (متوکل) مگر نشنیده‌ای ای زن حکم سردار که می‌گیرم صد درهم ز زوار بده باج و روان شو بی‌بهانه وگرنه کشته گردی در زمانه (پیرزن) بگیر از دست من باج ای خلیفه بکن ما را تو اخراج ای خلیفه مرخص کن روم با چشم خونبار به پابوس حسین سلطان ابرار به دل هست آرزو با دیده تر که بوسم مرقد شهزاده اکبر (متوکل) تو با این فقر و با این محنت رنج کجا آورده‌ای این درهم و گنج یقین دزدیده‌ای این پول‌ها را که دادی بی‌تامل باج ما را (پیرزن) ندزدیدم خلیفه حق یکتا ز رنج دست خود کردم مهیا من از شوق زیارت دردناکم بود چهل سال نان جو خوراکم که شاید با دو چشمان ز خون تر ببوسم مرقد شهزاده اکبر (متوکل) چرا پس ای زن محزون نالان تو بی پاکش شدی در ره شتابان بدون پاکش این راه ای دل افکار چگونه آمدی با چشم خونبار (پیرزن) ترسم این بود ای خلیفه بدان ندهد مهلتم اجل به جهان چو نمودم خراج تو پیدا رو نمودم به دشت کرببلا (متوکل) ای وزیر آتشم فتاده به تن داد از دست این زن پیر مرک من دست این پیره‌زن بگیر ز کین تن او را بکش به روی زمین ببرش در کنار شط فرات سرش از تن ببر فکن در آب (وزیر) خوب رفتی به کربلا ای زن سرت از تن جدا کنم الان (پیرزن) رحم بر من نما ایا بی‌دین (وزیر) سر جدا سازمت ز خنجر کین (پیرزن) گنهم چیست کم کن آزارم (وزیر) من ز زوار حسین بیزارم (پیرزن) زن پیرم نما تو رحم به من (وزیر) رحم نبود به دل مرا ای زن (پیرزن) بده تو مهلتم ای بی‌حیای پرشور و شین کنم سلام من از دور بر امام حسین (وزیر) روی خود را بنما به قبر حسین هر چه خواهی بگو به قبر حسین کی تو از تیغ من خلاص شوی نیست سودت که التماس کنی (پیرزن) یا حسین ای نور چشم مصطفی یا حسین ای کشته راه خدا کن نظر بر حال زوارت ببین کشته این دم دستگیر قوم کین مدت چهل سال خوردم نان جو رختخواب و معجرم رفته گرو چرخ ریسی نانوایی کرده‌ام بیست و شش منزل گدایی کرده‌ام هر که شد زوار تو اینش رواست هر که آید کربلا اینش سزاست خوب بر زوار کردی لطف‌ها مرحبا ای نور چشمان مرحبا یا حسین هنگام رفتن آمده قاتلم از بهر کشتن آمده حال بی‌سر می‌کند جسم مرا آرزویم مانده بر دل آه‌آه آقا جان حسین آقا جان حسین (امام حسین غایب)مر علیک ای زائر جان بر لبم غم مخور هستی کنیز زینبم برادر شهیدم عباس، عباس برادر جان (حضرت عباس غایب) ای سید جلیل چرا گریه می‌کنی ای خلق را دلیل چرا گریه می‌کنی فرما که گریه‌ات ز چه باشد ایا اخا گشتی قرین همدم افغان و اشک و آه (امام حسین غایب) ای برادر حضرت عباس زار با زبان حال می‌شود آشکار رو به نزد آن زن از راه وفا کن رهایش از جفای اشقیا یک سلام از من به آن محزون رسان گو نگهداریم یکسر زایران آر او را در زمین کربلا تو رهایش کن ز دست ظالمان (حضرت عباس غایب) به چشم آنچه تو گویی مطیع فرمانم قبول امر شما منتی‌ست بر جانم (وزیر) بس است ناله صدایت به کربلا نرسد کسی به داد تو ای زار بینوا نرسد رسید وقت ببرم سرت ز خنجر کین ز خون تو بکنم دست و دامنم رنگین (حضرت عباس غایب) کشید ناله ز دل امتان پیغمبر به یاد آمدم از زینب الم‌پرور برو به یک طرف ای روسیاه سگ کمتر تو را چکار به زوار شاه تشنه جگر فتادم ای خدا در تاب و در تب به یاد آمد مرا احوال زینب به یادم آمده کرببلا را علی‌اکبر شبیه مصطفی را ایا ضعیفه ز جا خیز این زمان بشتاب روانه شو به سوی کربلا به چشم پر آب (پیرزن) بیا ای نوجوان دورت بگردم که کردی فارغ از اندوه و دردم مگر بودی ملک اندر بیابان به فریادم رسیدی چشم گریان بده دستت ببوسم ای برادر خلاصم کردی از این شوم کافر (حضرت عباس غایب )ببخش ای زایر شاه شهیدان ندارم دست تابوسی به دوران ز جور دشمنان من دل ملالم مده خجلت به تن دستی ندارم (پیرزن) چرا ای نوجوان دستی نداری (حضرت عباس) ز بی‌دستی کنم افغان و زاری (پیرزن) کجا دستی تو از پیکر جدا شد (حضرت عباس غایب) (فتاد از تیغ خنجر دستم ای زن) به دشت کربلا از تن جدا شد (پیرزن) بگو نامت به من ای بی‌قرینه (حضرت عباس غایب) منم عباس عموی سکینه (پیرزن) بیا آقا فدای خاک پایت به قربان تو و مهر و وفایت تمام زائران رفتند و آقا من بی‌کس بماندم زار تنها (حضرت عباس غایب) بیا به همراه من ای ضعیفه نالان که تا ز مهر رسانم تو را به زواران همین سواد که در دیده تو گشت عیان سواد کرببلا است ای زن نالان فتادم ای خدا در تاب و در تب بیاد آمد مرا کلثوم و زینب به یادم آمده کرببلا را  یتیمان حسین سر جدا را که زینب شد اسیر کوفه و شام ببردندش میان کوچه‌ها خوار (پیرزن) کجا رفت آقا و مولای من کجا رفت آن شاه والای من شکرالله به مدعا گشتم وارد دشت کربلا گشتم می‌روم همچو جان کشم در بر قبر عباس مرقد اکبر السلام ای حسین تشنه جگر السلام ای شهید بی‌یاور شیعیان جمله آرزو دارند رو به خاک درگه تو بگذارند بطلب شیعیان گریان را به مزارت تمام تعزیه‌خوان را (وزیر) ایا خلیفه شنو شرح حال آن زن زار چو بردمش به لب شط کنون به خواری خوار به صد غضب بنشاندم به زیر تیغ او را نقاب‌دار سواری ز دور شد پیدا خلاص کرد ز من آن زن حزین فکار بگفت دور شو از نزد من ایا غدار ز ترس صولت او هوش من برفت از سر شدم فراری من آن دم ز دست آن سرور ببین ز خوف وی افتاده لرزه بر جان چنین شجاع نزادست مادری به جهان (متوکل) نزد خلق مکن این سخن دیگر تفسیر برو دوباره ندا کن میان شهر وزیر بگو هر آن که بیاید به سوی کرببلا زهر دو تن خلیفه یکی را کشد ز راه جفا (وزیر) خبر شوید ایا زایران به شیون شین هر آن کسی که بیاید به کربلای حسین امیر خورده قسم بعد از این ز بغض و حسد زهر دو تن خلیفه یکی را ز راه کین بکشد (چاووش) چه کربلاست خدا جمله را نصیب کند خدا مرا به فدای شه غریب کند هر که دارد هوس کربلا بسم‌الله روی آرد به سفر همره ما بسم‌الله (عبدالله زوار) صبر کن چاووش از راه وفا من هم آیم جانب کرببلا صبر کن تا اهل بیت خویش را بنگرم آیم به دشت کرببلا (چاووش)رو وداع کن اهل بیت خویش را تا رویم این دم به دشت کربلا (عبدالله زوار) ای پسران نور چشمان ترم خیز از جا تا جمالت بنگرم پسر (زوار) ای پدر جان من شوم قربان تو جان من گردد بلا گردان تو چون روی تو جانب کرببلا منهم آیم از ره مهر و وفا (عبدالله زوار) می‌روم فرزند اندر کربلا بر سر قبر حسین سر جدا تا ببوسم مرقد پاک حسین ای پسر کمتر نما افغان و شین (پسر زوار) بیا بابا بر حق پیغمبر مرا همره ببر با دیده تر اگر ظلمی رسد از قوم کافر نباشم بهتر از شهزاده اکبر (عبدالله زوار) روان شو جانب کربلا شاد مکش فرزند از دل آه فریاد برو چاووش تا همراه آییم که ما زوار دشت کربلاییم (چاووش) می‌روم من به کربلای حسین تا کنم جان خود فدای حسین (پسر زوار) ما می‌رویم سوی بیابان کربلا تا جان کنیم فدای شهیدان کربلا چه کربلاست خدا جمله را نصیب کند خدا مرا به فدای شه غریب کند (عبدالله زوار) می‌رویم ما به کربلای حسین تا کنیم جان خود فدای حسین بیا رویم دلا سوی کربلای حسین که تا کنیم جان خود نثار خاک حسین بیا رویم ببینیم تا علی‌اکبر کجا به خاک طپیده است آن الم‌پرور (وزیر) ایا خلیفه همین زایران بشیون شین روند هر سه نفر سوی کربلای حسین (متوکل) چرا غره هستید ای مردمان بترسید از تیغ آتش‌فشان ندانم چه دیدید از قبر او که سازید با خاک و گل گفتگو ز دل دور سازید مهر حسین مسازید این قدر افغان و شین (عبدالله زوار) ای خلیفه بحق پیغمبر زین سخن‌ها بیا مگو دیگر جان اطفال ما فدای حسین خاک گردیم در منای حسین (متوکل) ای غلام این زمان ز راه عتاب ببر این جمع را کنار شط فرات از دو تن یک نفر شهید نما از دم تیغ ناامید نما (وزیر) هر چه گویی هر چه فرمایی سر نپیچم از آنکه آقایی از دو تن یک نفر شهید کنم از دم تیغ ناامید كنم(پسر زوار) بیا بابا بکن از جان حلالم (عبدالله زوار) حیا کن از حسین جلاد و جلاد (پسر زوار) بکن شرم از خدا ای شوم کافر (عبدالله زوار) ضعیفم پیرمرد دل کبابم (پسر زوار) ببر سر از تنم ای زشت کافر (عبدالله زوار) حیا کن ای لعین ظلم کردار( وزیر) خواب رفتی به سوی کرببلا گوشهاده سرت برم ز جفا (پسر زوار) روم ز شوق کنون جانب رسول‌الله اقول اشهد ان لااله‌الاالله (عبدالله زوار) بیا بابا ببندم چشمهایت کشم بر سوی قبله دست و پایت بیا برخیز اینجا وطن نیست در اینجا سدر و کافور و کفن نیست پدر آخر ندیدی کربلا را مزار اکبر گلگون قبا را کجایی یا حسین بنگر به زوار به زوارت ببین با حال افکار خدایا چه سازم من ناامید جوانم بشد پیش رویم شهید حسین جان عجب طاقت آورده‌ای جوان پیش چشمت فدا کرده‌ای جوانم جوانم جوان رشید چرا گشته‌ای ای پسر ناامید (امام حسین غایب) وای از جور جفای ظالمان گشته زوارم اسیر ناکسان چند سازید ای گروه آزار من دست بردارید از زوار من جوانان بنی‌هاشم بیائید که تا زوار را از غم رهائید شهیدم شهیدم شهیدم شهید چرا گشتی از زندگی ناامید چرا می‌کنی گریه ای مرد پیر به محشر عوض از حسین تو بگیر (عبدالله زوار) ننالم چرا ای برادر ز غم جوانم بشد کشته اندر برم سر نازنینش ز تن شد جدا فدای حسین شد امام هدا سر نوجوانم بریدند ز تن مگو با من دل شکسته سخن (حسین غایب) مریز از دیدگانت اشک ای مرد مخور غصه ز دل بردارم این درد ای علی‌اکبر جوان مه‌لقا این جوان در راه ما گشته فدا دست بردارید کنید ایندم دعا تا دوباره زنده‌اش سازد خدا الهی حرمت خون شهیدان ز لطف این نوجوان را زنده گردان الا ای نوجوان برخیز از جا به حکم خالق قیوم یکتا (عبدالله زوار) بیا آقا ببوسم خاک پایت که باشی گو به من جانم فدایت جوانم را شفا دادی چو عیسی نمودی مرده‌ام را یکباره احیا بگو نامت به من از راه یاری بدانم تو کدامین شهریاری (حسین غایب) من شهید کربلایم نام ‍من باشد حسین من قتیل اشقیایم نام من باشد حسین جد من باشد محمد باب من باشد علی شافع روز جزایم نام من باشد حسین (عبدالله زوار) حسین جان‌جان من بادا فدایت به جان من خورد اینک بلایت چه باعث شد که غایب گشتی از من کجا رفتی به قربان وفایت بیا بابا ببوسم رویت ای جان شفایت داد تو را شاه شهیدان

بحر طویل ازدواج حضرت فاطمة الزهرا سلام الله علیها

بحرطویل ازدواج حضرت زهرا(س)وحضرت علی (ع)
به بزم انبیا امشب نشاط دیگری پیداست، می‌بینم گل لبخند شادی بر لب آدم، تو گویی با ادب بستند صف، پیغمبران از نوح و ابراهیم و اسحاق و کلیم الله و روح‌الله و یعقوب و جناب یوسف و داود و فرزندش سلیمان در کف هر یک گلی از آیه‌های نور و آوای مبارک بادشان بر لب که ای مولا مبارک باد بر قد رسایت خلعت شادی و اوج تخت دامادی، مبارک باد ای جان محمّد وصل زهرایت، چه نیکو همسری بخشیده ذات حقتعالایت، که باشد روح پاک و بضعه پیغمبر اکرم. سماوات العلی امشب همه دریای نورند و ملایک شاد و مسرورند و عالم سینۀ سینا و دل‌ها محفل طورند، جبریل امین از جانب دادار منان آمده در محضر پیغمبر اکرم، پیام آورده از حق با سلامی گرم بر احمد که ما در آسمان خواندیم اول خطبۀ عقد امیرالمؤمنین و دخترت زهرای اطهر را، تو باید در زمین اینک ببندی عقد آنان را، دو خورشید فروزان را، دو دریای خروشان را، دو روح پاک ایمان را، دو وجه ذات منان را، دو جان را و دو جانان را که پیش از آفرینش این دو را حق خوانده کفو هم. محمّد از امین وحی چون بشنید این فرمان گل، لبخند او بشکفت همچون لاله در بستان، به مسجد آمد و بگذاشت پا بر عرشۀ منبر، فرو بارید از یاقوت لب با این کلام دلنشین گوهر، به امر حضرت داور، الا یا مسلمین از مرد و زن از اکبر و اصغر، هم اینک من به امر حضرت پروردگارم عقد بستم دخترم زهرا و حیدر را دو کفو نیک اختر را، دو روح روح‌پرور را، دو شمع نورگستر را، دو دریا را دو گوهر را، دو هم سنگ و دو همسر را، که بسته پیشتر از آفرینش عقدشان را خالق عالم. چو بشنیدند از ختم رسل این مژده را یاران، زمین شد از گل لبخند اصحاب رسول الله گلباران، زنان تبریک‌گو بر فاطمه، مردان، مبارک باد می‌گفتند بر مولا محمّد بود و زهرایش، علی بود و تجلایش، تمام قدسیان تسبیح گو تهلیل خوان تکبیر می‌گفتند و می‌گشتند دور این زن و شوهر، خداوند تعالی تهنیت می‌گفت بر پیغمبر و بر حضرت صدیقه و بر حیدر و بر شیعۀ مولا علی تا دامن محشر همه بودند مسرور از همه مسرورتر بودی دل نورانی پیغمبر خاتم. **** پس از چندی زمان بگذشت و ایام عروسی آمد و خورشید عصمت را برِ این ماه می‌بردند و می‌خواندند حوران آیت الکرسی و قدر و کوثر و یاسین و نور و آیۀ تطهیر و می‌بودی زمام ناقه‌اش در دست جبرائیل و دنبال سر او قل هوالله احد می‌خواند اسرافیل و گل از بال خود می‌ریخت میکائیل و جان فرش رهش می‌کرد عزرائیل و داماد ایستاده بر در خانه که با دست یداللهی ز خورشید جمال عصمت حق پرده بردارد، بخواند با تماشای جمال کوثر خود سورۀ مریم. فرود آمد عروس از ناقه و بگذاشت پا در خانۀ مولا، علی محو تجلایش، خدا در نور سیمایش، نبی از فرق تا پایش، به لب ذکر خداوند تعالایش که یکباره نگاهش بر در و دیوار آن بیت گلین افتاد از آیندۀ خود کرد یاد و با زبان دل دمادم یا علی می‌گفت، گویی باعلی می‌گفت: منم تا پای جان یارت منم یار فداکارت، شهید پای دیوارت، میان آن همه نامرد تنها مرد ایثارت، تو گر خواهی بود آرایش من چهرۀ نیلی از امشب همسرت باشد برای یاریی‌ات آمادۀ سیلی، وجودم چاه غم‌هایت فدایت باد زهرایت، مقاوم در کنارت ایستادم تا ابد چون کوه مستحکم.
کجایی فاطمه بنت اسد تا بنگری امشب عروست را، بیا ای مادر مولا! بزن گلبوسه بر روی امیرالمؤمنین و بر عروست حضرت زهرا خدیجه ای سلام حق فزون بادا ز اعدادت کجایی تا ببینی گشته وجه‌الله دامادت، تو هست خویش را در یاری دین خدا دادی، نه هستی، بلکه جان خویش را در دست بنهادی، تو زهرا بر علی زادی، چو هست خویش در راه خدا دادی، خدا هم هست خود را بر تو بخشیده همانا دختری دادت چو زهرا و همانند علی بخشید دامادت چه دامادی که ذات پاک حق جان رسولش خواند و جان خلق عالم باد قربانش چه قابل سر که بر خاک قدوم او نهد از جان سعید
خادم الحسین سعید كولیوند

 

گلچین عكسهای اسطوره تعزیه ایران حاج محسن گیوه كش

تعزیه حضرت ابالفضل العباس علیه السلام به زبان تركی اجرا شده توسط حاج محسن گیوه كش در نصرت آباد قزوین


بسم الله الرحمن الرحیم

یاتما نجفده بی خبر ای  باب تاجدار 
قالموش عزیز فاطمه بی یار و  غمگسار
بیر باش داغولدی لشگری اولدی جوانلاری
دوشدی هراسه عترت پیغمبر کبار
سردار تشنه کام سپهدار تشنه لب
زینب در اضطراب علمدار بی قرار
از بس حسین بودشتده بی غمگساردور
کیم رخصت آلماقا اولوب عباس شرمسار
بسم  الله الرحمن الرحیم
تعزیه عباس بن علی (ع)
یاتما نجفده بی خبر ای  باب تاجدار 
قالموش عزیز فاطمه بی یار و  غمگسار
بیر باش داغولدی لشگری اولدی جوانلاری
دوشدی هراسه عترت پیغمبر کبار
سردار تشنه کام سپهدار تشنه لب
زینب در اضطراب علمدار بی قرار
از بس حسین بودشتده بی غمگساردور
کیم رخصت آلماقا اولوب عباس شرمسار
ای طفل ناز پرور سلطان مشرقین
کم اولماسون باشوندا  بالام سایه ی حسین
بو سوزلرین خراب ایلدی حالیمی امان
اولسون عمون گید ایله دعا المَسون آتان
سن غم یمه  بو حالیوه چوخ اولما دل فگار
نوبت یتوب عمون اولا باباوه جان نثار
ستاره ی سحر ای معدن حیا و کمال
ایدوب غروب مه انوریم به وقت زوال
بو غملی چول منه بیل منزلی مقام اولدی
دیم صریح علمدارلوقوم تمام اولدی
فلک داخی سنه قارداشلاری روا بیلمز
که نچه تازه جوانون گیدوب گری گلمز
بیل ایندی نوبت میدان منیم دور ای خواهر
چکوب عناننی مرگ و اجل اولوب رهبر
که ای یگانه آفاق معدن عصمت
نجه روادی غریب قارداشوم چکه خفت
که اِستَرَم باجی نوکرچلوق ادا ایلیوم
غریب قارداشوما جانمی فدا ایلیوم
(آما)که آرزو وار اولا گون حرارتی کفنیم
قالا بو دشتده تُپراقلار  اوسته گل بدنیم
ای خواهر حمیده بو درده یوخوم دوا
قالموش ذلیل دشمن اَرا شاه کربلا
گور اشکبار تشنه لب اسکندر زمان
هریانه گوز  دولاندیری ایلری فغان
سردار تشنه کام بوغمدن کبابودور
عباسِن اولمگی بیله وقته ثوابدور
شیاطین ازدحام  اتمش ، بیزه دلداردن امداد
سلیمان زمان شاهنشه ابراردن امداد
چالوندی طبل نقاره  ایدر بیگانه لر شورش
یتر اغیار ظلموندن وفالی یاردن امداد
عرب سردارِ یالقوزدی نجف شاهی کمک گلمز
گلیر روح نفیس احمد مختاردن امداد
ایا عباس خوف اتمه زره گی قد رعنایه
بو گجه استه شمشیر شرر آثاردن امداد
کیم سن ای صاحب آواز  پر اندوه غمینَ
دوست سن سوله منی  یا دشمن کین
هیهات  ایا سرکش بد اختر خونخوار
گوسالیه تعظیم اده پیغمبر دادار
ای وای اگر حضرت جبرییل بوسطرین
مضموننی اوز مرشدِنه ایلیه اظهار
عباسِ اوغولوقدان اِدر فاطمه اخراج
باخماز اوزومه داخی منیم حیدر کرار
پاره اِدرم سر خط فرزند زنانی
سالام{قیلام} فلک کجروه غبرانی نگون سار
ای شمر جفا گستر  ای ظالم بد اختر
گد گوزلروی تتسون نان و نمک حیدر
الله سن لعن اتسون هیچ بیرجه اوتامورسان
نتمش سنه ای ظالم نوباوه ی پیغمبر
اگلش یره بیر لحظه ای مشرک کم مدرک
مولاسنی مدح اتسون عباس غضنفرفر
ایا شمر مردود شیطان خیال
زنا زاد ا ی ابتر بدسگال
ایا مست لایعقل خمره نوش
زمانی منه ورگنن هوش گوش
اوگون که قیامت اولار آشکار
دوتار هر کس اوز منزلینده قرار
جهنم زبانه چکر دم به دم
دوشر اهل محشر هراسه او دم
توتار اهل محشر او دم واهمه
که ناگه گلور محشره فاطمه
باشوندا حسین و حسن قارَسی
ساقوندا سولوندا عمر یارَسی
ورار باشینه جاک ادر جامه سِن
قویار باشه پیغمبر عمامه سِن
او ساعت ویرر اذن ِ گوز یاشِنه
حسینون سالار کوهنگون باشینه
دوتار فاطمه گوشه ی عرشدن
دوشر عرشی اعلای سَس فَرشِدن
دِیر ای خداوند ِ والا مقام
بوخلقی حسینه باقوشلا تمام
گنه کاری لر ای سگ بد سیر
حسین دولتینن بهشته گدر
دمی ساکت اول ای شریر ظلوم
گدیم قارداشوم نان اجازه آلوم
حسین جان  دخیلم حلال اتگِنن
اوزن بی برادر خیال اتگینن
بوگجه خواب ناز ادوب حسین تاجدار من
جکرم ایندی من کشیک دو چشم اشکبارنن
سن ایندی یوخلا راحت اول  یاتوب دمی فراغت اول
زمانی  استراحت اول  غریب داغدار من
دمم سنه برادرم   ، قاپوندا مثل قنبرم
بو خیمه گاه ِ گوزلرم  ، عزیز با وقار من
وفالو زینبیم منم 
حیالو زینبم منم
سفر تدارکون گوروب
دو چشم اشگبار من
صبا عزامِ ساخلاران
باشیوه قاره باقلاران
که مندن اوتری آقلاران
اسیر دلفکار من
ایا دو طفل ِ هم زبان
سکینه جان رقیه جان
سیز ایتمیون داخی فغان
که ای گل عذار من
نه قَدَری  ساقدو بو جانوم
گُرَگ باشیزه دولانوم
که قورخمایون بالالاروم
ذلیل روزگار من
سولوب گل لریم منیم
سوسوزدی اصغریم منی
یاتوبدو گاهوارده
بوطفل ِ شیر خوارِ من
ندن دوداغلارین سولوب
یاش ایله گوزلرین دولوب
مگر رشید عمون الوب
که ای گل عذار من
ای اهرمن خصال پلید ستم شعار
منبش بساط گلدی سلیمان روزگار
آل ضرب دستیمی قلوموی قوتینه باخ
بیر یا علی دسم کسرم کفردن دمار
یا صاحب ذوالفقار وقت مدد است
یا قلعه گشای در خیبر وقت مدد است
لبیک ای شهنشاه کربلا لبیک
جسم و جان آدیه فدا لبیک
نوکرین ساقدی ایلمه تشویش
ای اوغول سوز قالان آقا لبیک
حاضرم ای خسرو والا مقام
وار نه فرمایش ایا گردون مقام
نه اشدین سن ایا روحی فداک
بو نه فرمایشدی  ای جان جهان
بو سوزون قارداش منم چون عیب ِ وار
بیله فرمایش لری ترک اتگینن
با الها صبر ور قارداشمه
ای حسین جان من دگیلم بی وفا
اهل مجلس بیر دویونجا آقلاسون
گوییا عباس ِ اخراج ادمیشین
قورمارام یاقوز سنی من یا حسین
ای شه کشور ستانیم گتمرم
چیخمسه یرلرده جانیم گتمرم
گوز اوسته ای دُر خوش رنگ سالک معراج
مشخص اولدی که عباسِ اتمشن اخراج
گل آلگنن بو سنان و بو قلج بو قلخان
یولوم اوزاقدی منم خدا حافظ ای امام زمان
سوزینه سوز گتیره بیلمرم نه چاره ادوم
نجف امیرنه عجر ایله التماسه گدوم
گل کربلا چولونده یتش داد یا علی
امداد وقتدی یتش امداد یا علی
آقا ادوب دی نوکرین اخراج ای بابا
لطف ایله سالگنن منه بیر  یاد یا علی
ای پادشه روز جزا شافع امت
مشکل دی منیم زنده لوقوم از ره غیرت
دگسی دی منیم گوزلریمه ناوک پیکان
چوخ بهتردی تا اشِدوم طعنه ی عدوان
گل ایله مرخص منِ ای جان برادر
تنگه گتروب گور منی بو لشگر کافر
ای زینب زار ای دیده خونبار
باجی لریمی ایله خبردار
گلزار عمریم دوندی خزانه
گدیم باجی جان قال یانه یانه
الیوه ور الیمه ای منیم وفالو باجیم
خرابنی دولانان باش آچوخ حیالو باجیم
اتور بو گوشده ای عندلیب خوش گفتار
اورگ سوزومی سنه بیر به بیر ادیم اظهار
اشید وصیتیمی ای مه مدینه باجی
مبادا نعشِمون اوسته گَله سکینه باجی
نه چون اوگی باجونون قارداشا اورگی یانار
اوگی دیوب باجی جان اِدمه قانلی نعشمی خوار
اشیت وصیتیمی اتگینن خروش و فغان
مدینه شهرِنه  دوشه  گذارین ای باجی جان
گورگ یتیملریمی تهر قهرینه دوزه سن
مبادا ای باجی جان اوزلرینه سوز دیه سن
یتیم اوشاقون اولار عمه سینه چوخ میلی
چوخ آغلویاندا آجوق لانماسن  سنر گوگلی
آنامو آل یانیوه  قاره گی  قارا باقلا
گجه صباح کیمی گاه اوقشا گاه آقلا
بو قانلو چولده منیم یوخدی قاره باقلویانوم
نه یاس ساخلویانوم وار نه بیرجه آقلویانوم
گلنده قتلگه سالما خاطریوه هراس
گُتور گِنَن بو کسیک قول لاریمی باغریوه باس
امان امان دگینن باشه قارا باقلاگنن
نه چون جوان اولورم ماتمیمه ساخلاگنن
نثار مرحمتین بهترین اشرف ناس
تمام اهل حرمدن آلوبدی اذن عباس
که مندن آل علمی ایله حقن ایندی حلال
بو دشمن و بوسن و بو علم بو اهل عیال
اوزون بیل ایندی که عمریم دگوب منیم داشه
تمام اولدی علمدارلیقیم یتوب باشه
اوزون سپاه  سپهدارو هم علمدار اول
که مندن اوز امیدین اهل بیته غم خوار اول
بویور نه چاره ادوم من ایا سپهر مکان
هزار جان گرامیم اولا سنه قربان
قسم به مرقد پر نور حضرت زهرا
مرخص ایله منی اذن ویر سنی الله
فدای نامین اولوم من ایا امام زمان
مرخصم ولی بیر عرض وار سنه قربان
اگر چه اذن فراتی من آلدوم اولدوم شاد
واروم توقع ورن نوکرینه اذن جهاد
بویور منه بو دم اذن جهادی ای قارداش
گوروم بو چولده قالور بیر نفر دیری اوباش
آتام آدیمی قویوب دهرده رشید عباس
قیریم توکوم داغیدیم فوج لشگری بیر باش
ای باجی زینب گل  آغلا به آه و افغان
وقتِ سفر یتیبدی وقتِ وداع ِ یاران
بسم الله و بالله ملت رسول الله
هذا فراق بینی و بینکم الی یوم القیامه
ای اهل حریم آل اطهار
 یک یک همه را خدا نگهدار
حسین ناز الیین عندلیبی  اینجدمم
اوزیمی اینجیدرم بو یتیمی اینجیدمم
سکینه اینجیسه اینجیر جوان علی اکبر
دلین فداسو سنی بی نوانه اینجیدمم
محاله دور که سنی اینجیده عمون عباس
سن اینجسن که دوشر قلب ممکنات هراس
سویوندوم اسلحه ی حربیمی آز آغلاگینن
گل آل آپار حرم کبریاده ساخلاگینن
منی شهیدی یازوب آدلن قضا قلمی
 سکینه آلدی الیمدن اثاث اسلحمی
یوخویا گدی منیم گدماقیمه یوخ میلی
اگر که من اویادام ای خدا سنر کویلی
بیری سی یوخدی  منیم دردمه اده چاره
سکیننن یوخودا باشینه سالا قاره
یتش هرایمه ای دختر امیر عرب
یامان گونومده منیم یار یاوریم زینب
اثاث اسلحیمی ضبط ادیب سکینه باجی
الیمی باقلی قویوب گوهرِ حزینه باجی
باشینن آلتا قویوب یوخلایوب پریشان حال
گدیب گتی باجی جان بو زمان منی یولاسال
ماه مدینم آغلاما ای بی قرینم آغلاما
یا قولاروم ورم سویا یا سو گتورم آغلاما
گل بیر آلوم  قوجاقیمه دوشنمه  اَل ایاقیمه
گیدرم سو سراغینه نازلو سکینم آغلاما
قربان الوم بو دیللره شکر ایلرین بو گونله لر
سحر داغلولوز چوللره  ای بی قرینم آغلاما
ای اهل حریم آل اطهار
یک یک همه را خدا نگهدار
نه دور عرضین بویور ای پرشکسته بلبل گلزار
سنون به سوزلرندن ای سکینه اوتدوتار قلبیم
آدیم سقا سویوم یوخ گتمسم خوار خجل اولام
خدایا آلگنن جانم داخی بو عمری من نیلوم
گیدوب اکبر قانین آلام سکینه گلمه افغانه
عمون اولسون سکینه سن داخی ایلمه افغان
سنون بو سوزلردن سکینه اولدورر خجلت منی  زاری
قوشون سوز پادشه نیلر قیزیم آخر علمداری
سکینه یاندی قلبیم بالله از داغ علی اکبر
قیزیم منده سنی ایندی ولی الله تابشوردوم
به ابن سعد بگوید که ای ز سگ کمتر
طلب نموده ترا سبط ساقی کوثر
ای گروه اشقیا لر زاده ی حیدر منم
زاده ی حیدر منم میر غضنفرفر منم
زاده ی خیبر گشانون من غضبناک اوغلویام
حامی دین محمد (ص)شاه لولاک اغلویام
جرأتیم واردیر منیم بیر مرد بی باک اوغلویام
لفظ لرده یادگار قلعه ی خیبر منم
قبرینه اوز دوندروب بیر یول چاقورام حیدری
گاو ماهیدن گتورم پنجم اوسته یرلری
کوره یه ی افلاک دوندرم سراسر لشگری
چون حسین اسلانیم عالم لره سرور منم
دهرده پردل یارادموش خالق داور منی
بو بیابان ایچره قیماز بیر بله لشگر منی
شیر الدن چیخ میشم چون بسلیوب حیدر منی
شیر باز و  ببر صولت  اژدها پیکر منم
کهکشان تک ایردور تیغ شرر باریم منیم
شش جهدن بسلنوب اعوان انصاریم مننیم
بسلنوب دایم قلج ورماقه قولاریم منیم
صف شکاف و صف شکن عباس نام آور منم
کاشی که قانه دونیدون ای فرات
الماشان عباسچون آب حیات
باش جاندان مرد مردانه گچوم
ایکی پیمانه بو سودان من ایچوم
 ای آب فرات خاک عالم به سرت
از بهر حسین چرا نسوزد جگرت
سودان گتور طمع ای بی حیا حیا ایله
او مرتضای ورن عهدوه وفا ایله
حیا یوخیمدی اگر ایلیم دوداقیمی تر
آنا سُنون یخسون یرتیری علی اصغر
نجی ایچوم بو سویو ایچمدی علی اکبر
سویی سپوم یوخاری بلکه بیر اوزن گورلر
نجه ایچوم بو سویی گولومون نواسی گلور
حسین قیزلارونون العطش صداسی گلور
یوخمدی باک کسوبلار تمام یول لارمی
که قویموشام سوکنارنده ایکی قول لارمی
اگر دوشا سوکنارنده قول لارم بالا جان
بیری سنه بیری تشنه اصغره قربان
عمون بو عمره رضادور که قولارون کسَلر
علی اصغر  بیر جرعه سو وره لر
یا صاحب ذوالفقار وقت مدد است
یا ولد هفت و چهار وقت مدد است
ای فلک کج روش کج مدار
ایلدون آخر منی سن شرمسار
لشگر کین دورت طرفیم آلدولار
داد فلک ساق قولیمی سالدولار
سالدور اگر ساق قولیمی کوفیان
سول قول ایله سیز لر ورمم امان
گل بهار منیم بلبل بهار منیم
هر ایکی قول لاریمی سالدو روزگار منیم
خدا رضاسو گلون کسمیون منیم یولومی
سیز حلال ایدرم سالدیوز ایکی قولومی
قویون بو مشکی دیشمده سکینیه آپاروم
سرور سینه ماه مدینه یه آپاروم
قولاخ ویرون سیزیالله منیم بو بیر سوزومه
بو مشکه ورمیون اوخ اوخ لاری ورون گزومه
یا حسین دادمه  یت  ای گل گلزار وفا
طاقتم یوخ یتش امدادمه از بهر خدا
سالدولار قول لاریمی نوفل ایله ابن طفیل
آپارور قان منی ای پادشه روز جزا
اوخ وروب گوزلریمه ابن هنون ِ ملعون
شاد الوب طبل ِچالور شورش ادر شمر دغا
منیم که یوخدی قولوم ای شریر اهل ظلوم
چه فایده که قولوم دوشمش گلدون سن
سنون که واردی قولون قوتی  قرارین وار
که هر نه ایلرن ایندی الده  اختیارین وار
گورم الین شل اولویدی ای لعین بد فطرت
حسین ِ فاطمنی ایلدون منه حسرت
دگوب عمود باشوم شقق لندی خوار اولدی
او حسرت ایله باخان گوزلریمه قان دولدی
یتش هرایمه ای شاه کامران قارداش
یتش هرایمه ای اکبری اولن قارداش
یا حسین سال بیر نظر من خوار زاره گلگینن
دوریمی دشمن دوتوپ بو کار زاره گلگینن
بو بلالی چولده قارداش بس که دعوا ایلدوم
قول لاروم قطع اولدی  تیغی آبداری گلگنن
قان لخته سالموش ایکّی  گوزیمه
سل گوزلرمدن سن قانی قارداش
خیمیه گدمم ای خوش سعادت
گورسه سکینه اولّام خجالت
قویما منم چون سن آغلاسونلار
من دلفگار یاس ساخلاسونلار
بو مجلس اهلین کان کرامت
سن روز محشر ایله شفاعت
باعث لرین سن کان کرامه
 مایوس  قیلمه روز قیامت
ذاکرلری سن ای شاه محشر
روز قیامت ایتمه مکدّر
بیر ده حسین جان ای جان احمد
عفو ادگینن سن  جرم «محمد»
چون که یازوبدور غم دفترینی
اوزمه بهشدن قارداش الینی
اقول اشهد اَن لا اله اله الله
محمد است رسول و علی ولی الله


نسخه تعزیه روز عاشورا به زبان تركی اجرا شده توسط استاد مسلم تعزیه حاج محسن گیوه كش

          سنه قوربان
          سنه قربان آنان ای ماه پاره
          علی رحم ائت بو زار و بی قراره
          اوغول قلبیم یانیر سن ائتمه ویران
          نئجه تاب ایلیوم بو غملی یاسه
          اوغول گئتسن اولار باشیمه کوللر
          اوغول اولام رضا گئت وئر سوسوز جان
          فدا اولوم سنه من ای امام کون و مکان
          آقا بو اکبری قیل روانه میدان
          که منی رضا اولوم باتماقا قیزیل قانه
          یوخدی منده چاره گرک تاب ائدم بو هجرانه
          دوشوب یولا شهدا کاروانی لب عطشان
          مرخص ائت بالامی من اولوم سنه قربان
          فدا اولوم سنه ای شاه مذهب و ملت
          اجازه وئر بو علی اکبر وئریم زینت
          چکوم بو زلفونه شانه گؤزینه سورمه ناز
          بزندیریم گتوروم ای امام ملک حجاز
          بس گئدسن ایندی یئکه میدانه علی
          گل سپوم اشگنهیله سود زلف پریشانه علی
          آل بو قرآنی حمایل ایله حمایل رعنا قدیوه
          بلکه رحم ایلیه لر آیه قرآنه علی
          باشیوی سینه مه قوی سورمه چکوم گؤزلریوه
          سورمه لازیمدی چکم وقتده قربانه علی
          گل ای گؤزوم ایشیقی هم الیم عصاسی علی
          اوغول نه چاره ائدیم من بو درد هجرانه
          اوتور گلن یئره بیر باشیوه دوروم دولانوم
          قوی چکوم اوغول شانه زولف عنبر افشانه
          ایتدی دیلرون اوغلوم قلبیمی عجب ویران
          فراق وقتیدی گل بیر قوجاقلیوم اوغلوم
          باشون سینمده دویونجا بیر آغلیوم اوغلوم
          گید ای اوغول سنه پروردگار یار اولسون
          علی بئلینده اولان ذوالفقار یار اولسون
          دایان اولسون آنان ای نوجوانیم
          اورگده وار اوغول سر نهانیم
          سالوم بو معجریمی بیر یئر اوسته
          یئری استونده بیر ای نوجوانیم
          یئری باخوم بویووا بیرجه مهربانیم اوغول
          گورنمرم گئدسن یوخدی بیر گمانیم اوغول
          یئری بو معجرون اوستونده بیر خرام ایله
          شکسته قلب آناوی بیرجه شادکام ایله
          قیل بیرنظر بوخسرو خوبانه ای عقاب
          ماه مدینه یوسف کنعانه ای عقاب
          بوجان سنون اماندی او جانه اوغلوم اکبرین
          رحم ائت آتاسی شاه شهیدان ای عقاب
          دئدم شمعون اله آللام
          طویوندا قیرمیزی سالام
          نه اینکه قاره پوش اولام
          جوانیم وای جوانیم وای
          گئدر الدن
          چکسم بو حسین اوسته قشون کرب و بلاده
          قورخوم بودی که دین و ایمان گئدر الدن
          انصاف دگیل شرع پیمبر گده باده
          مذهب پوزلوب دین مسلمان گئدر الدن
          بالله چتین ایشیدیر بو ایشی ای شمر ستمگر
          چکسم بو علی اوغلی حسین اوستونه خنجر
          محشرده بیزه خصم اولی زهرا و پیمبر
          حیدر اتکی اول شه مردان گئدر الدن
          دونماق بو علی سلسله سندن دگیل آسان
          اونلاردی شه هر دو سرا منبع احسان
          بو طایفه نون شائنینه نازیلدی او قرآن
          انکار ائله سن حورمت قرآن گئدر الدن
          موشکولدی بوگون دین مسلمان گئده باده
          محشر نبی امت الیندن گله داده
          شافع کیم اولار بیزلره بس روز جزاده
          محشر یقین شافع عصیان گئدر الدن
          یوخ منده مروت نه ائدیم ای شمر بد اورنگ
          صلح ایله ماقا قویمادین ائتدون منی دیل تنگ
          نه نوع بو صحراده حسینیله ائدیم جنگ
          باشلار کسولوب گؤر نئچه مین جان گئدر الدن
          جنگه
          بس نئیلییم ای شمر ستم پرور و دل سنگ
          هر فوج قباقونده گؤرورسن نئچه سرهنگ
          دورموشلار کمر بسته حسین قتلونه یک رنگ
          بو بحر بلا ایچره دونوب جومله نهنگه
          تا گئده لر مظهر ایمان ایله جنگه
          فکرون ندی واضح سویله چوخ ائتمه غروری
          بو هرزه دیلون سالدی منیم باشیمه شوری
          یوخ عقلیوی باشه دیلیوه ائیلمه زوری
          سالما منی ای شمر بو ناموسله ننگه
          ایسته مه من آلچاق اولوم باخ بو پشنگه
          طغیان ائلمه بیر بئله چوخ بستی توت آرام
          هیهات سنه من باش اگم ایلییم اکرام
          بو طعنه دیلون گتدی منیم قیبلمه اورام
          موشگولدی وئرم لشگری سن تک او جفنگه
          لعنت ائله سین دونیا سنین تک دل سنگه
          ائتمه بئله تکلیفی منه ای اوزی قاره
          سالما منی غوغایه قیلوم بو ایشه چاره
          آساندی مگر قصد ائله ماق آل طهاره
          موشگولدی حسین چنگه سنه وورماقا چنگه
          ائتمه اوزوی خار بو دونیادا فرنگه
          سنسون بیلن ای شوم دغا کافر مطلق
          حقی نئجه من باطل ائدیم باطل من حق
          بونلاردی شه هر دو سرا باعث بو خلق
          پیغمبر عایله سین من سالوم آخر نئجه تنگه
          سؤیله نئجه من باغلاییم او شاهی فشنگه
          الله الله بولمورم بو چولده طوفاندور ندور
          ایندی بو چولده قوپان غوغادن الله ساخلاسون
          جوش ائدر یوز مین قوشون دریای عماندور ندور
          قانیلن موجه گلن دریادن الله ساخلاسون
          گر علی اوغلی حسین چکسه بئلیندن ذوالفقار
          ایندی بو چولده اولار روز قیامت آشیکار
          گرم اولار هنگامه رزم و نبرد و کار و زار
          گیر دار محشر کبرادن الله ساخلاسون
          بیعت ائتمرم
          نه عجب خوش گلمیسن کرب و بلایه یا حسین
          اوز الیله دوشموسن یوز مین بلایه یا حسین
          گل یزیده بیعت ائت رحم ائت عیال حیدره
          ائتمه سن بیت چیخا ر آهین سمایه یا حسین
          هر قدر سعی ائیلدیم بلکه بو ایشته صلح اولا
          تازه بیر فرمان چیخوب شمر دغایه یا حسین
          سو کیمی قانلار گرک بو دشتده آخسون باخ بو گون
          دوغرانا جسمون گئده باشون جدایه یاحسین
          مطلب ندور
          نه غافیلسن ای نامدار دلیر
          بئله حکم ائدیب اول عبید شریر
          گرک عالمی شوری ایله دولدورم
          علی اوغلونی تشنه کام اولدورم
          یزید لعینی بو گون شاد ائدم
          یخیب خانه دین بر باد ائدم
          سالام لرزیه چرخ نیلوفری
          جفا ایله یتمیش ایکی قان ائدم
          شهید ائیلییم شبه پیغمبری
          بو صحراده گؤز یاشین عمان ائدم
          اوجالدام فلک طاقتینه باشیمی
          قرام سر بسر عترت هاشمی
          فراز ایلیوب کوگلره دود و آه
          علی اصغر الدورم بی گناه
          قلوب کلی دنیانی ماتم سرا
          ائدوم قاسیمین طوی اطاقون قرا
          قصاصین آلوب بدر دعواسونی
          سالام قولارن تشنه عباسونون
          گرک قلب خیر النسا داغ اولا
          یزیدون یانندا اوزوم آغ اولا
          ائدوب قتل و غارت آلام منصبی
          اسیر ایلییم بینوا زینبی
          خدا دور یا ابن سعد
          ای دلاور من جناب مصطفا دن گئچمیشم
          ساقی کوثر علی المرتضادن گئچمیشم
          دین و مذهبدن کنار یوخ ایشیم ایمانیله
          دونموشم اسلامیدن خیرالنسادن کئچمیشم
          گو زتیکوب ابن زیادین خلعت زیبا سینه
          دولت و جاه و جلال شوکت دنیا سینه
          عاشیقم گوگلم دوشب ری ملکون سودا سینه
          آخرتدن ال چکوب روز جزادن کئچمیشم
          راضیم بسدور منه دنیاده اولماق شادکام
          یوخ گؤزوم جنت قوی اولسون منه مطلق حرام
          ملک ری دن اوتری اولدورم بو گون یوز مین امام
          اعتقاداتیم یوخدی عقبایه خدادن کئچمیشم
          جان نثار
          الا ای شمر بد اختر گلوب غیضوم تمام اوسته
          مقرر قیل دوزولسون جمله لشگر انتقام اوسته
          اوجالدیم بیرق کفری ییخلسون خانه ایمان
          جری اولسون هامی لشگر بو گون قتل امام اوسته
          گرک بیر ظلم ائدم باشون آچار خیر النسا حیدر
          با القانینه اکبر سو اوسته اوخلانا اصغر
          یاتا بیدق دوشه قولسوز بوگون عباس نام آور
          اوجالسون فرشیدن افغان او عرش لاینام اوسته
          ایا طبال چال طبلون پیاپی بو مرام اوسته
          بطحادور
          اشتباهه دوشمیون ای قوم پیغمبر دگیل
          نائب شیر خدا دردانیه زهرا دی بو
          ای دلیران عرب سبطه شه بطحادی بو
          وارث ختم رسالت شاه اول دنیادی بو
          هاشمی لردی صفات احمدی ایلن منطق
          گلشن آل عباده بیر گل رعنادی بو
          یادگار مرتضا آرام جان مجتبی
          جان زینب نور چشم سرور بطحادی بو
          نامدار اوغلی حسینون اکبر یوسف جمال
          رزم میدانینده بیر شمشیر برق آسادی بو
          بیحساب
          سویلمه ای بی حمیت شوکت دنیا دی بو
          عشقی اولادی ابو سفیاندا بیر سودادی بو
          باخماق اولماز مصطفا و مرتضی و حیدره
          فرستی فوت ایتمیون بیر دولت عظمادی بو
          قتل اولاد علی اولموش منه چون فرض عین
          کوفه ده اوچ یوز بیوک عالم وئرن فتوادی بو
          گرکله میدانه یوز پیغمبر الدورماق گرک
          فکر بیجا ایتمیون هنگامه دعوای بو
          روبرو
          الا ای گروه یلان عرب
          علی اکبر ایلور مبارزه طلب
          مگر سیزنه سوز رزم هیجا ندور
          شجاعت نه لازیمدی دعوا ندور
          گوروم سیزلره ای گروه ظلام
          الا دلت عال سفیان حرام
          جوانیم وای
          ایا طبال گوش ایت سن منه پیوسته پیوسته
          گراق میدانه شیرانه بودم اهسته اهسته
          ایا طبال چال طبلون بو دم پیوسته پیوسته
          اوجالدیم بیدق کفری قیریم اولاد طاهانی
          چکوم اطفالی زنجیره بوگون دلخسته دلخسته
          الا طبال چال طبلون بودم پیوسته پیوسته
          عنان
          گل ازرق بودم ای سپهدار شام
          تیکوب دور بولشکر سنه گؤز تمام
          اولور مطلبون حاصل العامدن
          گلور ایل به ایل خلعتون شامدن
          بو حرمت بو غیرت دگیل بی سبب
          کئچر جسمو جاندان ریاست طلب
          گورورسن که بو نوجوان رشید
          دوروب مرد مردانه فرد و وحید
          چکوب نعرلر هم نبرد آختارور
          مصاف ائتماقا شیر مرد اختارور
          حریف آلماقا یوخ بو لشگرده تاب
          مبارز اولوب سان اوزون وئر جواب
          ساخلا گلن
          هانی حسین جماعت ندور بو ایشیده علاج
          یقین باباسی کمی ائتدی گوگلره معراج
          نئجه جواب ویراخ بیز عبید غداره
          عروج ایدوبدی سماواته بس ندور چاره
          تشنه قرباندور
          ای جماعت بو گلن حر دلاوردی بولون
          روز دعواده نه قدر کفره برابردی بولون
          آل سفیانی آتوب دوتدی حسین دامنینی
          آل پیغمبره بو دشتده یاوردی بولون
          تو کلولن اوسته اللرده هامی تیر و سنان
          بلکه خاموش اولا تا شعله آذردی بولون
          مدارا دور
          ای جماعت بیر باخون بو ماهدور اظهر یقین
          یا که عیسی دور بو چؤلده طارم اختر یقین
          یا کلیم الله دور یا حوری و غلماندور
          بو جوانه حوری و غلمان اولوب چاکر یقین
          یوخ نه عیسی دور نه موسی دور نه حوری و نه ملک
          چون گلوبدور اوغلونا امداد پیغمبر یقین
          شل اولسون هر او ال چکسه بو نا شمشیر آتشبار
          یقین پیغمبر اکرم دی بو سلطان بطحادور یقین
          آسادی بو
          بول گلن ای یابن سعد ایتمه بیز بیله عتاب
          بو جوانه تیغ چکماخ چوخ خطا دور بی حساب
          ایا برج افلاک ناز اختری
          نه تنگه گتوردون بو گون لشگری
          گرکدور ائدیم آل سوفیانی شاد
          سنی الدورم حرت و نامراد
          خیال ائتمه دون ای دلاور جوان
          بو لشگرده وار من کیمی پهلوان
          گرگ حالیوه انس و جان آغلاسون
          امام زمین و زمان آغلاسون
          نه علی اکبری
          نه رشیدور ایا قوم ناپایدار
          ائدیر سؤز بو بیر هاشیمیدن فرار
          دوتوم بیر نفر شعله نادور
          بو دریا قوشون قاچماقا عاردور
          حمیت قیلون ای گروه عنید
          کسون یولارون بیر جاندور وحید
          وورون خنجر و تیر و تیغ و خدنگ
          ائدون جانی قانیلن سرخ رنگ
          ای جماعت بیر باخون عباس نام آوردی بو
          سطوتی شیر خدا هم نائب حیدردی بو
          صولتوندن تیتره شور جومله بو قوم اشقیا
          صاحب تیغ و علم سقائی غم پروردی بو
          سهل سانمون ای جماعت الحزر بو شیردن
          یار و انصاری الن سلطانه بیر یاوردی بو
          مشکی چینینده علم الده قزارمشی گوزلری
          دشمنه برق بلا سالار نه کشوردی بو
          مکالمه حرمله لعینی
          نجه بالام یانوری
          من شه ابراره فتح الباب قیللام یاحسین
          غمدن اشک چشمون خوناب قیللام یا حسین
          سهل ساغا حاشا اللهزحتم سجاد گل
          یا قصاص بدر احزاب قیللام یا حسین
          گلدی رحمیم وورمارام خنجر اوشاقدور اوغلووا
          آل بو اوخدان اصغری سیراب قیللام یا حسین
          دولدوروب لشگر
          نه شوردور کی گئنه بیر بیره دگوب لشگر
          مگر نه واردی که آت گزدیرور علی اکبر
          غضبلنوب نه سببدن منه بنی هاشم
          گیوب اسلحه جنگ آلتی قارداشیم
          نولوب حسینیمنه هردم چکر جگردن آه
          قویوبدی باشینه عمامه رسول الله
          امان گیدون چاقورون بر گزیده ناسی
          آتام نشانه سی ماه مدینه عباسی
          قو خما
          فدا اولوم سنه من ای عزیز اشجع ناس
          که ای آتام شه مردان نشانه سی عباس
          یارالانوب اورگیم قانه دوندی بو سوزدن
          امام حسینی دعوا ده قویما سن گؤزدن
          رشید عباس
          نه چون سارالدی یوزون آخدی گوزلرونن یاش
          نه تؤزدی صفحه رخساریوه قونوب قارداش
          الهی زینب و بیچاره گؤر دوشوب نه گونه
          بیله خیال ایدرم قیترون بیزی وطنه
          کربلا دیدون
          یقینیم اولدی بوگون سندن حسرت آیریلدیم
          داخی بیور ماگیلن کربلا دیدون بولدوم
          بو یئر اویردی سالور بیزلری غم و درده
          ائویم ییخلدی حسین قارداشیم یامان یرده
          چاپاجاق
          امان دیمه بو سوزی قلبیمه شریرما
          منی غم آشفتنه بو سوزیله یاندیرما
          دیدیم گل ائتمه حسین سمت کربلایه سفر
          قبول ائیلمدون عرضیمی ایا سرور
          بو کربلا یئرینون اوزگه بیر مصیبتی وار
          هامی بلالره بوردا باجون شرکتی وار
          کوثر»هوه به هوه
          علیک دیللریوه من فدا اکبر
          ده مطلبون سنه قوربان بلاچکن زینب
          سالوب منی بو بلایه نجه حلال ایلویم
          با غشلادیم سنه حری جوان علی اکبر
          بی خانمان»هوه به هوه
          مرحبا ای اکبر شیرین زبان
          ای خدا دردیمه چاره قیل گینه
          گئت گلن منده نجف ساری گیدیم
          گیتمه سن عمه نده ایندی گئتموری
          الحزر بو سؤزدن ای جان جهان
          گئتمه یالقوز قویما من آواره نی
          آه بو سوزدن ساراتدین رنگیمی
          شاهزاده اکبریم گیمه کفن
          فکر قیل قارداش دل نا شادیمه
          غصه دن قارداش یئتیشدیم جانه من
          اکبری مندن آییرما یا حسین
          قانه باجی
          باغلا بازولنیون هر بیرینه بیر هیگل
          حمزه قلخانون سال چینینه مردانه قارداش
          با جی
          قویگلن باشینه سن جدیمون عمامه سنی
          من ایدیم زولف پریشان پریشان قارداش
          نصیب»هوه به هوه
          جان سنه قربان ایا شاه قریب
          ای خدا آهیم اوجالدی گوگلره
          بلا فاصله
          مدینه ندن چخالی مین بلای توش اولدوم
          اوقدر اولمدیم آخر کفن فروش اولدوم
          فدا اولوم سنه ای شهریار دور زمن
          باجون اله بو علی اکبریم بوسن بو کفن
          نثار السون
          حسین اوقابی گتوردی بو زینب نالان
          گل اکبریوی سوار ائت اولوم سنه قربان
          در بالین نعش علی اکبر گوید
          دیدیم شمعون اله آللام
          طویوندا قیرمیزی ساللام
          نه اینکه قاره پوش اوللام
          جوانیم وای جوانیم وای
          یئرده قالوب
          قوربان اولوم گؤز یاشیوه قارداش ندن آغلار گؤزون
          نه اوز وئریب قارداشوه بی اختیار آغلار گؤزون
          گل خیمیه آغلا حسین بو اهل کینه گؤرمه سون
          آمما آماندی گؤز یاشون ماه مدینه گؤرمه سون
          بو اوخلی مشگی جهد ایله نازلی سکینه گؤرمه سون
          تشنه اوشاقلاردان هله قیل اتشار آغلار گؤزون
          زینب
          چوخ باخوب اصغر یانما منی یاندیرما حسین
          اوخلی قربانیوی میدانی دولاندیرما حسین
          علاجیم گل
          اولوبسان قتله آماده حسین بس نیلسون زینب
          سن اولسن گر بو صحراده حسین بس نیلسون زینب
          لباس کهنه گتور
          سپهر عزته تا بنده ماه سن قارداش
          جهان آخرته پادشاه سن قارداش
          وجوده پر شر خون منتظر خلایقدور
          لباس کهنه سنه یا حسین نه لایق دور
          عریان
          گورونمیوبدی گؤرونمز بو رسم دنیاده
          شه آتلاناندا بیر عورت اونا رکاب دوتا
          باجیلارینی آراسیندا ورزیمی خوار ائدیم
          اولوم آتا سنی من اوزوم سوار ائدیم
          زینب»هوه به هوه
          حسین بودیللرون قربانی زینب
          بو سوزدن قلبیم اولدی پاره پاره
          بو یاره یاده سالدی مرتضانی
          یکسر
          نجه نجفده یاتوبسان بابا آمان گوندی
          یئتیر هرایه اوزون زینبون یامان گوندی
          گل ای ستمله داغیلمش اساسی قارداش گل
          زمانه دن گوتورویموش نباسی قارداش گل
          قوشون قباقینی کس قویما خیمه گاه گله
          گلن اویولارون اولام فداسی قارداش گل
          گلدیم
          قیلوب باجون بو بیاباندا غملره فائب
          سبب ندور که بو مودتده اولمسان غائب
          کربلا کیمدور
          ندن اونی تا نو مورسان بیون سنه قوربان
          عموندی قانه باتان دور موسان تازه یوخدان
          اودور سکینه دل خسته نون آتاسی حسین
          سنون عمرندی علی اکبر آتاسی حسین
          اولوبدی اکبری یالقوزدی دشمن چوخدور
          دوشبدوی قولاری عباسی نون کمک یوخدور
          چیخا رام
          با عجله به میدان برود با شمر بگوید
          ای شمر خطا ائتمه »اولدورمه بو سرداری
          زینبه جفا ائتمه»الدورمه بو سرداری
          یوخدی بیر هواداری»چون اولوب علمداری
          باجی بونون اولسون»بو حالی نجه گؤرسون
          صبر ایله علی گلسون»اولدورمه بو سرداری
          بیر جفا ائتمه »اولدورمه بو سرداری
          شفاعت»هوه به وهوه
          باجون قوربان سنه ماه مدینه
          علی باغریم یاریلدی چک کناره
          بیزه یول باغلیان کیمدور برادر
          بولار سالدی منی خوف و هراسه
          التماسه
          با غشلادیم سنه حری گوزون فداسی علی
          بو غملمو جانیمه گلسون بوین بلاسی علی
          نگهدارد
          کفن گییبسن شهزاده اکبر
          بونه کفندور اولسون سکینه
          مدینه
          ای یوسف گل پیرهن
          قارداش علی گیمه کفن
          ای بلبلی دور از چمن
          قارداش علی گیمه کفن
          آغلاما
          باخ دیده گؤز یاشیمه کولر توکولدی باشیمه
          اتور دولانیم باشیوه قارداش علی گییمه کفن
          آغلاما
          کفن گیمه بو قدیوه قویمارام
          بیر آه چکوب بو کفنی اودلارام
          اکبر دیوب حشره کیمی آغلارام
          گئتمه گئتمه علی قارداش قویمارام
          قوی گئدیم
          یادیندا وار مدینه دن گلنده
          عهد ایلدوق باجی قارداش وطنده
          بس نه دیوم من وطنه گئدنده
          گتمه گتمه علی قارداش قویمارام
          قوی گئدیم »هوه به هوه
          قویمارام سن گئدسن به حق خدا
          سنسیز آتام بو زندگانی ندیر
          قوی گئدیم شمر التماس ایلیوم
          قوی دوینجا باخوم آلا گوزیوه
          گتمه قارداش بو قانلو میدانه
          قوی بو قلخانه ایلیوم پنهان
          کیم سوسوز دور مگر علی اکبر
          ایستسم سو دیلیم کس علی جان
          ای خدا آل جوانارون قانین
          ای بابا من سنه دخیل اولام
          دوزمرم هجرینه یو خو مدور تاب
          ای بابا گوزلریمی باغلا گلن
          آغلاما گلن
          گوزیمی باغلا بابا باخمیوم بو میدانه
          که گورموم اکبر یمون کاکلی باتا قانه
          علمداریم
          نه کربلادی بو ویرانه ای مسلمانلار
          دوشبدی بیر یانار اود جانه ای مسلمانار
          کباب اولوب جگریم هاردادی عموم عباس
          علاج ایده منی نالانه ای مسلمانلار
          بلافاصله »هوه به هوه
          عمو جان رحم قیل من بی نوایه
          عمو یوخ سندن اوزگه بیر گمانیم
          عمو یاندیم سوسوز دان الاماندور
          سوزلوق اختیاریم الدن آلدی
          دخیلم سو تاب ای کان شجاعت
          عمو رحم ائت لب عطشانیوام من
          آغلاما
          اود دوتوب یانار جیگریم
          آه ای عمو جان العطش
          بیر فکر قیل ای سروریم
          آه ای عمو جان العطش
          آغلاما
          باخ بو لب عطشانیمه
          عرشه چیخان افغانیمه
          اود سالوب عطش جانیمه
          آهای عمو جان العطش
          خدا حافظ
          عمو جانیم عمو جانیم اماندور
          عمو سوزلوق جهاندا چوخ یاماندور
          کربلانی
          اماندور گئتمه ای ماه مدینه
          داخی سو استمز نازلو سکینه
          اصغر
          اگر سو ایستسم سولدور گلیمی
          چکوب بو خنجریوی کس دیلیمی
          شهیدان
          داخی گل گتمه ای شمع شب افروز
          بابامی قویما سن بو چولده یالقوز
          فراتی
          بابامون ظلمیله گلزاری سولموش
          جوان اوغلی اولوب قدی بوکولموش
          گلور
          دوتبدی دورنی دشمن کسوبله یولاری
          قلینج قاباقینه وئرمه او نازلی قولاری
          سکینه جان
          فراته گر دوشوب یولون
          گوزتله سن ایکی قولون
          گوزتلرم عمو یولون
          عمو بیا عمو بیا
          سکینه جان
          دوزنمرم فراقیوه
          گرک گلم سرا قیوه
          منی گل آل قوجاقوه
          عمو بیا عموبیا
          ایلمه افغان »هوه به هوه
          بابا مگر دگیلم من جهاندا شه زاد
          قوتار منی بو بلادن اولوم سنه قوربان
          بیزی آپار وطنه اولماسن بو چولده شهید
          سن اولماسان یوزیمه شمر سیله لر وراجاق
          نئجه دوام ایلیوم آلسا شمر معجریمی
          بابا نه نوع گورم الدورور سنی لشگر
          بیز آل حیدره بوگون مگر قیامتدور
          عرب کربلا
          اول بگوید
          الله اکبر االله اکبر
          ایلر
          بودورحضوریوه عرضیم که ای امام زمان
          بو یئرده گؤرمه میشم من درخت نخلستان
          و لیک ظاهر الوبدور تعجب ایش شایان
          بیور نه سردی بو ای امام عالمیان
          امام زمان
          به چشم هر نه بیورسان الوم سنه قربان
          بلافاصله به امام گوید
          سلام اولا سنه ای پادشاه ملک عرب
          حضوره ایستماقندان آقاندور مطلب
          تمام هوه به هوه
          بو دشت پرخطره نینوا دیللر نام
          بیزاوزگه آدی بلکه دشت ماریه دور
          اولمش اولا
          بلی بیر آدیده شطه الافراتدور مولا
          بویردی کرب وبلا من اولوم سنه قربان
          قاصد مدینه
          دولانیر ما حسین
          الوب روح وروان شیدا گلامد سراقنده
          عیال مصطفا اولاد پیغمبر سراقینده
          نه طوفاندور گوروم الله ییخلسن کربلا دشتی
          دونوب قانه جگر عباسی نام آوار سراقینده
          آلوب دور جانیمی شیربده بیر بیمار قیز دردی
          المیده نامه سی قان آغلارام مادر سراقینده
          دیر گاهی آتا گاهی عمو گه نو جوان قاسم
          تو گر گوز یاشنی آغلار علی اکبر سراقینده
          دختر سراقینده »هوه به هوه
          سلام اولا سنه ای پادشاه عرش مقام
          مدینه قاصدیم دو شموشم بیا بانه
          ویروبدی نامه منه ببر علیله بیمار
          دچار
          فدا الوم سنه ای پادشاه یوم نشور
          نولید کاش ایکی گوز لزیم اولیدی کور
          مدینه کوچه لریندن ایدن زماند اگزور
          ویروب بو نامه نی اول خواهر علی اکبر
          وزیر سلطان قیص
          امداد
          که ای امیر یوخمدور بو ایشیده اوز گه خلاف
          همیشه دولت حسینیم دیوب و ورارسان لاف
          اودور امام زمان ایندی دار دنیاده
          چاقور هر الیه یتشون بو گونده فریاده
          ملک منصور
          آراسندان
          عجز یله اشقیا لره یالوارما یا حسین
          بو قوم بیچالره یالوارما یا حسین
          امداده گلمیشم ملک نصرتم آقا
          هرگز سپاه کافره یالوار ما یا حسین
          امریله باشون اوسته آچوم چتر بالیمی
          چک ذولفقاری لشگره یالوارما یاحسین