خطابه امام در ورود به میدان
من اختر برج عزّ و جاهم عکس رخ آفتاب و ماهم
من مفخر دوده خلیلم مخدوم جناب جبرئیلم
شایسته فیض سرمدم من نور بصر محمّدم من
بابم علی آن شه زمین است بر خلق، امام اولین است
زهراست مرا یگانه مادر جبرئیل مرا کمین و چاکر
باشد حَسَنَم اَخِ مکرّم جدم به رسولهاست خاتم
ما پنج تن خدا نمائیم محشور به آل آن کسائیم
قوت جگر رسول هستم آرام دل بتول هستم
جز کعبه و کوی من مجاز است هر جا که منم به از حجاز است
یوسف که پیمبر هست و صدیّق من داده امش به صدق تصدیق
موسی که صاحب عصا شد در طور کلیم با خدا شد
آن لحظه که شد به نار نمرود سردی و طراوتش زِمن بود
آخر منِ مبتلای نالان در مکتبان نیم مسلمان
گیرم که عرب نی ام تتار امروز غریب این دیارم
بر من بکنید رحم اکنون کز دست شما دلم شده خون
+ نوشته شده در جمعه بیست و پنجم آبان ۱۴۰۳ ساعت 18:10 توسط سعید كولیوند
|