دلم ز جمله خوبان ترا گرفتار است تأثیر حرف توست ور نه حسن بسیار است طواف کعبه چه حاجت که چهار دیوار است طواف کعبه من دیدن رخ یار است __ اصلا ای اهل عالم موسم ناله و شورشین است غُره ماه محرم کوس شاهی به نام حسین است یا علی از نجف جانب کربلا کن توجهی بر عیال حسین از ره وفا کن ترحمی بین حسین محرم کعبه جانان شده اکبرش در منا بره قربان شده گفت که آزادگان موسم جان بازی است این سر دادن به حق عین سر افرازی است (هنده ) از غم مرگ برادر با پدر روز شب آید مرا خون از بصر بارالها نصرتی ده از وفا در احد من جوی خون سازم روا دشمنم من با سه کس دارم جفا با علی و حمزه و با مصطفی زین سه کس هر کس ببرد سر ز تن شاد گرداند دل ناشاد من (وحشی) ای نگارا چون صنوبر می خرامی پشت بام ای به رخ چون میم وه برگو ترا باشد چه نام دین و دل بردی ز من ای مه جبین گل عذار بررخ گلگون گوهر ریزی چرا هر صبح و شام (هنده) ترا وحشی بگو با من چکار است مدام از خون دو چشمم لاله زار است تو میدان هنده نامم آشکاراست تکلم با تو ما را ننگ وعار است (وحشی) پری رخسار مه طلعت بیان کن از ره یاری که هستی بیوه یا بر سر به دوران شوهری داری گل باغ کدامین شهریاری می بری دل را که تیر غمزه عشقت مرا بر سینه شد کاری (هنده) نچیده گل کسی از بوستانم دان تو غمخوارم ندیده دیده گردون دو زلف عنبر افشانم هزاران عندلیب آمد به سیر باغم از یاری گلستانم بود خالی ز اغیار فروزانم (وحشی) اگر میلت به شوهر باشد ای سرو بلند بالا تمنا دارم از وصلت به حق خالق یکتا گرفتار جمالت گشتم ای خورشید عالم گیر از این تیری که بر جانم زدی ای نرگس شهلا (هنده) بیا وحشی ببین این قامت و این حسن دل آرا نظر کن این جمال و صورت و محبوب زیبا را اگر تو مطلبم را از ره شفقت روا سازی ببخشایم به تو صد پاره لعل دل آرا را (وحشی) دلم را برده ایی ای شوخ مشکین مو تو یکجا را چه گویم چون ربودی همچو ترکان خوان یغما را دهم جان را به پایت در جهان ای مهوش جادو دوای درد من بخشی گر آن لعل دل آرا را ولی باور ندارم آن که بر حرفت شوی صادق کجا داری قبول درگهت ای نازنین ما را (هنده) نی ام من طعمه روباه بگردم از پی شیران وحشی اگر خواهی رضای من بنه پا اندرین میدان شروطی دارم که هست آن شروط مرا کابین کسی خواهم علی یا مصطفی یا حمزه را از کین کشد هر کس یک از ایشان میشود از وصل من شادان (وحشی) عشق تو ای صنما برده ز من صبر و قرار عقل و هوش از نگهت کرد زمن زود فرار با پیمبر نتوان جنگ چرا در بر او هست یاران و شجاعان به برش چاکروار از محمد است مرا خوف و هراس که ملائک بر او نگهبان است کیست با حمزه کند جنگ بود شیر شکار صنم می روم جنگ علی تا چه شود آخر کار میروم از برت به جنگ احد که مرا دهر بی تو زندان است (وحشی) بنشین وحشی از طریق عناد فکر کن تا شوی ز غم آزاد در ره عشق هنده آخر کار می دهی جان خویشتن بر باد نیست با هیچ کس سر و کارم غیر آن نازنین قد شمشاد فکر کن تا شوی ز غم آزاد روز و شب نیست غیر از این سخنم داد از دست خوبرویان داد ـــ عقل گوید مرو که نتوانی عشق گوید بروهر آنچه بادا باد می روم در احد من ای یاران با پیمبر کنم جفا و عناد ـــ هنده حال این مطلبت به دوران است بهرم اینکار سهل و آسان است تو ندانی که وحشی کافر دشمن جان اهل قرآن است اما بدان از محمد دلم بود پرخون که ملائک بر او نگهبان است حمزه را هم نمیتوان کشتن همچو سهراب یل به میدان است لیک آرم سر علی به برت چون که طفل است بهرم آسان است تو قول دادی منتظر می مانی هنده ز بهرم ای صنم تو منتظر باش به جنگ مرتضی وحشی روان است (هنده) وحشی شرط آن است کشی گر تو یکی از ایشان میدهم کام وصالت به جهان از دل وجان یکی از این سه نفر گر بکشی در بر من به یقین دان که تویی از دل و جان دلبر من رو پی کار خود باش تو آماده به جنگ رو نما سوی احد نیست دگر جای درنگ (حضرت محمد) بسم الله الرحمن الرحیم و یا رب العالمین ای از صفات ذات تو بر پا شده جهان در آسمان به ذکر تو مشغول قدسیان ذرات کائنات به ذکر تو روز و شب هر یک به یک صفت تو حمد کنان کنم ثنای ترا ای مهیمن غفار تویی سمیع و تویی صانع و تویی ستار انا الحقیر و انت الکبیر یا عالی انا الذلیل و انت الجلیل ذو الانار برده ای مرا به قائمه عرش بارها دادی مرا به رتبه در لامکان مکان نهاده ای ز کرم بر سرم تو تاج شرف گشاده ایی به رخم از وفا تو باب وقار ولا وزیر ولا شبه ولک ولم یولد فقد رجیت الا لطفک به لیل و نهار تو خالقی و رزاق من بنده ذلیل برهان مرا ز کشمکش کید سفیانیان ز راه بنده نوازی و لطف و مرحمتت بکن تو حفظ مرا از ستیزه اشرار (علی) ای صامع و صمیع به هر کون و هر مکان خدای من هم خالقی و هم رزاق هر پیر و جوان در هر امور حال کفیل همه تویی خدای من من خسته ام ز لطف به منزل مرا رسان ایا کریم تویی پادشاه لیل و نهار ببین که چشم رسولت شده است گهر بار بده تو نصرتم ای خالق زمین و زمان به انتقام برآرم دمار از کفار در یاری رسول تو اندر صف قتال در خاک و خون کشم تن جمله کافران هزار مرتبه شکر تو میکنم از جان که هست زنده به لطف تو حیدر کرار به فضل خویش به من داده ایی ولایت را که هستم از دل و جان بر رسول چاکروار اما یا رب به حق احمد مرسل که روز حشر بخشی ز مهر جرم تمامی شیعیان (حمزه) منت خدای را که ز الطاف بیکران هستم به رتبه عم یدالله پهلوان پیغمبری که شافع روز قیامت است شاهی که خادمش بود افواج قدسیان مهیمنا صمدا خالقا تویی قهار تویی صبور و تویی صابر و تویی صبار مرا تو قوت بازو و سروری دادی به نام حمزه نمودی به قوه شیر شکار منم که هست برادر به نام عبدالله ابوعلی است مرا کنیت و ابوعمار به بیشه شیر نخسبد ز صیت صمصام به رعشه جسم غضنفر ز بیم در شب تار در یاری پیمبر خود میکنم جهاد تاچشمه های خون شود از جوشنم روان اما فردای صبح چه سر زند از مشرق آفتاب مانند ریل ریگ بریزم سرازیلان ای خدای من کاری کنم به لشگر بوسفیان نابکار مانند آتشی که بیافتد به نیستان وقتی که خون گرفت به میدان رکاب من وقتی که گشت سینه مرکب به خون تپان آندم شود زمین گل و مرکب رود به آن وانگه کنم نثار ره دوست نقد جان یا رب به حق خاتم پیغمبران زلطف بخشا به روز حشر گناهان شیعیان (فاطمه) ایا خدای جهان ای مهیمن ستار ز جور اهل ظلم دیده ام شد خونبار چه ظلمها که از ره جفا قوم دون کردند به باب زار من زار احمد مختار گهی عبا به گلویش ز ظلم پیچیدند گهی ز سنگ نمودند صورتش گلنار مکن تو سایه بابم ز فرق من کوتاه به حق ذات خودت ای خدای لیل و نهار