تعزیه متوكل عباسی (زوار غریب)
تعزیه متوکل عباسی
(متوکل) در دولت به ما گشوده سپهر زینت او رنگ ما شده مه و مهر آفرین بخت سرکش فیروز شب اقبال ما شده چون روز شکر ایزد که رستگار شدم والی هر شهر و هر دیار شدم (وزیر) ای سپهر دو رنگ جفا آفت خاندان اهل وفا متوکل قرین به زیور بخت سرنگون شد حسین از شر تخت دولت امروز منحصر به امیر بنده درگهت شد است وزیر (متوکل) وزیرا پای دولت پیش بگذار( وزیر) چه فرمایش مرا فرمودی احضار (متوکل)وزیرا دولت اقبال با ماست (وزیر) بلی دنیا به کام ما مهیاست (متوکل) برایم جمع گشته کامرانی (وزیر) بلی باید نمودن کامرانی (متوکل) به زیر کند و زنجیرند گردان (وزیر)کسی نتوان کشیدن سر ز فرمان (متوکل) ولی یک مشگلی افتاده در دل (وزیر) بیان کن تا نمایم حل مشکل (متوکل) از آن بعض بیحد عیشم حرامست (وزیر) چه غم داری که ایامت به کامست (متوکل) مرا بغض حسین سوزد چو اخگر (وزیر) حسین در کربلا گردیده بیسر (متوکل) بلی دانم حسین گردیده بیسر به دشت کربلا از نوک خنجر دلم خونست بعد کشتن او همه ایران و انصارش زهر سو به زحمت طی منزلها نمایند سوی کرببلا از مهر آیند عزاداری کنند و شور و غوغا به روی قبر او درگاه و بیگاه وزیرا سازم اعلام از سر قهر به هر قریه به هر کشور به هر شهر به ترکستان و شیراز و صفاهان به یزد و قندهار و روم و کرمان به تبریز به قم هم رشت و تهران به بلخ و کابل کشمیر و زنجان به گرگان و به طوس و استرآباد به سرحد محلات و به بغداد که هر کس بعد از آن آید زیارت خلیفه میکند او را اذیت اذیت سهل باشد کشته گردد به خون خویشتن آغشته گردد (وزیر) به حکم والی بغداد ایندم نویسم نامهها با حال خرم بدانید ای خلایق با دل شاد که فرمان شد چنین از شاه بغداد ز دل مهر حسین را دور سازید وگرنه ترک مال و جان نمایید هر آن کس شاه دین را دوست دارد سر خود بر کند بر کف گذارد نوشتم نامهها این دم به یاران که ترک شاه دین سازند از جان (متوکل) وزیرا بغضم از دل کی زداید مگر بختم در دولت گشاید حسین را تا کند زوار یاری برد از دیدگانم اشک جاری بکن کاری که قبر شاه دین را کنی پنهان چو در بحر حمرا (وزیر) هرچه گویی و هرچه فرمایی سر نپیچم ز آنکه آقایی (متوکل) وزیرا چند تن را بر به همراه به دشت کربلا با شور غوغا دیگر بیل و کلنگ همراه بردار بکن قبر حسین ویران و هموار مگر این یادگار از ما بماند بکن یاری که آثارش نماند (وزیر) حکم سلطان دوام دولت باد ای غلامان والی بغداد شیعیان را کنید حوصله تنگ همگی آورید بل و کلنگ قبر سلطان دین خراب کنید دل یاران او کباب کنید (جبرئیل) ساکن نشستهاید چرا شیعیان ز غم یاد آورید خیمه سلطان محترم چون ابنسعد حکم نمود آن سگ دغا آتش زنید خیمه سلطان کربلا ای کلنگ بیحیا با شور و شین شرم کن ای بیل از روی حسین (وزیر) این چه معجزه بود دیدم آشکار شد کلنگ و بیل یکسر پارپار (جبرئیل) ای دوستان احمد مختار از چرا ساکت نشستهاید در این مجلس عزا یاد از گلوی تشنه سلطان دین کنید جان را فدای راه امام مبین کنید (وزیر) ای خلیفه زین عمل بردار دست بیلها بر دست ما یکسر شکست (متوکل) چاره نبود مگر شتاب کنی قبر سلطان دین خراب کنی گاو بر بند بر قبر حسین تا برآید ز شیعه شیون و شین ای غلامان روید گاو آرید با وزیرم به کربلا ببرید گاو بردار رو به کرببلا قبر سلطان دین نما تو خراب (وزیر) میروم در کربلا با شور شین تا ببندم گاو بر قبر حسین قبر آن سرور کنم از کین خراب تا ئل زوار را سازم کباب گاو بندم بر مزار کشتهها تا که آثارش نماند بر ملا (جبرئیل) شیعیان خاک غم کنید به سر رخت نیلی کنید همه به سر گاو بندند بر مزار حسین نوحه خوانید از برای حسین بیکس و بییار حسین وای حسین وای حسین کشته اشرار حسین وای حسین وای کشته شد از کینه علیاکبرت در کف اشرار حسین وای وای شرم کن ای گاو از قبر حسین خون ببارید شیعیان از هر دو عین (وزیر) ایا امیر بدان گاو راز کین بستم دل رسول خدا را ز درد غم خستم رسید گاو چه بر قبر آن امام مبین نهاد صورت خود را ز غم به روی زمین بگو چه چاره سازم ایا امیر جهان پی خرابی قبر تشنه لبان (متوکل) رو به دشت کربلا با صد شتاب بند بر قبر حسین از کینه آب تا شود ویران مزار شاه دین شیعیان گردند یکسر دل غمین (وزیر) کاری از کین اندر این دوران کنم مرقد پاک حسین ویران کنم آب بندم بر مزار کشتهها تا که آثارش نماند بر ملا (جبرئیل) حکم از خدای هر دو جهان گشته حوریان شهپر کشید در جلو آب این زمان ای آب آن دمی که حسین تشنه بود بودی کجا که شرم نکردی ز روی او ای آب بیمروت خاکت به سر به دوران دوری نمودهای تو از حلق تشنه کامان ای آب شد سکینه از بهر جرعه آب از بهر تو رقیه شد خوار زار بیتاب شرم کن ای آب از قهر حسین خون ببارید شیعیان از هر دو عین (وزیر) این چه معجز هست میبینم به عین آب نارفته است بر قبر حسین آب گردیده به روی هم سوار قطرهای جاری نگشته بر مزار ای خلیفه خاک عالم بر سرم معجزی دیدم که لرزد پیکرم آب را بستم چو بر قبر حسین شد بلند از آب بانگ شور حسین قطرهای زان آب بر قبرش شتافت گوئیا دیوار دور قبر ساخت (متوکل) برو به یک طرف ای روسیاه بدکردار به نزد خلق نکن این سخن دیگر تکرار علاج نیست ندانم چه بایدم کردن که مشکل است از این غصه جان به در بردن (زید مجنون) اندر این شهر من زار به بازار تو باشم من بیچاره که باشم که گرفتار تو باشم من دیوانه که باشم که خریدار تو باشم مگر آن وقت که در سایه زنهار تو باشم (بهلول) از غم روی تو آمد به لب غمزده جانم ماه من شهره آفاق غمت گشته روانم کی شود داد خود ای گل ز دست تو ستانم من چه شایسته آنم که تو را دانم خوانم مگرم هم تو ببخشی که من همراز تو باشم (زید) ای که صد مرده پوسیده شود زنده زبویت به خدا شکوه نمایم ز ستمهای عدویت زید مجنونم و دارم هوس دیدن رویت گذر از دست رقیبان نتوان کرد به سویت مگر آن وقت که در سایه زنهار تو باشم السلام ای بینوا بهلول زار (بهلول) مر علیک ای زید مجنون فکار (زید) کن بیان احوال خود را نزد من (بهلول)چه بگویم ز دست این چرخ کهن (زید) از چه قدت گشته مانند هلال (بهلول) من بمیرم اکبرم شد پایمال (زید) نام اکبر زد شور بر جسم جان (بهلول) وای اکبر شد قتیل کوفیان (زید) گشتم از هجر علی دیوانهوار (بهلول) در کجا بودی تو ای زید فکار (زید) بودم اندر مصر با احوال زار (بهلول) پا پیاده میروی اندر کجا (زید) میروم تا بر سر قبر حسین (بهلول)می نیگذارند ای نور دو عین (زید) کس به دیوانه ندارد هیچ کار (بهلول) پس بیا با هم رویم ای دل فکار (زید) بند بگسل باش آزاد این زمان (بهلول) پاره سازم جامه را بر جسم و جان (زید) بیتو عمامه نمیخواهم به سر (بهلول) باز بنمایم کمربند از کمر (زید) بهر اکبر جامه سازم چاکچاک (بهلول) بهر قاسم خویش غلطانم به خاک (زید) تو بگو کشتند حسین را بیگناه (بهلول) تو بگو آبش ندادند آه آه (زید) تو بگو حیف از علمدار حسین (بهلول) تو بگو کو اکبر آن نور دو عین (زید) هر که بیند گوید این دیوانه است (بهلول) هر که بیند گوید این بیخانه است (زید) ده به من دست ای رفیق با وفا (بهلول) آی تا همره رویم در کربلا (زید) تا نگردد کس چو مجنون برملا (بهلول) کی توان رفتن به دشت کربلا (زید) ای شهید کربلا قربان تو (بهلول) جان به قربان تو و یاران تو (زید) شد خزان آقا بهارت وای وای (بهلول)آب بستند بر مزارت وای وای (متوکل) کیستید ای هر دو تن افسردگان خویش را کردید چون دیوانگان از چه بینم رفته از تن تابتان چیست باعث دیده خونبارتان گوئیا دیوانهاید ای هر دو تن سربهسر گوئید حال خویشتن (زید و بهلول) بلی دیوانه هستیم ای خلیفه که ما بیخانه هستیم ای خلیفه زداغ شاه خوبان اشکباریم زداغ روی اکبر داغداریم نه ما دیوانهایم ای نامسلمان همه عالم شده محزون نالان (متوکل) به مجنون از جفا تدبیر باشد ولی دیوانه را زنجیر باشد غلامان از جفا با صد مشقت کنید این هر دو تن اینک اذیت زنید از ظلمشان چوب فراوان برید آنگاه اندر کنج زندان که در زندان غم جان سپارند دیگر نام حسین برلب نیارند (وزیر) میزنم چوب ستم بر فرقشان تا نمایند ترک شاه انس جان سوی زندان رو نمائید هر دو تن تا گذارم پایتان در کند و بند (متوکل) وزیرا چارهای بنما به کارم (وزیر)ندارم چارهای ای شهر یارم (متوکل) زند از این حد خون بر دلم جوش (وزیر)عروس بخت خوابیده در آغوش (متوکل) بکن یک چاره در این کار مشگل (وزیر) امیرا بگذر از این فکر باطل (متوکل) مرا آید به خاطر فکر دیگر (وزیر) بیان فرما امیر ظلمگستر (متوکل) یادم آمد وزیر تدبیری اندرین کار مکر و تزویری فکر خوبی بود تو شادی کن روبه بازارها منادی کن بر خلایق ز پیر و هم برنا هر که آید به دشت کرببلا صد درهم باج همرهش آرد ورنه رو سوی کربلا نارد هر که آید به کربلا بیزر سر او میبریم از خنجر (وزیر) حکم سلطان روا به جان، و به سر ای غلامان شاه تشنه جگر متوکل خراج میخواهد از زر و سیم باج میخواهد هر که آید به دشت کرببلا صد درهم باج آورد همراه هر که آید به کربلا بیزر سر او میبریم از خنجر (پیرزن) دل من شوق کربلای حسین دارد و به سر هوای حسین آرزو دارم ای خدا ببینم قبر عباس بارگاه حسین چرخ ریسی کنم به حال ضعیف تا روم سوی کربلای حسین (چاووش) ای موالی موسم فصل بهار کربلاست لاله باید چید هر کس داغدار کربلاست میرویم ما به کربلای حسین تا کنیم جان خود فدای حسین (پیرزن) بانگ چاووش میرسد در گوش برده از تن قرار طاقت هوش چکنم نیست هیچ یار و کسم ترسم آخر به کربلا نرسم چرخ ریسی بس است ای زنزار میرسد سوی کربلا زوار سلام من به تو چاووش ای برادر من (چاووش) علیک من بتو ای مهربان خواهر من (پیرزن) مرا به خدمت تو مطلبیست از یاری (چاووش) بیان نما تو به من از طریق غمخواری (پیرزن) بیان نما تو برادر که میروی به کجا (چاووش) بدان که میروم ایندم به سوی کرببلا (پیرزن) مرا به دل تو بدان شوق کربلا باشد (چاووش) مرا بدان که همان عزم کربلا باشد (پیرزن) مرا بر تو به همره به دشت کرببلا (چاووش) تو چون ضعیف و زاری نمیتوان به خدا (پیرزن) دل مرا مشکن بر مرا به همراه خویش (چاووش) برو تو چادر خود را به سر کن ای دل ریش که میبرم تو را این زمان به همره خویش (پیرزن) بیا چاووش بوسم دست و پایت مرا گردان به دور طفلهایت مرا همره ببر با حال جانگاه گدایی میکنم آیم به همراه اگر جانم رسد در راه بر لب نباشم بهتر از کلثوم و زینب اگر گشتم هلاک از راه کینه فدای غربت درد سکینه دمی کن صبر تا چادر نمایم پیاده همرهت چاووش آیم برو چاووش تا آیم به همراه دهد اجرت خدای فرد یکتا (چاووش) ای پیرزن فقیر و گریان ای وای که مانده در بیابان گویا به کجا فتاده باشی سر بر سر غم نهاده باشی (پیرزن) ای وای که خون دل فشاندم ای وای که من پیاده ماندم دیدی که چه رنجها کشیدم افسوس که کربلا ندیدم تنها چه کنم در این بیابان صد حیف ز زحمت فراوان ای وای کسی بسر ندارم از غافلهام خبر ندارم تنها چه کنم خدا در این دشت ای وای که طالعم نگون گشت (پیرزن) یا حسین زوار خود را کن نظر از کنیزت یا حسین داری خبر پا پیاده آمدم با صد نوا شاد بودم میروم در کربلا در کجا رو آورم با چشم تو خوب رفتم کربلا خاکم بسر (وزیر) پیرزن برگو روانی در کجا پا پیاده قد خمیده بینوا محرمت کو ای زن محزون زار پا کشت کو از چه گریی زار زار با چنین رنج مشقت بر ملا پا پیاده میروی اندر کجا (پیرزن) میروم ای مرد سوی کربلا بر سر قبر حسین سر جدا پای من در راه کرد آبله بازماندم ای جوان از غافله کناصوایی ای برادر در جهان ده نشان بر من سواد کاروان (وزیر) دلم بسوخت بر احوالت ای زن افکار ز جای برخیز رسانم تو را به ره زوار ایا خلیفه همین پیرزن به دیدهتر رود به کرببلا پا پیاده و مضطر (متوکل) پیرزن بر گو روانی در کجا (پیرزن) میروم با چشم تر در کربلا (متوکل) از چه رو داری فغان شورشین (پیرزن) تا ببوسم قبر پر نور حسین (متوکل) زین مکان برگرد رو سوی وطن پیرزن) زین سخن آتش مرا بر جان مزن (متوکل) میکنم جسمت به خاک خون طپان (پیرزن) شرم بنما از خدا ای نوجوان (متوکل) مگر نشنیدهای ای زن حکم سردار که میگیرم صد درهم ز زوار بده باج و روان شو بیبهانه وگرنه کشته گردی در زمانه (پیرزن) بگیر از دست من باج ای خلیفه بکن ما را تو اخراج ای خلیفه مرخص کن روم با چشم خونبار به پابوس حسین سلطان ابرار به دل هست آرزو با دیده تر که بوسم مرقد شهزاده اکبر (متوکل) تو با این فقر و با این محنت رنج کجا آوردهای این درهم و گنج یقین دزدیدهای این پولها را که دادی بیتامل باج ما را (پیرزن) ندزدیدم خلیفه حق یکتا ز رنج دست خود کردم مهیا من از شوق زیارت دردناکم بود چهل سال نان جو خوراکم که شاید با دو چشمان ز خون تر ببوسم مرقد شهزاده اکبر (متوکل) چرا پس ای زن محزون نالان تو بی پاکش شدی در ره شتابان بدون پاکش این راه ای دل افکار چگونه آمدی با چشم خونبار (پیرزن) ترسم این بود ای خلیفه بدان ندهد مهلتم اجل به جهان چو نمودم خراج تو پیدا رو نمودم به دشت کرببلا (متوکل) ای وزیر آتشم فتاده به تن داد از دست این زن پیر مرک من دست این پیرهزن بگیر ز کین تن او را بکش به روی زمین ببرش در کنار شط فرات سرش از تن ببر فکن در آب (وزیر) خوب رفتی به کربلا ای زن سرت از تن جدا کنم الان (پیرزن) رحم بر من نما ایا بیدین (وزیر) سر جدا سازمت ز خنجر کین (پیرزن) گنهم چیست کم کن آزارم (وزیر) من ز زوار حسین بیزارم (پیرزن) زن پیرم نما تو رحم به من (وزیر) رحم نبود به دل مرا ای زن (پیرزن) بده تو مهلتم ای بیحیای پرشور و شین کنم سلام من از دور بر امام حسین (وزیر) روی خود را بنما به قبر حسین هر چه خواهی بگو به قبر حسین کی تو از تیغ من خلاص شوی نیست سودت که التماس کنی (پیرزن) یا حسین ای نور چشم مصطفی یا حسین ای کشته راه خدا کن نظر بر حال زوارت ببین کشته این دم دستگیر قوم کین مدت چهل سال خوردم نان جو رختخواب و معجرم رفته گرو چرخ ریسی نانوایی کردهام بیست و شش منزل گدایی کردهام هر که شد زوار تو اینش رواست هر که آید کربلا اینش سزاست خوب بر زوار کردی لطفها مرحبا ای نور چشمان مرحبا یا حسین هنگام رفتن آمده قاتلم از بهر کشتن آمده حال بیسر میکند جسم مرا آرزویم مانده بر دل آهآه آقا جان حسین آقا جان حسین (امام حسین غایب)مر علیک ای زائر جان بر لبم غم مخور هستی کنیز زینبم برادر شهیدم عباس، عباس برادر جان (حضرت عباس غایب) ای سید جلیل چرا گریه میکنی ای خلق را دلیل چرا گریه میکنی فرما که گریهات ز چه باشد ایا اخا گشتی قرین همدم افغان و اشک و آه (امام حسین غایب) ای برادر حضرت عباس زار با زبان حال میشود آشکار رو به نزد آن زن از راه وفا کن رهایش از جفای اشقیا یک سلام از من به آن محزون رسان گو نگهداریم یکسر زایران آر او را در زمین کربلا تو رهایش کن ز دست ظالمان (حضرت عباس غایب) به چشم آنچه تو گویی مطیع فرمانم قبول امر شما منتیست بر جانم (وزیر) بس است ناله صدایت به کربلا نرسد کسی به داد تو ای زار بینوا نرسد رسید وقت ببرم سرت ز خنجر کین ز خون تو بکنم دست و دامنم رنگین (حضرت عباس غایب) کشید ناله ز دل امتان پیغمبر به یاد آمدم از زینب المپرور برو به یک طرف ای روسیاه سگ کمتر تو را چکار به زوار شاه تشنه جگر فتادم ای خدا در تاب و در تب به یاد آمد مرا احوال زینب به یادم آمده کرببلا را علیاکبر شبیه مصطفی را ایا ضعیفه ز جا خیز این زمان بشتاب روانه شو به سوی کربلا به چشم پر آب (پیرزن) بیا ای نوجوان دورت بگردم که کردی فارغ از اندوه و دردم مگر بودی ملک اندر بیابان به فریادم رسیدی چشم گریان بده دستت ببوسم ای برادر خلاصم کردی از این شوم کافر (حضرت عباس غایب )ببخش ای زایر شاه شهیدان ندارم دست تابوسی به دوران ز جور دشمنان من دل ملالم مده خجلت به تن دستی ندارم (پیرزن) چرا ای نوجوان دستی نداری (حضرت عباس) ز بیدستی کنم افغان و زاری (پیرزن) کجا دستی تو از پیکر جدا شد (حضرت عباس غایب) (فتاد از تیغ خنجر دستم ای زن) به دشت کربلا از تن جدا شد (پیرزن) بگو نامت به من ای بیقرینه (حضرت عباس غایب) منم عباس عموی سکینه (پیرزن) بیا آقا فدای خاک پایت به قربان تو و مهر و وفایت تمام زائران رفتند و آقا من بیکس بماندم زار تنها (حضرت عباس غایب) بیا به همراه من ای ضعیفه نالان که تا ز مهر رسانم تو را به زواران همین سواد که در دیده تو گشت عیان سواد کرببلا است ای زن نالان فتادم ای خدا در تاب و در تب بیاد آمد مرا کلثوم و زینب به یادم آمده کرببلا را یتیمان حسین سر جدا را که زینب شد اسیر کوفه و شام ببردندش میان کوچهها خوار (پیرزن) کجا رفت آقا و مولای من کجا رفت آن شاه والای من شکرالله به مدعا گشتم وارد دشت کربلا گشتم میروم همچو جان کشم در بر قبر عباس مرقد اکبر السلام ای حسین تشنه جگر السلام ای شهید بییاور شیعیان جمله آرزو دارند رو به خاک درگه تو بگذارند بطلب شیعیان گریان را به مزارت تمام تعزیهخوان را (وزیر) ایا خلیفه شنو شرح حال آن زن زار چو بردمش به لب شط کنون به خواری خوار به صد غضب بنشاندم به زیر تیغ او را نقابدار سواری ز دور شد پیدا خلاص کرد ز من آن زن حزین فکار بگفت دور شو از نزد من ایا غدار ز ترس صولت او هوش من برفت از سر شدم فراری من آن دم ز دست آن سرور ببین ز خوف وی افتاده لرزه بر جان چنین شجاع نزادست مادری به جهان (متوکل) نزد خلق مکن این سخن دیگر تفسیر برو دوباره ندا کن میان شهر وزیر بگو هر آن که بیاید به سوی کرببلا زهر دو تن خلیفه یکی را کشد ز راه جفا (وزیر) خبر شوید ایا زایران به شیون شین هر آن کسی که بیاید به کربلای حسین امیر خورده قسم بعد از این ز بغض و حسد زهر دو تن خلیفه یکی را ز راه کین بکشد (چاووش) چه کربلاست خدا جمله را نصیب کند خدا مرا به فدای شه غریب کند هر که دارد هوس کربلا بسمالله روی آرد به سفر همره ما بسمالله (عبدالله زوار) صبر کن چاووش از راه وفا من هم آیم جانب کرببلا صبر کن تا اهل بیت خویش را بنگرم آیم به دشت کرببلا (چاووش)رو وداع کن اهل بیت خویش را تا رویم این دم به دشت کربلا (عبدالله زوار) ای پسران نور چشمان ترم خیز از جا تا جمالت بنگرم پسر (زوار) ای پدر جان من شوم قربان تو جان من گردد بلا گردان تو چون روی تو جانب کرببلا منهم آیم از ره مهر و وفا (عبدالله زوار) میروم فرزند اندر کربلا بر سر قبر حسین سر جدا تا ببوسم مرقد پاک حسین ای پسر کمتر نما افغان و شین (پسر زوار) بیا بابا بر حق پیغمبر مرا همره ببر با دیده تر اگر ظلمی رسد از قوم کافر نباشم بهتر از شهزاده اکبر (عبدالله زوار) روان شو جانب کربلا شاد مکش فرزند از دل آه فریاد برو چاووش تا همراه آییم که ما زوار دشت کربلاییم (چاووش) میروم من به کربلای حسین تا کنم جان خود فدای حسین (پسر زوار) ما میرویم سوی بیابان کربلا تا جان کنیم فدای شهیدان کربلا چه کربلاست خدا جمله را نصیب کند خدا مرا به فدای شه غریب کند (عبدالله زوار) میرویم ما به کربلای حسین تا کنیم جان خود فدای حسین بیا رویم دلا سوی کربلای حسین که تا کنیم جان خود نثار خاک حسین بیا رویم ببینیم تا علیاکبر کجا به خاک طپیده است آن المپرور (وزیر) ایا خلیفه همین زایران بشیون شین روند هر سه نفر سوی کربلای حسین (متوکل) چرا غره هستید ای مردمان بترسید از تیغ آتشفشان ندانم چه دیدید از قبر او که سازید با خاک و گل گفتگو ز دل دور سازید مهر حسین مسازید این قدر افغان و شین (عبدالله زوار) ای خلیفه بحق پیغمبر زین سخنها بیا مگو دیگر جان اطفال ما فدای حسین خاک گردیم در منای حسین (متوکل) ای غلام این زمان ز راه عتاب ببر این جمع را کنار شط فرات از دو تن یک نفر شهید نما از دم تیغ ناامید نما (وزیر) هر چه گویی هر چه فرمایی سر نپیچم از آنکه آقایی از دو تن یک نفر شهید کنم از دم تیغ ناامید كنم(پسر زوار) بیا بابا بکن از جان حلالم (عبدالله زوار) حیا کن از حسین جلاد و جلاد (پسر زوار) بکن شرم از خدا ای شوم کافر (عبدالله زوار) ضعیفم پیرمرد دل کبابم (پسر زوار) ببر سر از تنم ای زشت کافر (عبدالله زوار) حیا کن ای لعین ظلم کردار( وزیر) خواب رفتی به سوی کرببلا گوشهاده سرت برم ز جفا (پسر زوار) روم ز شوق کنون جانب رسولالله اقول اشهد ان لاالهالاالله (عبدالله زوار) بیا بابا ببندم چشمهایت کشم بر سوی قبله دست و پایت بیا برخیز اینجا وطن نیست در اینجا سدر و کافور و کفن نیست پدر آخر ندیدی کربلا را مزار اکبر گلگون قبا را کجایی یا حسین بنگر به زوار به زوارت ببین با حال افکار خدایا چه سازم من ناامید جوانم بشد پیش رویم شهید حسین جان عجب طاقت آوردهای جوان پیش چشمت فدا کردهای جوانم جوانم جوان رشید چرا گشتهای ای پسر ناامید (امام حسین غایب) وای از جور جفای ظالمان گشته زوارم اسیر ناکسان چند سازید ای گروه آزار من دست بردارید از زوار من جوانان بنیهاشم بیائید که تا زوار را از غم رهائید شهیدم شهیدم شهیدم شهید چرا گشتی از زندگی ناامید چرا میکنی گریه ای مرد پیر به محشر عوض از حسین تو بگیر (عبدالله زوار) ننالم چرا ای برادر ز غم جوانم بشد کشته اندر برم سر نازنینش ز تن شد جدا فدای حسین شد امام هدا سر نوجوانم بریدند ز تن مگو با من دل شکسته سخن (حسین غایب) مریز از دیدگانت اشک ای مرد مخور غصه ز دل بردارم این درد ای علیاکبر جوان مهلقا این جوان در راه ما گشته فدا دست بردارید کنید ایندم دعا تا دوباره زندهاش سازد خدا الهی حرمت خون شهیدان ز لطف این نوجوان را زنده گردان الا ای نوجوان برخیز از جا به حکم خالق قیوم یکتا (عبدالله زوار) بیا آقا ببوسم خاک پایت که باشی گو به من جانم فدایت جوانم را شفا دادی چو عیسی نمودی مردهام را یکباره احیا بگو نامت به من از راه یاری بدانم تو کدامین شهریاری (حسین غایب) من شهید کربلایم نام من باشد حسین من قتیل اشقیایم نام من باشد حسین جد من باشد محمد باب من باشد علی شافع روز جزایم نام من باشد حسین (عبدالله زوار) حسین جانجان من بادا فدایت به جان من خورد اینک بلایت چه باعث شد که غایب گشتی از من کجا رفتی به قربان وفایت بیا بابا ببوسم رویت ای جان شفایت داد تو را شاه شهیدان
+ نوشته شده در چهارشنبه هجدهم اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 21:2 توسط سعید كولیوند
|