پندیات

ای به معصيت آلوده ز نافرمانی                             شرم بايد ز خدا تا به كی ات نادانی

همه شب خفتی و غافل شوی از رحمت حق         همه روز در طلب عشرت هر عصيانی

چندگویی كه به پيری برسم توبه كنم                چه كنی گر به جوانی به لحد درمانی

همنشينان تو در زير  لحد خاک شدند                   چشم عبرت بگشا خواجه اگر انسانی

تو كه بايد شوی آخر فرس چوب سوار                  نرود مركب ديگر به چنين ميدانی

به سر قبر يكی رفتم و گفتم چونی                     گفت احوال چه پرسی كه بيايی دانی

منهم از اهل جهان مثل تو مردی بودم                  مال و اموال و زن و خانه و فرزندانی

به ته خاک لحد ذره صفت پاشيدم                       نه نشان از سرو مو و نه لب و دندانی

آن نه آنجاست كه پرسند ز كس اصل و نسب        كه تو از نسل گدا  يا پسر  سلطانی

رشوه و درهم و دينار نگيرند ز كس                      عمل نيک بخواهند تو را خواجه اگر بتوانی

آن زمان دست به دامان شهی بايد زد                 كه بود نام شريفش علی عمرانی

جز علی ابن ابيطالب و فرزندانش                        بخدا كس نكند درد تو را درمانی

نام حسین

جان زهرا اینقدر آسان مبر نام حسین
قلب مادر را نماید شعله ور نام حسین
عاشقان بی اشک دیده نام او کی میبرند
فاطمه هم میبرد با چشم تر نام حسین
چشمه جوشان کوثر ، اشک بر اندوه اوست
اسم اعظم باشد و دارد اثر نام حسین
هر چه میخواهی بگیری از خداوند کریم 
در دعای خود بگو وقت سحر نام حسین
عالمی را زیرو رو سازد حدیث غربتش
می زند بر هر دل سوزان شرر نام حسین
گر تو خود چون نوح باشی روی کشتی نجات
نیست راهی بر نجات تو مگر نام حسین
بهترین درب بهشت حق بود باب الحسین
جمله اذن دخولش پشت در نام حسین

خدمتكار پدر و مادر همنشين انبيا است

روزى حضرت موسى (عليه السلام ) در ضمن مناجات به پروردگار خود عرض كرد خدايا مى خواهم همنشينى كه در بهشت دارم ببينم چگونه شخصى است . جبرئيل بر او نازل شد و عرض كرد يا موسى فلان قصاب در محله فلانى همنشين تو خواهد بود. حضرت موسى به درب دكان قصاب آمده ، ديد جوانى شبيه شبگردان مشغول فروختن گوشت است .

شامگاه كه شد جوان مقدارى گوشت برداشت و بسوى منزل روان گرديد. موسى از پى او تا درب منزلش آمد و به او گفت مهمان نمى خواهى ؟ جوان گفت خوش آمديد. او را به درون برد. حضرت موسى ديد جوان غذائى تهيه نمود، آنگاه زنبيلى از سقف به زير آورد و پيرزنى فرتوت و كهنسال را از درون زنبيل خارج كرد. او را شستشو داده غذايش را با دست خويش ‍ به او خورانيد. موقعى كه خواست زنبيل را به جاى اول بياويزد زبان پيرزن به كلماتى كه مفهوم نمى شد حركت نمود. بعد از آن جوان براى حضرت موسى غذا آورد و خوردند. حضرت پرسيد حكايت تو با اين پيرزن چگونه است ؟ عرض كرد اين پيرزن مادر من است چون مرا بضاعتى نيست كه جهت او كنيزى بخرم ناچار خودم كمر به خدمت او بسته ام .
حضرت موسى پرسيد آن كلماتى كه به زبان جارى كرد چه بود؟
جوان گفت هر وقت او را شستشو مى دهم و غذا به او مى خورانم مى گويد: غفر الله لك و جعلك جليس موسى يوم القيمة فى قبته و درجته خداوند ترا ببخشد و همنشين حضرت موسى در بهشت باشى به همان درجه جايگاه .موسى (عليه السلام ) فرمود اى جوان بشارت مى دهم به تو كه خداوند دعاى او را درباره ات مستجاب گردانيده ، جبرئيل به من خبر داد كه در بهشت تو همنشين من هستى

ماجرای دیر راهب و حاملان سر شهدای واقعه کربلا

 

ماجرا ی شگفت انگیز در مسیر حرکت کاروان اسرا

 

حاملان سرهای شهدا در اولین منزل جهت استراحت بار انداختند، با سر مقدس به بازی و تفریح مشغول شدند و مقداری از شب را به عیش و نوش گذراندند، به ناگاه دستی از دیوار بیرون آمد و با قلمی آهنین این شعر را با خون نوشت: 

اَتَرْجُو اُمَّةٌ قَتَلَتْ حُسَیْنا شَفاعَةَ جَدِّهِ یَوْمَ الْحِسابِآیا گروهی که امام حسین(علیه السلام) را کشتند در روز قیامت امید شفاعت جدش را دارند؟

حاملان سرها بسیار ترسیدند، برخی از آنها برخاستند تا آن دست و قلم را بگیرند که ناگهان ناپدید گشت، وقتی برگشتند دوباره آن دست با جوهر خون آشکار شد و این شعر را نوشت:

فَلا وَ الله لَیْسَ لَهُم شَفیع وَ هُمْ یَومَ القیامَة فی الْعَذاب 

بخدا سوگند شفاعت کننده‌ای برای آنها نخواهد بود و آنها روز قیامت در عذاب خواهند بود 

دوباره عده‌ای خواستند آن دست را بگیرند که باز ناپدید شد، برای بار سوم که برگشتند آن دست با همان شرایط این شعر را نوشت: 

وَ قَد قتلُو الحُسینَ بحکم جَور وَ خالف خَلفَهُم حکم الکِتاب 

امام حسین (علیه السلام) را از روی ظلم و ستم شهید کردند و با این کارشان مخالف قرآن عمل نمودند.حاملان سر، از غذا خوردن پشیمان شدند و با ترس بسیار آن شب را نخوابیدند، در نیمه شب صدایی به گوش راهب دیر رسید که در آنجا زندگی می کرد. راهب خوب گوش داد: ذکر تسبیح الهی را شنید. راهب برخاست و سر خود را از پنجره بیرون کرد متوجه شد از نیزه‌ای که کنار دیوار دیر گذاشته‌اند نوری عظیم به سوی آسمان افراشته شده و فرشتگان از آسمان گروه گروه فرود می‌آیند و می‌گویند: السلام علیک یابن رسول الله … السلام علیک یا ابا عبدالله. 

راهب از دیدن این حالات متعجب شد و ترس او را فرا گرفت. از صومعه خارج شد و میان یاران ابن زیاد رفت و پرسید: بزرگ شما کیست؟ گفتند: خولی. به نزد خولی رفت و پرسید: این سر کیست؟ گفت: سر مرد خارجی است (نعوذبالله) که در سرزمین عراق خروج کرد و ابن زیاد او را کشت. راهب گفت: نامش چیست؟ خولی جواب داد: حسین بن علی بن ابیطالب(علیه السلام). 

باز پرسید: نام مادرش چیست؟ خولی گفت: فاطمه بنت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله). 

راهب با تعجب پرسید: همان محمدی که پیغمبر خودتان است؟ 

خولی گفت: آری. راهب فریاد می‌زد که هلاکت برای شما باد به خاطر کاری که کردید. از آنها خواهش کرد سر مبارک حسین(علیه السلام) را تا صبح نزد او بگذارند. خولی گفت: نمی‌توانیم بدهیم تا نزد یزید بن معاویه ببریم و از او جایزه بگیریم. راهب گفت: جایزه تو چقدر است؟خولی پاسخ داد: ده هزار درهم. راهب گفت که من ده هزار درهم به تو می‌دهم. خولی هم پذیرفت، درهم را گرفت و سر مطهر را به راهب سپرد. 

راهب سر مطهر را به مشک خوشبو نمود و آن را روی سجاده‌اش گذاشت و تمام شب را گریه کرد. وقتی صبح شد به سر منور عرض کرد: ای سر من، من جز خویشتن، چیزی ندارم ولی شهادت می‌دهم که معبودی جز خدا نیست، جد تو محمد(صلی الله علیه و آله) پیامبر خداست و گواهی می‌دهم که من غلام و بنده تو هستم و عرض کرد: ای اباعبدالله بخدا سوگند، بر من سخت است که در کربلا نبودم و جان خود را فدای تو نکردم. ای اباعبدالله، هنگامی که جدت را دیدار می‌کنی گواهی ده که من شهادتین گفتم و در خدمت تو اسلام آوردم. آنگاه گفت: اشهد ان لا اله الا الله … صبح سر را به آنها تحویل داد، پس از این دیدار از صومعه خارج و خود را خدمتکار اهل بیت کرد. 

ابن هشام می‌گوید: وقتی سر را از راهب گرفتند، به راه افتادند تا نزدیک دمشق رسیدند به یکدیگر گفتند بیائید این درهم‌ها را میان خود تقسیم کنیم تا یزید از آنها خبردار نشود، کیسه‌های درهم را باز کردند و دیدند سفال شده است. بر روی آن نوشته شده است “فلا حسبن الله غافلا عما یعلم الظالمون” (سوره ابراهیم، آیه ۴۲)؛ گمان مبرید خدا از آنچه ستمکاران انجام می‌دهند غافل است.بر روی دیگری نوشته بود گو سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون”؛ و به زودی ستمکاران بدانند چه سرانجامی دارند. 

حاملان سر، سفال‌ها را در نهری ریختند. خولی گفت: این راز را پوشیده نگهدارید و با خود گفت: انا لله و انا الیه راجعون، حذر الدنیا والاخرة

نسخه تعزیه سر منور امام حسین علیه السلام

(ابن سعد) ایا نام آوران از پشت مرکبها به زیر آئید به عین خوشدلی دراین مکان دلپذیر آئید دراین صحرا که باشد یاوران کناسه کوفه فرود امشب دراین وادی به فرمان امیر آئید ز بهر راحت امشب خیمه ها اینجا به پا سازید به سوی خیمه گاه خویش هریک همچو شیر آئید اسیران حسین را در میان گیرید ایا لشگر به ایشان دیده بان چون دیدۀ گردون پیر آئید کشید اندر غل و زنجیر سجاد ستمکش را نگهبان جمله بر آن دلفکار دستگیر آئید به شبگردی به منزل های یکدیگر به صد عشرت ز هر سو درخروش آوردن کوس و نفیر آئید چه شب را صبح کردید ای سپه با فتح و فیروزی سوی دارالعماره از صغیر و از کبیر آئید که تا پوشید بر تن ثوب من النار از عبیدالله به پای خویشتن مجموع در بئس المصیر آئید (خولی) ای حریم شه بی غسل و کفن وی غریبان جدا مانده ز یاران و وطن حکم شد از عمرسعد به لشگر امشب اندرین بادیه آیند فرود از توسن همچه اختر ز برِ ناقه بیائید به زیر بنمائید سر خاک بیابان مسکن گرچه افسرده شد از گلشن کین صرصرتان لیک آهسته بنالید ز هجران چمن جزخموشی نبود چاره ز بهر بلبل چون که افتاد به دام ستمِ زاغ و زغن عابدین زود بیاور سر تسلیم به پیش کن غل جامعه را زینت دوش و گردن زین زمین تا به دمشق ای پسر شاه شهید ای بسا ظلم ببینی ز جفای دشمن (امام سجاد) بارالها چه کند عابد بیمار امشب چه کند با ستم فرقه خونخوار امشب می ندانم که بگریم به صغیران حسین یا کنم گریه به حال شه ابرار امشب نالم از گردن مجروح وز زنجیرگران یا به این جسم ضعیف و تن تب دار امشب تن صد چاک حسین بی کفن افتاد به خاک من در اینجا بنهم سر به سرخار امشب عمه ام زینب محزون که گرفتار عدوست چون کند چاره به این محنت بسیار امشب (زینب) بارالها چه کند زینب بی یارامشب چه کند با عمرسعد تبهکار امشب لشگر شام به فرمان عمر در این دشت دور ما را همه دارند چه پرگار امشب چه کند زینب ماتم زدۀ بی یاور با جفا و ستم لشگر کفار امشب دوش بودند همه یاران و برادرهایم آشنا نیست هویدا به جز اغیار امشب آه کو اکبر کو قاسم نادیده مراد؟ تا ببیند مرا خوار و گرفتار امشب اندرین ورطه غم هر طرفی می نگرم غیر کلثوم مرا نیست مددکار امشب (ام کلثوم) بارالها چه کند دختر سلطان نجف؟ ام کلثوم ستم دیدۀ افکار امشب چه کند زینب و کلثوم در این بوته غم دل گدازان بود دیده گوهربار امشب نیست درکرببلا با خبر از ذلت ما شاه صد پاره تن میرعلمدار امشب از غم بی کسی عترت طاها به سماء می خورد خون جگر ثابت و سیار امشب گل رُخان بنهفتند ندانم یارب با سکینه چه کنم بلبل گلزار امشب (سکینه) ای خدا آه دلم گشته شرربار امشب لیک خواهش کندش دیدۀ خونبار امشب من سکینه گل بستان حسین می بودم آه کز جور مخالف شده ام خوار امشب شب دوشین سر من بود به دوش اکبر شده نیلی رُخَم از شمر ستمکار امشب منزلم بود شب دوش به دامان حسین ای دریغا که زمین نیست خبردار امشب بهر ما خیل اسیران به کف اهریمنان نیست جز عابد بیمار گرفتار امشب (امام سجاد) ای خواهران غم زدۀ بینوای من وی عمه های بی کس و بی اقربای من آئید بلبلان که همه همزبان شویم بر یاد گلستان نفسی هم عنان شویم ما پرشکستگان که همه بال بسته ایم نالیم از جگر که همه دل شکسته ایم هستیم ما غریب دل ماست پر ملال ای عمه جان ز درد غریبی دمی بنال 

ادامه نوشته

نسخه مجلس تعزیه امیر مصیب

(امیر مصیب) سمیع و بصیر و خبیر ای وهاب  توئی رحیم و کریم ای مسبب الاسباب  ز نور توست تمامی عرش لوح سما منور است همه شمس و نجم لیل و ضحی زلُمعه تو منور شده است ای داور عطا نموده بر آل رسول جن و بشر ز نور پاک علی خلق بحر و بر گردید وجود اوست که آدم ابوالبشر گردید منم غلام درِ پادشاه جن و بشر چه عقده هست که در دل مراست ای داور (وزیر) ایا امیر چرا حالتت پریشان است دو کوکبت چه بمثل سحاب گریان است ز برق تیغ چه در کوهسار شیر و پلنگ ز هیبت تو گریزان شوند در دل سنگ توئی بهر تبه خدام پادشاه نجف ز صولت تو فریدون عنان دهد از کف اگر که گُرز گران را زنی به کوه گران ز همت علی آن کوه می شود ویران به من بگو که چرا علی اشک ریزد ز بصر خدا نکرده چه رو داده است ای سرور(امیر) ایا وزیر چه گویم در این سرای کهن فتاده مرغ روانم به روز و شب در بند گمان که بخت مرا چرخ واژگون سازد و یا که خانه امید سرنگون سازد ویا که شخص بزرگی از این جهان فنا شداست خار ز دست گروه بی پروا وگرنه غم ز چه لشکر کشیده بر سر ما غم زمانه چرا گشت یار و یاور ما (وزیر) ایا امیر مکن اینقدر دلم را خون بیا برو تو به نخجیر اندر این هامون نما توصیه از این وحش های این صحرا غمت ز دل بزداید ایا امیر جهان و یا ز مهر برو یک زمان بخلوت ناز تو با حریم سرا پرده ات شوی خندان و یا بخواب شود غصه از دلت بیرون مدد بجو بخداوند قادر بی چون (امیر) ندارم میل نخجیر ای وزیر کار دان من روم در بستر راحت وزیرا اندر این مسکن خدایا خیر گردان از برای من در این عالم مبادا غصه ام افزوده گردد تو نما شادم (زن دوم) ای امیر امروز می بینم تو را آشفته حال من نمی دانم برای چیست این رنج و ملال گو به قربان تو گردم ای امیر بی مثال از که داری این زمانه تو دیگر رنج و ملال دور باد از تو چشم بد در این دار فنا تا خدا نصرت دهد بر تو امیر با وفا (امیر) ندانم ای ضعیفه از چه رو دردم شده مشکل به کار خویش حیرانم غمم از دل شده زایل  هراسانم ز بخت خود که هر دم در تب و تابم بیفکن رختخوابم را که شاید لحظه ای خوابم (زن دوم) بیا بخواب ای امیرا تو را شوم قربان شوم تصدق تو من ایا امیر جهان حرم سرای امیر جملگی ز خُرد و کبار شوید ساکت امیر جهان شود بیدار

ادامه نوشته

نسخه مجلس تعزیه یاقوت و زمرد

(جبرئیل) سلام من به تو ای شهسوار کشور غم  هلاک نام تو ای اشرف بنی آدم  برای گفتن تو این حدیث دشوار است  ولی شنو تو ز من حکم حکم جبار است  حسن ز سَم‌‌‌‌‌‌‌‌ِ جفا پاره می شود جگرش  در آن زمان نه تو باشی نه مادر و پدرش  ز دست چرخ جفاجو در آن زمانه حسن  کَنَد ز راه جفا پارهء جگر به لگن  حسین بی کس تو در زمین کرب و بلا  شود شهید به دست مخالفان دغا  چو آفتاب سرش را به شهر شام برند  به شام بهر تماشای خاص و عام برند  به اهل بیت تو آن روز منع آب کنند  ز تشنگی دل احباب را کباب کنند (پیغمبر) به من بگو تو ایا پیک حضرت باری  چرا شهید شوند این دوتن به این زاری  دو نور دیده زهرا چرا فکار شوند  ز جور صرصر اعدا فکار و زار شوند  سبب ز چیست به درگاه حضرت باری  که میشوند شهید ستم به این زاری (جبرئیل) سبب ز جرم نباشد شهید گشتنشان  ز دست اهل ستم ای یگانه دوران  برای رونق قرآن شهید می گردند  به نزد خالق خود روسفید می گردند  اگر شفاعت عصیان دوستان خواهی  به قتل این دو گل بوستان بشو راضی

ادامه نوشته

نسخه مجلس تعزیه بیماری حسنین (ع)

(حضرت علی) یا رب به حق روی دلارای مصطفی  ای خالق خلایق دوران و آسمان  بخشا به خون حلق حسین عزیز را من  آن عاصیان که گریه کنانند در جهان  در روز حشر دست همه دامن حسین  یارب ز روی لطف به آن بی کسان رسان (حضرت زهرا) یارب به حق قرب و مقام پیمبران  یارب به اوصیاء و ارواح سروران  یارب به آب دیده طفلان بی پدر  یارب به آه و ناله و افغان مادران  یارب به خون حلق حسینم به کربلا  کن عفو از کرم خویش شیعیان (حسن) یارب به آه سینه محنت کشیدگان  یارب به درد دوری حسرت کشیدگان  یارب به آنکسی که گریه کند در عزای من  همسایه کن بما تو به روضات در جنان  بخشا گناه روسیهان را به روز حشر  مخصوص ذاکران حسین آن شه خیان (حسین) یارب به حق خون شهیدان کربلا  یارب به حق آه جگرسوز تشنه گان  یارب به آن دمی که علی اکبرم ز زین  افتد به روی خاک ز کین ستمگران  هر شیعه ای که گریه کند بر غریبیم  گردان مرا ز لطف به محشر شفیعشان

ادامه نوشته

نسخه مجلس تعزیه قانیا شاه فرنگ زمینه محمد حسن رجایی زفره ای (رجاء)

(قانیا) شکرلله کز عطای حضرت جان آفرین  سلطنت ما را عطا گردید در روی زمین  حضرت عیسی مرادم داد و مریم از کرم  سروریم داد بر مردم کهین و از مهین  در ولایات فرنگ امروز هستم پادشاه  رتق و فتق مملکت باشد مرا زیر نگین  ساقیا ده باده ام کامروز روز خرمی است  حبذا زین حب و جاه و زین بزرگی آفرین (وزیر قانیا) شکرلله قانیا بر تخت شاهی شد مکین  ای خوشا آنکس که دارد فال و بخت اینچنین  بر سر اورنگ جاه اندر فرنگ آسوده حال  حضرت عیسی و مریم گشته اند او را معین  فروردین گر عید نوروز است بر اهل عجم  از فرنگ امروز ما را بهتر است از فروردین  باده اندر دست ساقی ساغر اندر دست شه  این شهی و سلطنت را صد هزاران آفرین 

ادامه نوشته

نسخه تعزیه وفات حضرت معصومه سلام الله علیها

(حضرت معصومه) خدا ز هجر برادر کباب شد جگرم  نیامد او ز سفر از چه خاک غم به سرم  خدا رضای من اندر غریبی ای سبحان  سپردمش به تو من از ستیزه دوران  نه کس به توس رود نه کس رسد از توس  دریغ و درد شدم از جمال او مأیوس (امام محمد تقی) زبان حال از این واقعات غم فرسا  برای مستمعین این چنین شود افشا  خدا ز هجر پدر ناله ها کنم تا کی  ز جور چرخ دگر شکوه ها کنم تا کی  فراق باب ز من برده تاب یا الله  نمانده است به من صبر و تاب یا الله (حضرت معصومه) چرا ای بلبل بستان زهرا  ز دیدار پدر داری تو غوغا  چرا گریی چنین کو حالت آخر  مزن فال بد از بهر مسافر  چرا روز و شبان در اضطرابی  بریزی از دو چشمانت گلابی (امام محمد تقی) بدیدم عمه جان در خواب دیشب  که مرغی سنگها دارد به محلب  کز آنها ذره ایی باقی نماند  فلک ترسم به سر خاکم نشاند

ادامه نوشته

نسخه مجلس تعزیه تاسوعا (چهارلشگر)

(امام حسین) چرا یارب سپاه خواب من کرده فرار امشب چرا یارب ندارد خواب بر دو چشم من قرار امشب مگر فردا شود عرش تنم فرش سُم اسبان که عرش و فرش میلرزد ملائک لرزه دار امشب برادر رشیدم ابالفضل قوت زانویم ابالفضل تو شاه بی نظیری در نظام مملکت داری بکن رحم ای سپهبد بر سپاه جان گران امشب  خدایا واقفی از کارم امشب تو می دانی همه اسرارم امشب نمی گنجد ز شادی بر دلم جان که سرمست رخ دلدارم امشب نقاب از شاهد مقصود بردار  که تا نقد روان بسپارم امشب متاع جان نباشد در خور دوست کساد آمد بسی بازارم امشب الا ای صبح صادق دیده بگشا که مشتاق لقای یارم امشب  مگر عباس نبود در بر من ز یاران وفا کردارم امشب

ادامه نوشته

نسخه مجلس تعزیه حضرت امام حسین علیه السلام زمینه ساری (رضوانی)

به حمد خدا برگشایم زبان را که از لفظ کَون آفریده جهان را تو آن خالقی کز ید قدرت خود معلق بنا کرده ای آسمان را به مدح و ثنایت کجا دَم توان زد چنین قدرتی نیست نطق و بیان را محمد سر سروران دو عالم مطیعش نمودی تو پیغمبران را به بابم علی داده ای حوض کوثر که سیراب سازد همه شیعیان را عطا کردی از لطف جو جّد و بابم کلید جَهیم و کلید جنان را به فخر زنان مادرم بنت احمد تو گفتی شفاعت کند اُمتان را به عباس ماه بنی هاشمی ام ندادند کفار آب روان را به تن هر یک از یاوران عون و جعفر خریدند همه زخم تیر و سنان را فدای تو ای مهربان خواهر من سپارم به دست تو این کودکان را برو ذوالجناحم بیاور تو خواهر بدستی رکاب و بدستی عنان را که من سیرم از جان خود جان خواهر نخواهم دگر زندگی جهان را             

ادامه نوشته

نسخه تعزیه مجلس فاطمه صغری سلام الله

(فاطمه صغرا) بزرگوارخدایا نمانده تاب فراق   نیامده چه من غم کشیده در آفاق   زدوری پدرم ای خدا دلم خون است   زخون دیده کنارم چه رود جیحون است    خدا چرا پدرم از سفر نمی آید   چرا از اکبر و اصغر خبر نمی آید (جده) بزرگوار خداوند خالق غفار   بده تو صبر و تحمل به این علیله زار   که از فراق احبا سرشک می بارد   کجا کسی خبر از درد و داغ او دارد   فدای جان تو ای جده فغان منما   که سوختی ز شرار دلت دلم به خدا (فاطمه) جده جان از تو باب می خواهم   باب عالیجناب می خواهم   نرسد تا به کی پدر زسفر   جده جان بازگو کجاست پدر   ترسم ای جده نیکو سیرم  آرزوی پدر  را به خاک برم   صبر کن جده ات فدای تو باد   تا بیایی زصبر و جده مراد   صبر کن تا زصبر یابی کام   گرچه صعب است صبر در ایام   صبر کن تا پدر رسد شادان   باعلی اکبر و همه یاران (فاطمه) جده جان گر پدر نمی آید   از چه از وی خبر نمی آید   هر کسی کو رود به سوی سفر   می فرستد به اهل خویش خبر   جده از باب بی قرینه من   نرسد از چه رو خبر به وطن

ادامه نوشته

نسخه مجلس تعزیه شهادت حضرت امام رضا علیه السلام زمینه انجم

ایا کریم تو آگاهی از من و حالم  به شهر طوس روان با سپاه و اجلالم  شدم ز اهل و عیالم جدا ز جور و جفا غریب وار روم از مدینه دو سرا  به حق بی کسی و غربت من بی یار  گذر ز جرم همه شیعیان به روز شمار مهاجران و محبان یکی بلد به نظر نموده جلوه دهیدم از این دیار خبر  چه خوش هوای بلدی چون اِرم بود خضرا  اگر که نیست اِرم با صفاست ز آب و هوا

ادامه نوشته

نسخه تعزیه شهادت حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام زمینه انجم

تو باش آهسته در این گفتگو ها هوشیار امشب  که مستان جمله بیدارند از خواب خمار امشب  برو در گوشه ای تو ای عجوزه زهر بیرون آر   مبادا باخبر گردند حریم شهریار امشب   مرا منت به جان بنهادی اکنون بیشمار اما   روم فرصت بجویم از پی انجام کار امشب   روم تا رخت ماتم افکنم مأوای احمد را   روم تا عرش اعلا را کنم بی گوشوار امشب   روم تا آتش افروزم به جان حیدر و زهرا   حسین بن علی را دیده سازم اشکبار امشب   روم تا حضرت کلثوم را سازم سیه بر سر   روم تا روز زینب را کنم چون شام تار امشب   روم تا قاسمش را جامه نیلی بپوشانم   کنم عبدالله را بی پدر بی غمگسار امشب   نباشد هیچ ازاین بهتر که این زهر هلاهل را   بریزم در میان کوزه آب خوشگوار امشب   چو برخیزد حسن از خواب و نوشد آب این کوزه یقین دارم که گردد عرش حق بی اختیار امشب   حسن در خواب نازی نازم آن قد دلارایت   شه ملک حجازی بی خبر از مکر یار امشب   تو در خواب خماری من فدای عطر گیسویت   کنم بر ساغر عیشت شراب زهردار امشب

ادامه نوشته

نسخه تعزیه پشیمانی یزید لعنت الله

نسخه تعزیه پشیمانی یزید  
(امام سجاد) ای تشنه لب شهید افکار ای کشته بی کس مدد کار من عابد زار مبتلایم دردام مخالفان گرفتار دادند خرابه منزل ما کآن را نه دری بود نه دیوار (زینب) ای شاه غریب بی پرستار فرزند عزیز شاه ابرار لب تشنه کربلا حسینم دل خسته ز جورقوم اشرار از زینب خود چرا نپرسی گردید چها ز قوم کفار الحال به ناله و مصیبت باشم به خرابه رو به دیوار (امام سجاد) ای بر سپه عزا علم دار عباس عموی زار افکار گویا تو زما خبر نداری یک لحظه به شام پای بگذار (سکینه) ای اکبر زار بی مددکار ای کشته ظالمان غدار در سینه من غم فراقت آتش زده ای برادر زار (فاطمه نو عروس) ای قاسم بی کس و مددکار  ای کشته لشکر جفاکار دختر عم تو سیاه بر سر پوشیده به جای رخت زر تار ای شاهزاده جوان عزیز جانم سر از دل خاک تیره بردار (امام سجاد) بابا به منت خبر نباشد آیا ز منت خبر نباشد هر درد نمودم امتحان من از داغ پدر بدتر نباشد

ادامه نوشته

نسخه تعزیه دفن شهدا زمینه میر عزا

(ابن سعد) ایا گروه بدانید از صغار و كبار شهید تیغ جفا شد حسین به خواری خوار علی اكبرش از كینه سر جدا گردید به جسم انور او پیرهن قبا گردید ز كینه گشت عزا عیش قاسم داماد دو دست حضرت عباس از بدن افتاد ز راه كینه نمودیم اهل بیتش خوار اسیروار به هر شهر و كوچه و بازار زنید طبل بشارت به حالت مضطر كه می رسند اسیران آل پیغمبر زینب بیا سكینه بیا رقیه بیا نوعروس شه دین بیا عابدین بیا چو رو آورید جانب شام از ره جفا (زینب و امام سجاد) اسیری می روم عزیزان نه یار و نه یاور سیه پوشیده چون شام غریبان یا زهرا یا حیدر آه به شام غم روانم وای شكسته استخوانم كجایی فاطمه مادر كجایی چرا سروقت طفلانت نیایی یا زهرا یا حیدر (ابن سعد) ایا تو شمر ستم پیشه ی جفاكار بگو به لشگریان جمله از صغار و كبار در این میانه صحرا بگو فرود آیند تمام خیمه و خرگاه را بیاسایند دگر بگو تو ایا شمر ای كافر به آفتاب نشانند آل پیغمبر دگر تو حكم به لشگر نما ز راه جفا كه تا كشیك بدارند دور این اسرا (شمر) ایا جماعت لشگر همه ز خرد و كبار بفرموده بن سعد آن كافر ظلم شعار دراین مكان همگی از الم بیاسایید زنید خیمه دراین جا همه فرود آیید به آفتاب نشانید آل پیغمبر كه تا كباب شود جسم دختران یكسر (امام سجاد) بارالها رحم كن بر این تن تب دار من تاب چوب نی ندارد این تن تب دار من ما مسلمانیم ایا ای كافران سنگ دل كم كنید از راه كین ای ظالمان آزار من 

ادامه نوشته

نسخه تعزیه پسر فروشی

(سعید شیعه) آمد بهار ماتم و دلها پر از غم است هر شیعه در تدارک ماه محرم است بی چیزم و فقیر ندارم به خانه زر هستی تو آگه از دلم ای حی دادگر امسال شد زغصه به من زندگی حرام این وقت سال بود مرا کارها تمام یارب به روی من در رحمت تو باز کن در نزد هم سران تو مرا سرفراز کن (زن شیعه) رسد بر گوش من یارب عجب صوت شررباری نوای عاشقی ماند که دور افتاده از یاری چه با تاثیر صوت است آنکه بر جان میزند آتش چه با حالت فغان است آن که دارد شور بسیاری چرا ای مرد آخر روز و شب سردرگریبانی عجب زارو نزاری بیقراری چشم تر داری (سعید شیعه) مپرس از من تو ای زن گرچه دانم چشم تر دارم فقیرم من تهی دستم خیالی در نظر دارم همه مردم به فکر ماتم سلطان خوبانند من نالان خفیف و مضطر و چشمان تر دارم نه خرج تعزیت دارم که در شغل عزا کوشم همیشه من گل بزم عزا بودم کنون خارم (ابراهیم) السلام ای معلم دانا بهر من باش رهنما زوفا (معلم) مر علیک ای که به تن رخت روان دوخته ای ای که بیش ز همه کس مسئله آموخته ای سخن هجر فراق از چه مکرر داری آتش افروخته ای جان مرا سوخته ای نردبان سازید تا عرش عظیم گوی بسم الله الرحمن الرحیم (ابراهیم) اعوذبالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم یاسین والقران الحکیم انک لمن المرسلین علی صراط المستقیم تنزیل العزیز الرحیم 

ادامه نوشته

نسخه تعزیه از ناقه افتادن حضرت سکینه خاتون(سلام الله علیها)

(ابن سعد)طلوع صبح شد ای دم سپه جانب کوفه  روان سازید اسیران را به صد خواری از این خطه  ولیکن در شمار آرید این جمع اسیران را  که شصت وشش نفر باشند تعداد ، اسیران را (شمر) ای اهل بیت عازم راه ستم شوید  تا جمله را ز ظلم برم در بر عبید (ابن سعد) کن تو تعجیل این زمان ای شمر دون  چند تن گردید با هم توأمون  از سر مردی و از مردانگی  نیزه را از جا ربایم این زمان (شمر) ابن سعد ای خصم شاه انس و جان  مُتَفق گردند گر خلق جهان  نیست ممکن کندن این سر بدان  مانده بر جا نیزه چون کوه گران (امام سجاد) الله اکبر الله اکبر  اشهدان لااله الاالله، اشهدان لااله الاالله  اشهدان محمد رسول الله ؛اشهدان محمدرسول الله  شوم فدات پدر دیده در قفا داری  تو انتظار اطفال تا کجا داری؟ حمیده عمه محزون ببین تو با غم و شین  که گم شده زطفلان ، که مانده رأس حسین؟ (زینب) در کجایید ای یتیمان حسین؟ جمع گردید دور من یکسر حزین (امام سجاد) ابن سعد از بس شتر را ساربان  تند رانده ، شد سکینه ناتوان  در بیابان مانده آن طفل فکار  زین جهت رأس پدر در انتظار  تا نگردد ملحق آن کودک به ما  این سر پُر خون نمی جنبد ز جا (ابن سعد) ساربان روسیاه نابکار  بر کُمیت بادپا میشو سوار  گر نیاری آن صغیره در حضور  می زنم بر پیکرت چوب ای شرور (سکینه) ای وای برادر علیلم  ای وای غریب و بی نصیبم  عموجان عباس، برادرم علی اکبر  پسر عمم قاسم، عمه جان زینب  یارب در این بیابان ماندم غریب و تنها  رفتند همرهانم من چون کنم عزیزان؟ مرغ شکسته بالم ، افسرده گشت حالم  چون من ز دل ننالم ، از جور و ظلم عدوان؟ (ساربان) می روم اکنون گرش جویم نشان  آورم او را به خدمت این زمان  یک سیاهی آیدم اندر نظر  گوییا باشد سکینه یتیم در به در (خطاب به سکینه) ای سکینه از شتر خود را به زیر  اوفکندی تا گریزی ای صغیر؟ یک سپاهی را نمودی لامکان 

ادامه نوشته

نسخه تعزیه شهادت حضرت امام جعفر صادق علیه السلام

بسم الله الرحمن الرحیم سپاس و شکر به درگاه کردگار کریم خدای لم یزلی خالق و غفور و رحیم مهیمنی که به کن نه فلک پدید آورد معظّمی که به قدرت نموده نارونعیم رئوف و عادل و قدّوس و بارع و سامع عزیز و ربّ و ودود و بصیر و پاک و علیم به غیر حضرت او لایق ستایش نیست که اوست حیّ توانا و واجب التعظیم (امام کاظم) درود بی حدّ و بسیار برخدای عظیم وجود لم یزل و قادر و سمیع و علیم خدای عزّوجل خالق زمین و زمان که قدیر و خبیر است و ذوالجلال و حکیم طفیلیان وجودش تمام عالمیان زبنده اش ننماید دریغ لطف عمیم (امام) سپهر کینه روش روزگار بد فرجام چه ظلمها که نمودی به آل خیرالانام ز سنگ کینه شکستی جبین پیغمبر تو در به پهلوی زهرا زدی به فتنه و شر جبین شیرخدا را به دامن محراب ز تیغ زاده ی بن ملجمش بدادی آب حسن ز جور و جفا پاره پاره شد جگرش حسین به کرب بلا از جفا بریده سرش فکندی از سر زین ماه برج عزّت را گل ریاض نبی شافع قیامت را جناب زین العباد جدّ باوقار مرا به قید و بند سلاسل اسیر قوم دغا جناب باب کبارم محمّد باقر ز ظلم و جور تو گشته شهید آن شاکر زبهر من تو چه فتنه به زیر سر داری جدا کنی تو زجدّم مرا به غمخواری

ادامه نوشته

نسخه تعزیه هفتاد و دو تن زمینه قزوین

(عباس) ما می رویم سوی بیابان کربلا تا جان کنیم فدای سلیمان کربلا (علی اکبر) ما سر نهاده به کف در این راه می رویم اندر رکاب خسرو خوبان کربلا (امام) الهی سپاس و شکر ای داور من قبول حضرتت آمد سر من تویی چون مقصد من غم نباشد شود آغشته در خون پیکر من نهاده سر به کف هستند همراه همه هفتاد و یک تن یاور من علی و اکبر و عباس و قاسم هم عبدالله و عون و جعفر من همه خواهند از خون سرخ رویی ز اکبر سر به سر تا اصغر من رضا گر بوده ای بود حاصل در این کار بس است این سودا و ز محشر من (حر) کوبید طبل جنگ و نوازید بر ملا نزدیک گشته ایم به صحرای کربلا (هاتف) مژده بادت به جنان ای حر پاکیزه سرشت حوریان منتظر وصل تو در باغ بهشت بالیقین رو به سوی کعبه مقصود بری این رهی را که تو پنداشته ای راه کُنشت (حر) بارالها می رسد از عرش بر گوشم صدا مینماید هاتف غیبی به من هر دم ندا می روی ای حر که بندی آب بر آل رسول در میان جنت و دوزخ یکی را کن قبول هاتفی گوید ز ما بین زمین و آسمان خوش به حالت حر روانی جانب باغ جنان کوبید طبل و نوازید بر ملا نزدیک گشته ایم به صحرای کربلا (هاتف) تعجیل کن به راه خود ای حر نامدار هستند حوریان جنانت در انتظار جان را فدای زادۀ شیرخدا کنی هر چند بر قتال حسین باشی رهسپار (ساربان) تعجب دارم از تقدیر از این امر شگفت الله اکبر (امام) چه دیدستی عجب از امر تقدیر که گفتی ای جوان این گونه تکبیر؟ (ساربان) بسی زین ره سفرکردم من ای شاه نبودی هیچ نخلستان در این راه وای امروز از تقدیر دادار عیان گردیده نخلستان بسیار (امام) رسید اول غم لا اله الا الله دمید صبح الم لا اله الا الله علامتی که عیان است نیست نخلستان بود نشان سواران و نوکهای سنان برادران یکی سمت ما به استعجال رود به جانب سردار این گروه ضلال کنید زود معین که میر لشگر کیست از این کشیدن لشگر مراد ایشان چیست

ادامه نوشته

نسخه تعزیه خروج امام حسین (ع) از مکه

نسخه تعزیه خروج امام (ع) از مکه

(امام) خوشا این سعادت خوشا این امید که احرام گاهم بگشته پدید شبیه است این جامه ام با کفن حسین رخت احرام پوشد به تن (حضرت عباس) الله اکبر ، لبیک لبیک ای حی داور ، لبیک لبیک (امام )هستم رضا من بر امر تقدیر از پای تا سر لبیک لبیک (حضرت عباس) الله اکبر ، لبیک لبیک ای حی داور، لبیک لبیک (امام ) از بهر قربان کردم مهیا عباس و اکبر ، لبیک لبیک (حضرت عباس) الله اکبر ، لبیک لبیک ای حی داور ، لبیک لبیک (امام ) ایا همرهان هوش و گوش روان بدارید بر من ز پیر و جوان که من از مدینه ، بلا اختیار سوی مکه گردیده ام رهسپار نماییم حج را ، به عمره بدل و گرنه به دین اندر آید خلل (حضرت عباس) فدای تو ای حجت کردگار ز فرمایشت از دلم شد قرار سه روز دگر مانده تا روز عید پس از عید از مکه بیرون روید بباید برادر که اندر منا نماییم قربانی ای مقتدا ( امام ) برادر چه گویم ز جور انام که بر قتل من فوجی از اهل شام دراین شهر وارد شدند از ستم که خونم بریزند اندر حرم نمایند هتک حریم خدا ز قتل من این فرقه بی حیا در اینجا نباید دگر کرد زیست مرا از سفر یا اخا چاره نیست سوی کربلا بایدم بار بست که مقصودم آنجا بباید به دست (حضرت عباس) فدای توای سید و مقتدا چه مقصود داری تو از کربلا چه حاصل شده بهر ما زان دیار که از نام او شد دلم بیقرار (امام) بود کربلا کعبه اهل دل  به عشقش حق آمیخته آب وگل بباید که من حج خود یا اخا رسانم به اتمام در کربلا چو باشد منای من آن سرزمین که قربان کنم اکبر نازنین بگو یا اخا دوستان سربه سر ببندند یکباره بار سفر بیارید مرکب شوم من سوار به محمل نشینید خرد و کبار (ضرت عباس) الرحیل ای دوستداران الرحیل الرحیل ای عشقبازان الرحیل کرده عزم کربلا سلطان عشق از برای وصل جانان الرحیل عون و جعفر اکبر و عثمان و فضل هرکه را پر گشته پیمان الرحیل

 

ادامه نوشته

نسخه تعزیه غصب باغ فدک

مجلس تعزیه ((غصب فدک))
(ابوبکر) بسم الله الرحمن الرحیم ایا جماعت حضار از صغار و کُبار دهید گوش به من تا سخن کنم تکرار منم که خوانده رسول خدا ، صدیق منم به شما رهبر ره تحقیق پس از رسول خدا من خلیفه ام به شما کنید جمله به من بیعت از طریق وفا (عُمر) بدان کسی که قبول خلافتت دارد، عمر بود کسی که سر اندر ره اطاعت دارد، عمر بود اگر به بعد محمد نمی شدی تو به جا نبود هیچ کس لایق این خلافت الله بده تو کنون دست به من تا کنم بیعت که خواهم آنکه بگیرم ز دیگران سبقت (عثمان)ابوبکر صدیق، خلیفه ز بعد نبی است که حکمش بر عالم همه منجلی است مطیع تو هستیم ای ناقبول تویی یار و غار جناب رسول دهم دست بیعت به تو این زمان خلیفه تویی بر همه مردمان

ادامه نوشته

نسخه تعزیه شهادت سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام (قزوین،انجم) قسمت دوم

دل واله نهضت حسین است جان محو حقیقت حسین است دل های همه خدا پرستان کانون محبت حسین است شد کشته که عقل و دین نمیرد این سر شهادت حسین است فتح هدف از شکست خود یافت این اصل سیاست حسین است برپاست ز وی اصول اسلام دین زنده به همت حسین است اول ز جوان خود گذشتن مصداق عدالت حسین است بوسید رخ غلام را چو فرزند این حد مروت حسین است جان دادن طفل در آغوش اندر خور طاقت حسین است  افشاند به چرخ خون اصغر این رمز شفاعت حسین است در سجده سرش زتن جدا شد این پایه طاعت حسین است اندوه اسیری حریمش مافوق مصیبت حسین است با سر به قفای بانوان رفت این حد مروّت حسین است و آن مرگ رقیه در خرابه آبادی دولت حسین است

ادامه نوشته

نسخه تعزیه شهادت سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام (قزوین،انجم) قسمت اول

عشق تو را به عالم امکان نمی دهم این گنج پر بهاست من ارزان نمی دهم ای خاک کربلای تو مهر نماز من این مهر را به ملک سلیمان نمی دهم نخست فلسفه قتل شاه دین این است که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است نه ظلم کن به کسی نه زیر بار ظلم او که این مرام حسین است و منطق دین است شاهنشهی که عرش مکان نشست اوست بی شک کلید جنت و دوزخ به دست اوست با این جلال و قدر و هم مرتبت گرعاشقش رود به جهنم شکست اوست ــــ اصلا ای اهل عالم اصلا ای اهل عالم موسم ناله و شورشین است موسم ناله و شورشین است قرعه ماه محرم قرعه ماه محرم کوس شاهی به نام حسین است کوس شاهی به نام حسین است یاعلی از نجف جانب کربلا کن توجهی یا علی از نجف جانب کربلا کن توجهی بر عیال حسین از ره وفا کن ترحمی یا علی از نجف جانب کربلا کن توجهی بین حسین محرم کعبه جانان شده بین حسین محرم کعبه جانان شده اکبرش در منا بره قربان شده بین حسین محرم کعبه جانان شده خسرو دین کوس شاهی خسرو دین کوس شاهی چونکه در خطه کربلا زد چونکه در خطه کربلا زد بهر میدان شهادت بهر میدان شهادت جان نثاران خود را صدا زد جان نثاران خود را صدا زد گفت که آزادگان موسم جانبازی است این سر دادن به حق عین سرافرازی است شاه شاهان خنده خندان شاه شاهان خنده خندان بانگ زد که ای ستمدیده خواهر بانگ زد که ای ستمدیده خواهر زود ای ناموس اکبر زود ای ناموس اکبر خنگ معراج عشقم بیاور خنگ معراج عشقم بیاور 

ادامه نوشته

نسخه تعزیه شهادت قمر منیر بنی هاشم حضرت ابالفضل العباس علیه السلام (قسمت چهارم)

برخیز ای علمدار بار دگر علم زن سقای عترت من سوی حرم قدم زن طفلان در التهابند چشم انتظار آبند برخیز ای علمدار بار دگر علم زن ماه رخت به ساحل در خون نشسته عباس این قامت بلندت درخون نشسته عباس جداشده دودستت عمود کین شکستت برخیز ای علمدار بار دگر علم زن برخیز وخیمه هارا دوباره با صفا کن دادی تووعده آب به وعده ات وفا کن سکینه بی قرار است رقیه دل فکار است برخیز ای علمدار بار دگر علم زن گردیده بی علمدار سپاه من برادر  بعد از خدا تو بودی پناه من برادر بی توشکسته پشتم داغ غم تو کشتم برخیز ای علمدار بار دگر علم زن دستت اگر جداشد دراه ایده تو شد غرق بوسه من دست بریده تو تو جلوه امیدی سقا وهم شهیدی برخیز ای علمدار بار دگر علم زن هرگز نخورده ای آب بایاد اصغر من گردیدهای تو سیراب از دست مادر من  برخیز ای علمدار بار دگر علم زن دیگر دراین بیابان سر لشگری ندارم غیر از علی اصغر من یاوری ندارم برخیز ویاورم باش سردار لشگرم باش برخیز ای علمدار بار دگر علم زن

 

ادامه نوشته

نسخه تعزیه شهادت قمر منیر بنی هاشم حضرت ابالفضل العباس علیه السلام (قسمت سوم)

ای میر غضنفر فر عمو ای میر غضنفر فر عمو عباس علم آرای من عباس علم آرای من خاکم مفشان بر سر عمو خاکم مفشان بر سر عمو ای سرو دل آرای من ای سرو دل آرای من ای سرور من ای رهبر من ای سرور من ای رهبر من آبی بچشان بر جگر من ای سرور من ای رهبر من عمو العطش افتادم به غش قلبم در طپش عطشان عطشان عمو الامان عطشان عطشان عمو الامان بر لب تشنگان آبی برسان عطشان عطشان عمو الامان بنگر به سپاه مشرکین بنگر به سپاه مشرکین دارند قصد ما را یقین دارند قصد ما را یقین آتش زدند خرگاهت ز کین آتش زدند خرگاهت ز کین عباس علم آرای من عباس علم آرای من ای سرور من ای رهبر من ای سرور من ای رهبر آبی بچشان بر جگر من ای سرور من ای رهبر من عمو العطش افتادم به غش قلبم در طپش عطشان عطشان عمو الامان عطشان عطشان عمو الامان بر لب تشنگان آبی برسان عطشان عطشان عمو الامان اصغرمن از سوز عطش اصغر من از سوز عطش می رود ز دستم ماهوش می رود ز دستم ماهوش ای سرور من ای رهبر من ای سرور من ای رهبر من آبی بچشان بر جگر من آبی بچشان بر جگر من عمو العطش افتادم به غش قلبم در طپش عطشان عطشان عمو الامان عطشان عطشان عمو الامان بر لب تشنگان آبی برسان عطشان عطشان عمو الامان

ادامه نوشته

نسخه تعزیه شهادت قمر منیر بنی هاشم حضرت ابالفضل العباس علیه السلام (قسمت دوم)

عباس چلچراغ حریم شهادت است روشن ترین ستاره برج سعادت است عباس نوجوان گفت ای زینب فکارم تو راه شام داری و من در کنار یارم باور مکن تو زینب دست از حسین بدارم شمشیر کی ببرد پیوند مهربانی آموخته اییم از تو وفاداری را خون تو نوشت معنی یاری را ابالفضل علمدار ــ ای کاش که آب کربلا میفهمید آن روز ز چشمت آبرو داری را( عباس عمو جان مرو به میدان مرو به میدان عمو از هجر رویت مرا مرنجان مرا مرنجان عمو عمو عمو عمو جان یکدم مرو به میدان وای علی اصغر عطشان وای به روی خاک و غلطان عمو تو بیا ز وفا نظری بنما بر این شکسته بالان عمو ز ره احسان عمو ز ره احسان یکدم بکن ثوابی از بهر تشنه کامان از بهر تشنه کامان آور تو مشک آبی در این بیابان ز تشنه کامی ز نا توانی عمو افتادم از پا چنانچه دانی عمو عمو عمو عمو جان یکدم مرو به میدان وای علی اصغر عطشان وای به روی خاک و غلطان عمو ز ره احسان عمو ز ره احسان یکدم بکن ثوابی از بهر تشنه کامان از بهر تشنه کامان آور تو مشک آبی )

ادامه نوشته

نسخه تعزیه شهادت قمر منیر بنی هاشم حضرت ابالفضل العباس علیه السلام (قسمت اول)

عشاق چون به درگه معشوق رو کنند با آب دیدگان تن خود شستشو کنند  قربان عاشقی که شهیدان کوی عشق در روز حشر رتبه او آرزو کنند  عباسِ نامدار که شاهان روزگار از خاک کوی او طلب آبرو کنند سقای آب بود و لب تشنه جان سپرد می خواست آب کوثرش اندر گلو کنند بی دست ماند و داد خدا دست خود به او آنانکه منکرند بگو روبرو کنند گردست او نه دست خدائی است پس چرا از شاه تا گدا همه رو سوی به او کنند درگاه او چو قبله ی ارباب حاجت است باب الحوائجش همه جا گفتگو کنند ( ای علمدار سپاه شاه شهیدان وی سپهسالار ما خیل غم نصیبان اصغرم در مهد خود عمو جان کباب است مادرش در خیمه گه عمو فکر آب است عمو عمو جان العطش عمو عمو جان العطش مرغ دلم بین کرده غش فکر آبی کن عمو زار و دل کبابیم تیغ حیدر بر کمر بر کفت علم گیر تیغ حیدر بر کمر بر کفت علم گیر شو سوار توسن و مشک خشک برگیر تیغ حیدر بر کمر بر کفت علم گیر شو سوار توسن و مشک خشک برگیر اصغرم در مهد خود عمو جان کباب است مادرش در خیمه گه عمو فکرآب است ــ ای میر غضنفر فر عمو ای میر غضنفر فر عمو عباس علم آرای من عباس علم آرای من خاکم مفشان بر سر عمو خاکم مفشان بر سر عمو ای سرو دل آرای من ای سرو دل آرای من ای سرور من ای رهبر من ای سرور من ای رهبر من آبی بچشان بر جگر من ای سرور من ای رهبر من عمو العطش افتادم به غش قلبم در طپش عطشان عطشان عمو الامان عطشان عطشان عمو الامان بر لب تشنگان آبی برسان عطشان عطشان عمو الامان بنگر به سپاه مشرکین بنگر به سپاه مشرکین دارند قصد ما را یقین دارند قصد ما را یقین آتش زدند خرگاهت ز کین آتش زدند خرگاهت ز کین عباس علم آرای من عباس علم آرای من ای سرور من ای رهبر من ای سرور من ای رهبر آبی بچشان بر جگر من ای سرور من ای رهبر من عمو العطش افتادم به غش قلبم در طپش عطشان عطشان عمو الامان عطشان عطشان عمو الامان بر لب تشنگان آبی برسان عطشان عطشان عمو الامان اصغرمن از سوز عطش اصغر من از سوز عطش می رود ز دستم ماهوش می رود ز دستم ماهوش ای سرور من ای رهبر من ای سرور من ای رهبر من آبی بچشان بر جگر من آبی بچشان بر جگر من عمو العطش افتادم به غش قلبم در طپش عطشان عطشان عمو الامان عطشان عطشان عمو الامان بر لب تشنگان آبی برسان عطشان عطشان عمو الامان)

ادامه نوشته

 نسخه تعزیه شهادت حضرت حر ابن یزید ریاحی علیه السلام (قزوین ، انجم) قسمت سوم

چون خلیل آل طاها عازم کوی منا شد فدیه ذبح عظیمش اکبر نیکو لقا شد سوی منا ساقی کرببلا شد کوی منا وادی کرببلا شد بر سر پیمانه عهد و وفا شد کوی منا وادی کرببلا شد گفت و که ای یاران وقت فراق است شاه یثرب را عزم عراق است خسته امروز خاطر انور مصطفی شد بسته از این غم در خانه مرتضا شد ای علمدار سپاهم ای امیر لشکر من محمل زرین ببندید بهر زینب خواهر من بهر عنان گیری او اکبر من قاشیه کش قاسم مه پیکر من گفت و که ای یاران وقت رحیل است جمله نالید و صغرا علیل است ای برادر بهر علی اصغر گهواره تو بردار غیر صغرا هیچ کس را تو بر جای و مگذار 

ادامه نوشته