نسخه تعزیه شهادت حضرت حمزه سیدالشهدا صلوات الله علیه

دلم ز جمله خوبان ترا گرفتار است تأثیر حرف توست ور نه حسن بسیار است طواف کعبه چه حاجت که چهار دیوار است طواف کعبه من دیدن رخ یار است __ اصلا ای اهل عالم موسم ناله و شورشین است غُره ماه محرم کوس شاهی به نام حسین است یا علی از نجف جانب کربلا کن توجهی بر عیال حسین از ره وفا کن ترحمی بین حسین محرم کعبه جانان شده اکبرش در منا بره قربان شده گفت که آزادگان موسم جان بازی است این سر دادن به حق عین سر افرازی است (هنده ) از غم مرگ برادر با پدر روز شب آید مرا خون از بصر بارالها نصرتی ده از وفا در احد من جوی خون سازم روا دشمنم من با سه کس دارم جفا با علی و حمزه و با مصطفی زین سه کس هر کس ببرد سر ز تن شاد گرداند دل ناشاد من (وحشی) ای نگارا چون صنوبر می خرامی پشت بام ای به رخ چون میم وه برگو ترا باشد چه نام دین و دل بردی ز من ای مه جبین گل عذار بررخ گلگون گوهر ریزی چرا هر صبح و شام (هنده) ترا وحشی بگو با من چکار است مدام از خون دو چشمم لاله زار است تو میدان هنده نامم آشکاراست تکلم با تو ما را ننگ وعار است (وحشی) پری رخسار مه طلعت بیان کن از ره یاری که هستی بیوه یا بر سر به دوران شوهری داری گل باغ کدامین شهریاری می بری دل را که تیر غمزه عشقت مرا بر سینه شد کاری (هنده) نچیده گل کسی از بوستانم دان تو غمخوارم ندیده دیده گردون دو زلف عنبر افشانم هزاران عندلیب آمد به سیر باغم از یاری گلستانم بود خالی ز اغیار فروزانم (وحشی) اگر میلت به شوهر باشد ای سرو بلند بالا تمنا دارم از وصلت به حق خالق یکتا گرفتار جمالت گشتم ای خورشید عالم گیر از این تیری که بر جانم زدی ای نرگس شهلا (هنده) بیا وحشی ببین این قامت و این حسن دل آرا نظر کن این جمال و صورت و محبوب زیبا را اگر تو مطلبم را از ره شفقت روا سازی ببخشایم به تو صد پاره لعل دل آرا را (وحشی) دلم را برده ایی ای شوخ مشکین مو تو یکجا را چه گویم چون ربودی همچو ترکان خوان یغما را دهم جان را به پایت در جهان ای مهوش جادو دوای درد من بخشی گر آن لعل دل آرا را ولی باور ندارم آن که بر حرفت شوی صادق کجا داری قبول درگهت ای نازنین ما را (هنده) نی ام من طعمه روباه بگردم از پی شیران وحشی اگر خواهی رضای من بنه پا اندرین میدان شروطی دارم که هست آن شروط مرا کابین کسی خواهم علی یا مصطفی یا حمزه را از کین کشد هر کس یک از ایشان میشود از وصل من شادان (وحشی) عشق تو ای صنما برده ز من صبر و قرار عقل و هوش از نگهت کرد زمن زود فرار با پیمبر نتوان جنگ چرا در بر او هست یاران و شجاعان به برش چاکروار از محمد است مرا خوف و هراس که ملائک بر او نگهبان است کیست با حمزه کند جنگ بود شیر شکار صنم می روم جنگ علی تا چه شود آخر کار میروم از برت به جنگ احد که مرا دهر بی تو زندان است (وحشی) بنشین وحشی از طریق عناد فکر کن تا شوی ز غم آزاد در ره عشق هنده آخر کار می دهی جان خویشتن بر باد نیست با هیچ کس سر و کارم غیر آن نازنین قد شمشاد فکر کن تا شوی ز غم آزاد روز و شب نیست غیر از این سخنم داد از دست خوبرویان داد ـــ عقل گوید مرو که نتوانی عشق گوید بروهر آنچه بادا باد می روم در احد من ای یاران با پیمبر کنم جفا و عناد ـــ هنده حال این مطلبت به دوران است بهرم اینکار سهل و آسان است تو ندانی که وحشی کافر دشمن جان اهل قرآن است اما بدان از محمد دلم بود پرخون که ملائک بر او نگهبان است حمزه را هم نمیتوان کشتن همچو سهراب یل به میدان است لیک آرم سر علی به برت چون که طفل است بهرم آسان است تو قول دادی منتظر می مانی هنده ز بهرم ای صنم تو منتظر باش به جنگ مرتضی وحشی روان است (هنده) وحشی شرط آن است کشی گر تو یکی از ایشان میدهم کام وصالت به جهان از دل وجان یکی از این سه نفر گر بکشی در بر من به یقین دان که تویی از دل و جان دلبر من رو پی کار خود باش تو آماده به جنگ رو نما سوی احد نیست دگر جای درنگ (حضرت محمد) بسم الله الرحمن الرحیم و یا رب العالمین ای از صفات ذات تو بر پا شده جهان در آسمان به ذکر تو مشغول قدسیان ذرات کائنات به ذکر تو روز و شب هر یک به یک صفت تو حمد کنان کنم ثنای ترا ای مهیمن غفار تویی سمیع و تویی صانع و تویی ستار انا الحقیر و انت الکبیر یا عالی انا الذلیل و انت الجلیل ذو الانار برده ای مرا به قائمه عرش بارها دادی مرا به رتبه در لامکان مکان نهاده ای ز کرم بر سرم تو تاج شرف گشاده ایی به رخم از وفا تو باب وقار ولا وزیر ولا شبه ولک ولم یولد فقد رجیت الا لطفک به لیل و نهار تو خالقی و رزاق من بنده ذلیل برهان مرا ز کشمکش کید سفیانیان ز راه بنده نوازی و لطف و مرحمتت بکن تو حفظ مرا از ستیزه اشرار (علی) ای صامع و صمیع به هر کون و هر مکان خدای من هم خالقی و هم رزاق هر پیر و جوان در هر امور حال کفیل همه تویی خدای من من خسته ام ز لطف به منزل مرا رسان ایا کریم تویی پادشاه لیل و نهار ببین که چشم رسولت شده است گهر بار بده تو نصرتم ای خالق زمین و زمان به انتقام برآرم دمار از کفار در یاری رسول تو اندر صف قتال در خاک و خون کشم تن جمله کافران هزار مرتبه شکر تو میکنم از جان که هست زنده به لطف تو حیدر کرار به فضل خویش به من داده ایی ولایت را که هستم از دل و جان بر رسول چاکروار اما یا رب به حق احمد مرسل که روز حشر بخشی ز مهر جرم تمامی شیعیان (حمزه) منت خدای را که ز الطاف بیکران هستم به رتبه عم یدالله پهلوان پیغمبری که شافع روز قیامت است شاهی که خادمش بود افواج قدسیان مهیمنا صمدا خالقا تویی قهار تویی صبور و تویی صابر و تویی صبار مرا تو قوت بازو و سروری دادی به نام حمزه نمودی به قوه شیر شکار منم که هست برادر به نام عبدالله ابوعلی است مرا کنیت و ابوعمار به بیشه شیر نخسبد ز صیت صمصام به رعشه جسم غضنفر ز بیم در شب تار در یاری پیمبر خود میکنم جهاد تاچشمه های خون شود از جوشنم روان اما فردای صبح چه سر زند از مشرق آفتاب مانند ریل ریگ بریزم سرازیلان ای خدای من کاری کنم به لشگر بوسفیان نابکار مانند آتشی که بیافتد به نیستان وقتی که خون گرفت به میدان رکاب من وقتی که گشت سینه مرکب به خون تپان آندم شود زمین گل و مرکب رود به آن وانگه کنم نثار ره دوست نقد جان یا رب به حق خاتم پیغمبران زلطف بخشا به روز حشر گناهان شیعیان (فاطمه) ایا خدای جهان ای مهیمن ستار ز جور اهل ظلم دیده ام شد خونبار چه ظلمها که از ره جفا قوم دون کردند به باب زار من زار احمد مختار گهی عبا به گلویش ز ظلم پیچیدند گهی ز سنگ نمودند صورتش گلنار مکن تو سایه بابم ز فرق من کوتاه به حق ذات خودت ای خدای لیل و نهار

ادامه نوشته

پخت نان و رخت شویی و شانه زدن موی حضرت زینب

ای خدای بلندی و پستی واقف از حال فاطمه هستی

ای خدا خاک از تنور آید بیرون زین تنورم دل بود لبریز خون

آتش ای آتش که هستی شعله وار چند وصیت با تو دارم گوش دار

هرچه می خواهی بسوزان جان من تو مسوزان خیمه اطفال من

خیمه طفلان بی یاور مسوز چادر زن های بی شوهر مسوز

عابدینم را مسوزان کربلا می کنم نفرین تو را حق خدا

یادم آمد ای خدا با شور و شین از تنور و خولی و رأس حسین

نان ببندم ای خدا با شور و شین چون گرسنه هست فرزندم حسین

شاهدی بر حال من ای ذوالمنن نان ببندم این زمان بهر حسن

دیده ام از اشک غم دریا بود آخرین نان پختن زهرا بود

زینب ای زینب فدای روی تو دور شو آتش نسوزد موی تو

آخر این زینب صفورای حجاز پروریدم روز و شب او را به ناز

نان ستایند این زمان با صد محن صرف خود سازید بعد از فوت من

نصفِ نانی مانده باقی ای خدا نصف از من نصف از شیر خدا

دگر ای فضة محزونِ رنجور بیاور فضه جان تو رخت ناشور

دگر فضه بیاور رخت ها را بشویم فضه جان با شور غوغا

-------------------------------

اگر بی حالم و گر حال دارم همیشه غصة اطفال دارم

بریز ای فضه آب از جوی چشمان بشویم رخت شوهر رخت طفلان

همین عمامه عنبر سرشته که پشمش حوریه جنت سرشته

میان مسجد اندر طاق محراب ز تیغ ابن ملجم می خورد آب

بریز ای فضه جان رنج و محن را بشویم فضه جان رخت حسن را

همین جامه ز جور زهر قاتل بپوسد از تف زهر هلاهل

دیگر ای فضه جان در شور و شینم بشویم فضه جان رخت حسینم

همین جامه ز جور تیر گستاخ شود در کربلا سوراخ سوراخ

الهی یا الهی یا الهی بشویم معجر زینب گواهی

بشویم برگ گل یعنی که معجر برای غارت شمر ستمگر

دگر ای فضة محزون مضطر گلاب و شانه ای بهرم بیاور

که خواهم گیسوی زینب بشویم به او من درد و دل دارم بگویم

-------------------------------

بیا ای دختر من دختر من بیا ای زینب غم پرور من

بنه بر زانوی مادر سرت را بشویم گیسوان انورت را

زنم شانه به موی مُشک سایَت دلم سوزد به دشت کربلایت

تو روز خوش در آن صحرا نبینی به مرگ شش برادر می نشینی

اسیری می روی در شهر و بازار به مانند اسیر روم و تاتار

یکی گوید اسیر روم و چین است یکی گوید که خواهر بر حسین است

اسیری می روی منزل به منزل سرت خواهد شکست از چوب محمل

چرا ای مو پریشانی خدا را مگر در خواب دیدی کربلا را

مگر دیدی ز ضرب تیغ و خنجر به میدان پار پاره نعش اکبر

حنا برتو چرا دیر آشنا شد مگر قاسم عروسیش عزا شد

چرا خورشید تار است ای عزیزان امان و آه شد خورشید پنهان

رجز عباس مقابل حر

ﺳﭙﺎﻫﯿﺎﻥ ﺯ ﮐﺪﺍﻣﯿﻦ ﺩﯾﺎﺭ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﯾﺪ ﺳﺒﺐ ﺯ ﭼﯿﺴﺖ ﺭﺥ ﭘﺮ ﻏﺒﺎﺭ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﯾﺪ

ﻣﻦ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﻫﻤﻪ ﺑﻮﯼ ﻓﺮﺍﻕ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ ﺯﺟﻤﻠﻪ ﺗﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﺭﻭﯼ ﻧﻔﺎﻕ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ

ﺑﯿﺎﻥ ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﻣﯿﺮ ﻭ ﻣﯿﺮ ﺷﻤﺎ ﺯﭼﯿﺴﺖ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺟﻤﻌﯿﺖ ﻭ ﺭﻭﯾﺪ ﺑﻪ ﮐﺠﺎ

ﺗﻮﮐﯿﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﺩﭼﺎﺭﻡ ﺷﺪﯼ ﻣﯿﺎﻥ ﺩﻭ ﺭﺍﻩ ﺍﺟﻞ ﺩﻭﺍﻧﺪﻩ ﺗﻮﺭﺍ ﻧﺰﺩ ﻗﺎﺑﺾ ﺍﻻﺭﻭﺍﺡ

ﺍﯾﻦ ﺳﭙﺎﻫﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ ﺍﯾﺎ ﭘﺮﺧﺎﺷﮕﺮ ﻣﯽ ﺷﻤﺎﺭﯼ ﺗﻮ ﺣﻘﯿﺮﺵ ﺍﯼ ﺩﻟﯿﺮﻧﺎﻣﻮﺭ

ﺍﯾﻦ ﺳﭙﺎﻩ ﭘﺮﺳﻌﺎﺩﺕ ﺍﺯ ﺣﺴﯿﻦ ﺑﻦ ﻋﻠﯽ ﺳﺖ ﻣﯿﺮ ﺍﯾﻦ ﻟﺸﮑﺮ ﺣﺴﯿﻦ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻭﺩﻟﺒﻨﺪ ﻧﺒﯽ ﺳﺖ

ﺳﺮﺩﺍﺭ ﺑﺮﺳﭙﺎﻩ ﺷﻪ ﺍﻧﻤﺎ ﻣﻨﻢ ﻧﺎﺋﺐ ﻣﻨﺎﺏ ﺯﺍﺩﻩ ﯼ ﺧﯿﺮﺍﻟﻨﺴﺎ ﻣﻨﻢ

ﺿﺮﻏﺎﻡ ﺩﯾﻦ ﭘﺎﮎ ﻣﻨﯿﺮ ﻣﺤﻤﺪﯼ اسلام را پناهم و صاحب لوا منم

ﺧﻮﺍﻧﻢ ﺍﮔﺮ ﺣﺴﺐ ﺑﺮ ﻧﺴﺐ ﺍﺯ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﻣﺮآﺕ پاک ﺁﯾﻪ ﯼ ﺷﻤﺲ الضحی ﻣﻨﻢ

شنو با تو گویم در این کار زار ز اصل و نسب ای یل نامدار

منم زاده شیر پروردگار نباشد همآورد من کار زار

ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣُﻠﮏِ ﺷﺠﺎﻋﺖ ﻣﻨﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﭘﺸﻢ ﺷﯿﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ ﺟﻮﺷﻨﻢ

ﻣﻨﻢ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﺭﻋﺮﺻﮕﺎﻩ ﺟﺪﺍﻝ ﺷﻮﺩ ﺷﯿﺮﻭ ﺩﺭ ﭘﻨﺠﻪ ﺍﻡ ﭼﻮﻥ ﻏﺰﺍﻝ

ﻣﺒﺎﻝ ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ ﺑﺮﺧﻮﺩ ﺍﯼ ﺳﯿﻢ ﺗﻦ ﻧﺌﯽ ﺁﮔﻪ ﺍﺯ ﺿﺮﺏ ﺷﻤﺸﯿﺮ ﻣﻦ

به قهرار کشم تیغ را با عناب به جولان در آرم من اسب عقاب

چو افتد تزلزل به ارکان عرش قیامت پدیدار گردد به فرش

ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﻨﺼﺒﯽ ﭼﻨﺪ ﺳﺒﻂ ﺭﺳﻮﻝ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻋﻄﺎ ﺟﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﻗﺒﻮﻝ

ﯾﮑﯽ ﺁﻥ ﮐﻪ ﺩﺍﺩﻩ ﺯ ﺭﺍﻩ ﮐﺮﻡ ﭘﯽ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭﻡ ﺑﻪ ﮐﻒ ﺍﯾﻦ ﻋﻠﻢ

ﻣﺮﺍ ﻓﺨﺮ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﻪ ﺭﻭﺯﺷﻤﺎﺭ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﻋﻠﻤﺪﺍﺭ ﺁﻥ ﺷﻬﺮﯾﺎﺭ

تو را نیست قدرت ایا حر بدان که ره سد کنی بر امام زمان

اگر اذن می داشتم از امام گرفتم ز تو این زمان انتقام

ﻣﻨﻢ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﻪ ﺗﻦ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭ ﺯﺣﻤﺰﻩ ﺳﭙﺮ ﻭﺯ ﻋﻠﯽ ﺫﻭﺍﻟﻔﻘﺎﺭ

ﮐﺸﻢ ﻧﻌﺮﻩ ﻣﻦ ﺍﺯﺟﮕﺮ ﺭﻭﺯ ﺟﻨﮓ ﮔﺮﯾﺰﺩ ﺯﻣﻦ ﺍﮊﺩﻫﺎ ﻭ ﭘﻠﻨﮓ

ﺑﺒﯿﻦ ﺑﺮﺗﻨﻢ ﺁﺳﻤﺎﻧﯽ ﺯﺭﻩ ﭼﻪ ﻣﺎﺭﺍﻥ ﺯﻧﮕﯽ ﮔﺮﻩ ﺩﺭ ﮔﺮﻩ

ﻧﺒﺎﺷﺪ ﻣﺮﺍ ﻣﻘﺼﺪ ﺍﯼ ﭘﻬﻠﻮﺍﻥ ﮐﻨﻢ ﺧﻮﺩ ﺳﺘﺎﯾﯽ ﺑﺮﺕ ﺍﯾﻦ ﺯﻣﺎﻥ

ﻣﺒﺎﻝ ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ ﺑﺮﺧﻮﺩ ﺍﯼ ﻧﯿﮏ ﺯﺍﺩ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﭼﻮ ﻣﻦ ﺩﻫﺮ ﻣﺎﺩﺭ ﻧﺰﺍﺩ

ﺗﻮ ﺍﺯ ﮐﺜﺮﺕ ﺧﻮﯾﺶ ﺑﺎﻟﯿﺪﻩ ﺍﯼ ﺯ ﺍﻭﺻﺎﻑ ﻣﺎ ﻫﯿﭻ ﻭ ﻧﺸﻨﯿﺪﻩ ﺍﯼ

ﭼﻮ ﺣﯿﺪﺭ ﺻﻔﺖ ﺑﺮﮐﺸﻢ ﺫﻭﺍﻟﻔﻘﺎﺭ ﺑﺴﻮﺯﺩ ﻫﻤﻪ ﻋﺮﺻﻪ ﺩﺭ ﮐﺎﺭ ﺯﺍﺭ

ﻣﻦ ﻧﺠﻞ ﻋﻠﯽ ﺗﺎﺟﺪﺍﺭﻡ ﭼﻮﻥ ﺷﯿﺮ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺩﺭ ﺷﮑﺎﺭﻡ

باران عطا و ابر جودم من منبع فیض کردگارم

ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺭﺱ ﺗﻤﺎﻡ ﺧﻠﻘﻢ ﺍﻣﯿﺪ ﺩﻝ ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭﻡ

ﻫﺮ ﺷﯿﻌﻪ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪﻡ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺩﻡ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﮐﻪ ﺣﺎﺟﺘﺶ ﺑﺮ ﺁﺭﻡ

ﮔﺮ ﺷﯿﻌﻪ ﺍﮔﺮ ﮐﻨﺪ ﮔﻨﺎﻫﯽ ﻣﻦ ﺷﺎﻓﻊ ﻫﺮ ﮔﻨﻪ ﮐﺎﺭﻡ

ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺟﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻪ ﮐﺎﺭ ﺁﻣﺪﯼ ﭘﯽ ﺻﻠﺢ ﯾﺎ ﮐﺎﺭﺯﺍﺭ ﺁﻣﺪﯼ

عنان کش ایا حر مکن ترک و تاز به حد گلیمت نما پا دراز

ﺑﻪ ﮔﺮﺩﺍﻥ ﻋﻨﺎﻥ ﻭ ﻣﮕﻮ ﺍﯾﻦ ﺳﺨﻦ ﺑﺮﻭ ﻣﺸﺖ ﺧﺎﮐﯽ ﺑﺰﻥ ﺑﺮ ﺩﻫﻦ

ﺑﮑﻦ ﺗﻮﺑﻪ ﻭﺭﻧﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻡ ﮐﻨﻮﻥ ﺯ ﺧﻮﻧﺖ ﮐﻨﻢ ﺩﺷﺖ ﺭﺍ ﻻﻟﻪ ﮔﻮﻥ

ﮐﺸﯿﮏ ﺳﺮﺍﺩﻕ ﻣﺮﺍ ﻣﻨﺼﺐ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﯿﻤﻪ ﻣﻨﺰﻟﮕﻪ ﺯﯾﻨﺐ ﺍﺳﺖ

دو بانو نشسته ز غم دستگیر که هر یک ز خیر النسا خورده شیر

ﺩﻭ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺧﯿﻤﻪ ﺍﺯ ﺣﯿﺪﺭﻧﺪ ﮐﻪ ﻫﺮﯾﮏ ﺑﻪ ﭘﺮﺩﻩ ﺯﻫﻔﺖ ﮔﻮﻫﺮﻧﺪ

ﭼﺴﺎﻥ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ ﮐﯿﻨﻪ ﺧﻮﺍﻩ ﺣﺮﯾﻢ ﺣﺴﯿﻦ ﺑﺎﺷﺪ ﺁﻥ ﺧﯿﻤﻪ ﮔﺎﻩ

ﺑﺮﻭ ﺣﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻓﮑﺮ ﺑﺎﻃﻞ ﮔﺬﺭ ﺑﻪ ﺧﺸﻤﻢ ﻣﯿﺎﻭﺭﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺭﻫﮕﺬﺭ

ﻣﺒﺮ ﺍﺳﻢ ﺯﯾﻨﺐ ﺍﯾﺎ ﺑﺎ ﻧﺴﺐ ﮐﻪ ﺯﯾﻨﺐ ﺑﻮﺩ ﺩﺧﺖ ﺷﺎﻩ ﻋﺮﺏ

ﻣﻨﻢ ﺁﻧﮑﻪ ﮐﻪ ﻋﺒﺎﺱ ﻧﺎﻡ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻤﺎﻥ ﭘﺸﺖ ﭼﺮﺥ ﺍﺯ ﺣﺴﺎﻡ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ

رجز امام در روز عاشورا

اگر امام منم بر جمیع خاص و عام سبب زِ چیست که دورم گرفته اید تمام اُسکت اُسکت شوید ساکت اَیا اَسبها به امر خدا که ساعتی نکنید همهمه در این صحرا خطاب من به شما کوفیان پر شر و شین دهید گوش زمانی به گفتگوی حسین منم سبط محمد که خداوند احد بهر وجودش دو جهان و همه کون و مکان خلق نمود است که زلولاک عیان است و به او کرده عطا خلعت عزّت به رسالت که نه حاجت به بیان است شمار است به پیمبر به جهان سید و سرور منم ای قوم که بابم علی آن میر شجاعت قمر بُرج هدایت ولی حضرت داور وصی پاک پیمبر که زِ آیات مکررّ زِ کلام حی بی چون شده واضح و نمایان که امام است به خلقان و غدیر خمش از جمله شهود است مُبرهن وز اقوال بنی واضح و روشن که همی گفت علی جان و منم تن ز علامات جلالش و کرامات خصالش که خدا کرد مثالش زِ شجاعت و سخاوت و دیانت و امامت و عنایت و اطاعت به همه علم علیم و به همه کار قسیم و به در دوست مقیم آنکه نبی را دل و جان است وصی و وارث رهبر منم ای قوم که مادر بودم دختر نیک اختر پیغمبر اکرم که به هر حال دمادم زِ خداوند دو عالم به شئونات جلالش شده نازل دو صد آیات معیّن و همان آیه تطهیر مُبرهن و برادر بودم چون حسن آن فخر زمن آنکه چو او را دو جهان نیست امامی به حَسَب بدر تمامی به نَصَب چرخ غلامی به محمد دل و جانی به علی روح و روانی به جهان سید و سرور هر که ای قوم مرا نیک شناسد هر آنکس نشناسد بگویم بشناسد منم آن فخر عرب میر عجم کان کرم بحر حیا چرخ وفا آنکه بر احمد دل و جانم شه لولاک مکانم گوهر بحر امانم به حسب مهر منیرم به نصب ماه جهانم فلکم حلقه به گوش و ملکم قاشیه بر دوش اگر من جُوی از رمز خفی را به ظهور آورم و پرتو خور نور رسانم به فلک شور رسانم منم آن بنده صالح که به درگاه خداوند عزیزم منم آن مومن صادق که به فردوس مکینم گرچه امروز غریبم نه چنین بی کس و یارم که کسی نیست معینی نه چنین مانده فگارم زچه ای قوم جفا جوی بد اندیش جفا کیش بستید کمر از پی قتل من دلریش چکردم به شما خود ننوشتید و نخواندید مرا ای پسر سعد اَیا شمر و سنان ای سپه کوفی بی دین ز نبی بر همه نفرین کَفَرالقوم نه این نامه که حاضر بودم آیا ز شما نیست نوشتید به من آنکه روا نیست تو باشی و کند پور معاویه امامتت تو بیا جانب ما ای شه زی جا کمر ها به رکاب تو ببندیم و با دشمن تو جنگ نمائیم به غیر از تو امامی نپسندیم کنون بهر چه یک روی به من تیغ کشیدید زِ تن راس جوانان رشیدم ببُریدید و به رویم همگی نیزه و خنجر بکشیدید ندارید حیا از حی داور و نه شرمی زِ پیمبر نه به دل خوف زِ محشر نه منم آنکه چه اندر شب میلاد من از شوق لقایم همه افواج ملائک زحجابات و سماوات و مقامات ز کروبی سبوحی و قدوسی و از کرسی و هم عرش الی منتهی العرش زِ حق اذن طلب کرد که آیند زیارت بنمایند مرا زانکه به پهنای زمین نامده گنجایش لشکر هم متخرّب شده اوضاع فلک کرده خدا امر به جبرئیل که قُنداقه مرا برد به تعجیل سوی عرش معظم که بسایند ملک سر زِ کف پای من از راه شرف جمله به من فخر نمایند زِ دل عقده گشایند منم ای قوم که لعیا بودم قابله با جمله حوران منم آنکس که شد از فیض وجودم زِ در رحمت جودم زِ گنه فطرس بشکسته پر آزاد که بود او رانده درگاه الهی که به افواج ملک فخر همی کرد چو من کیست که من بندة آزاد حسینم دگر ای قوم شدم من به یکی روز برِ جد گرامی خود آن سید ابرار حسن بود برم آن شه بی یار چنین عرض نمودیم که ای جد وفادار عرب راست بسی ناقه رهوار به ما لطف کن ای شاه یکی ناقه نیکو که نشینیم به سر او زشعف جد من آن باعث امکان بگشوداست بغل همچو در رحمت یزدان بنشاندست به دوشش دو مه حلقه به گوشش به فلک رفت سروشش که دگر عرض نمودیم که ای نیرّ اعظم که مهاریست سرناقه اعراب چرا ناقه ما را نبود هیچ مهاری که دوگیسوی تتاری بگشودست به زاری یکی زان دو به من داد دگر را به حسن بار دگر عرض نمودیم که ای سید ابرار کند عف عف شتر خیل عرب از چه سبب ناقه ما بسته فرو لب که نبی دست بر آورد به درگاه خداوند به ما داد قسم گفت که العفو خدایا گذر از مجرم امت به حق این دو نهالم که ناگاه ندا آمد از عرش که جبریل برو سوی زمین تندی و تعجیل برو سوی محمد و سلامش بده از جانب ما گو که اگر بار دیگر حق دو فرزند بخواهد به زبان نکته العفو براند اثر از دوزخ و زنار نماید نکنم لابه و هم عجز زِ بی یاری و از خستگیُ تشنگی خود که خدا کرد قسیمم و خدا یار حبیبم ولی اتمام کنم حجت خود را که نگوئید ندانسته به او جنگ نمودیم و نفهمیده در ظلم گشودیم پس اَیا قوم بدانید که من سبط رسولم که زِ غم زار و ذلیلم به سر عمامه ام از مال محمد فرسم زان شه امجد به کفم نیزه جعفر به کمر تیغ زِ حیدر پسر دختر پیغمبرم و وارث او را نبود غیر من امروز اَیا قوم بد آئین منم آن بدر منیرم منم آن شاه کبیرم که به درگاه خداوند عزیزم که نبود است جهانی و منش منشأ بودم خالق هر دو جهانم تو اَیا زاده سعد از نمک مادر من شرم نداری به من آزرم نداری فراتی که بود مهریه مادرمن منع کنی زاده پیغمبر خود را زِ آبش که حریم نبی و عطرت پیغمبرتان از تف گرما همه با قلب کبابند همه با چشم پر آبند زِ یک قطره ای از آب روان منع کنی زاده پیغمبر خود را تو اَیا شمر ستم پیشه غدّار عدوی شه بی یار به یاد آیدت آنروز که در لشکر ما از پی تقصیر نشستی بُن زنجیر نبود است کسی یار و معین تو درآن محبس جانکاه که ناگاه عبورم شده آن راه گرفتی تو به کف دامن من عجز نمودی درلابه بگشودی که شدم واسطه ات در بر حیدر و گشودم زِ تو آن بند گران را ببرت خلعت شاهانه نمودم به رویت در الطاف گشودم که به عجز آمدی و گفتی اَیا سرور دین مهر یقین سبط رسول ثقلین وقتی که آیا بشود تا که تلافی بنمایم این لطف کرم را ای سگ ناپاک عدوی شه لولاک تلافی تو این بود که کشتید جوانان دل آرای رشیدم چه علی اکبر و عباس دیگر قاسم و اصحاب وفا دار چه گنه کرده ام ای قوم حلالی به حرام آمده از من به شریعت و یا اینکه حرامی به حلالم شده بدعت نه نبی شاهد آن است پس اَیا قوم جُوی رحم نمائید در توبه بگشائید که این هشت عیالم حرم بی سرو سامان خودم را ببرم سوی بلاد یمن و روم و فرنگ زِ شما خون جوانان خودم باز نخواهم به شما ملک عرب تا عجم امروز مسلم نکنم داعیه امر خلافت و به رضوانی غمدیده کنم بذل کرامت که به زخم دلش از نوک قلم صفحه نگارد که حسین بی کس و یار است و مددکار ندارد

وداع آخر امام و خواهر

نشین اندر کنارم از وفا ای زینب ای زینب نمایم موذه بی انتها ای زینب ای زینب

نباشد خاطرت آن روز حی قادر یکتا نمود حاضر یکی جام بلا ای زینب ای زینب

کسی را قدرت نوشیدن جام بلا کی بود بجز نوشیدن من با شما ای زینب ای زینب

ندا آمد که خواهم من اسیری اهل بیتت را تو گفتی من اسیر شهر ها ای زینب ای زینب

مهین دخت رسولی یادگار از مادرم زهرا وفاداری نما در هر بلا ای زینب ای زینب

اگر کلثوم را دیدی سر نعش علمدارم بگو بنما توکل بر خدا ای زینب ای زینب

اگر بینی بروی نعش اکبر ام لیلا را تو مگذارش نشیند در عزا ای زینب ای زینب

اگر دیدی رباب افغان کند اندر غم اصغر تسلی ده به او از ناله ها ای زینب ای زینب

پرستاری نما از عابدینم از ره یاری که از نسلم بماند او به جا ای زینب ای زینب

غرض جان تو و جان سکینه دختر زارم تو مگذارش کند شیون به پا ای زینب ای زینب

خدا دگر زِ چه رو زینبم فغان نکند فغان و ناله همان زار ناتوان نکند

خوش است آنکه قدم را به خیمه نگذارم به پشت خیمه زنم بانگ زینب زارم

خطاب من به تو ای زینب کشیده جفا نما تو رنجه قدم را به پشت پرده سرا

خواهر شهیدان زینب مونس اسیران زینب

غم خور غریبان زینب برادرت حسین از میدان آمد

ای دختر امیر عرب زینب ای خواهر حسین تشنه لب زینب

ای دختر امیرالمومنین زینب ای خواهر حسین نازنین زینب

برادرت حسین از میدان آمد

سبب زِ چیست نیامد زِخیمه او بیرون خوش است آنکه روم خود درون خیمه کنون

فغان وآه که گردید خواهرم مدهوش زِ بس که گریه نموده زِ غم شده بیهوش

بیا سکینه سرش را بنه به زانوی خویش تو عود و مشک بیاور رقیه دل ریش

منم زِ مهر اذانی ادا کنم به سرش کنید رحم شماها به دیده های ترش

الله و اکبر(۴) اشهدوان لا اله الا الله(۲)

الها تو شاهدی زینب همین یک برادر دارد اشهد و ان محمدا رسول الله(۲)

یا محمد داد از دست یزید یا علی فریاد از شمر پلید

فاطمه در یاب طفلان مرا ای حسن بنگر یتیمان مرا زجا برخیز ای زینب ببین در شور و شینم من به بالین سرت خواهر حسینم من حسینم من

خطابه امام در ورود به میدان

من اختر برج عزّ و جاهم عکس رخ آفتاب و ماهم

من مفخر دوده خلیلم مخدوم جناب جبرئیلم

شایسته فیض سرمدم من نور بصر محمّدم من

بابم علی آن شه زمین است بر خلق، امام اولین است

زهراست مرا یگانه مادر جبرئیل مرا کمین و چاکر

باشد حَسَنَم اَخِ مکرّم جدم به رسولهاست خاتم

ما پنج تن خدا نمائیم محشور به آل آن کسائیم

قوت جگر رسول هستم آرام دل بتول هستم

جز کعبه و کوی من مجاز است هر جا که منم به از حجاز است

یوسف که پیمبر هست و صدیّق من داده امش به صدق تصدیق

موسی که صاحب عصا شد در طور کلیم با خدا شد

آن لحظه که شد به نار نمرود سردی و طراوتش زِمن بود

آخر منِ مبتلای نالان در مکتبان نیم مسلمان

گیرم که عرب نی ام تتار امروز غریب این دیارم

بر من بکنید رحم اکنون کز دست شما دلم شده خون

زمینه و سبک در شبیه‌خوانی(تعزیه)

*مرحوم رجاء و ملا علی جعفری از دیگر تعزیه سرایان زمینه اصفهان هستند، از تعزیه سرایان اصفهان ملا مصیب و ملا علی علاوه بر تعزیه خوانی به موسقی ایرانی اشراف داشته اند. سید محمد رضوی خوانساری فرزند سید زین‌العابدین از علما و فضلای اصفهان و صاحب تألیفاتی در فقه، اصول، کلام و… سیصد مجلس تعزیه سروده است. از دیگر اساتید زمنیه تهران، می‌توان به میرماتم (شاعر تعزیه معروف شهادت حضرت قاسم) میرغم (شاعر تعزیه معروف وداع شهربانو وغارت خیمه‌ها) ومرحوم محمد باقر معین البکاء اشاره کرد. قبل از ورود به بحث در خصوص مختصات و نشانه‌های تک تک زمینه‌های مهم و کشوری شبیه‌خوانی(تعزیه) توجه به این نکته که بین شبیه‌خوانان به اشتیباه جا افتاده لازم مینماید، زمینه تهران با میرعزا متفاوت بوده زمینه میرعزا برای کاشان است که شرح آن در ذیل عنوان زمینه تهران خواهد آمد. به جهت اداء حق مطلب و روایت اقوال مختلف در این خصوص ذکر این مورد لازم مینماید که برخی از پژوهندگان نسخ و تعزیه نامه‌ها این چهار زمینه را اینگونه دسته بندی مینمایند کهدر ضمن بحث به دلایل چنین دسته بندی و اختلاف نظر در مورد این چهار زمینه پرداخته خواهد شد:

1- مرحوم میرزامحمدروحانی ملقب‌به میرانجم اهل‌شهرستان شازنداستان مرکزی(زمینه‌اراک)

2-مرحوم ملا شریف قزوینی ملقب به مداح اهل شهرستان قزوین (زمینه قزوین)

3- مرحوم رجاء و ملا مصیب هر دو اهل شهرستان اصفهان (زمینه اصفهان)

4- مرحوم سید مصطفی کاشانی ملقب به میرعزا اهل کاشان (زمینه تهران - جدید)

بزرگ فلسفه قتل شاه دین این است که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است

حسین مظهر آزادگی و آزادی است خوشا کسی که چنینش مرام و آیین است

نگاهی به تاریخ شبیه سرای(تعزیه نویسی)

تعزیه‌نویسان تنها به نوشتن اشعار تعزیه‌ها و سروده‌هایی که باید هر نفر بخواند اکتفا کرده‌اند و توضیحی در خصوص فعالیت‌های جنبی نقش‌ها نداده‌اند و نوبت هرکس را در همان موقع اجرا برای استفاده تعزیه‌خوانان روی ورقه‌ای یادداشت کرده‌اند، بر این اساس نام مؤلفین و پدیدآورندگان آن‌ها بر ما مجهول مانده است. عموماً سرایندگان تعزیه‌نامه‌ها گمنام‌اند و دسترسی به نام، زندگی و محیطشان، اگر محال نباشد چندان کار آسانی نیست. به‌ویژه آن‌که اغلب آنان نظر به اجر اخروی و پاداش سرای جاوید داشته و نمی‌خواسته‌اند این ثواب مخدوش به شهرت‌های دنیایی شود و از این رو نیازی به معرفی خود نمی‌دیده‌اند. همچنین چون فقیهان و علمای دینی روی خوشی نسبت به تعزیه‌پردازان نشان نمی‌دادند و عملشان را مکروه و گاهی مردود می‌دانستند و در مواقعی تعزیه سرایان در مظان نحوه‌ای از تکفیر بودند، ترجیح می‌دادند نامشان فاش نشود و نیز باید افزود که خیلی از اشعار تعزیه حاصل بدیهه‌گویی است که ضبط و ثبت گویندگان آن‌ها با دشواری توأم بوده است؛ یعنی: «تعزیه ثمره قریحه جمعی است، تنظیم کننده، پردازنده و اجراکننده‌اش چندین نفرند».با این حال می‌توان بر اثر کاوش در نسخه‌ها و برخی کتب تذکره ردپایی از سرایندگان تعزیه به دست آورد. به‌عنوان نمونه میرزا لطفعلی محرّم‌خوری که تا سال ۱۲۰۰ه.ق حیات داشته و بیشتر عمرش را در دوره زندیه سپری کرده چند مجلس تعزیه سروده و مجلس حضرت عباس(ع) و برخی از اشعار تعزیه حضرت علی‌اکبر(ع) اثر اوست. با این وجود نمی‌توان از زحمات بی‌دریغ و توأم با اخلاص برخی تعزیه‌نویسان سخن نگفت. آنان که با پرهیز از هرگونه شهرت‌طلبی و به خاطر کسب ثواب به این عمل دست‌زده‌اند و کارنامه درخشانی را برای خود ترسیم کرده و بر غنای فرهنگ ملی ـ مذهبی ما افزوده و ادبیات نمایشی را با نوعی قداست توأم کرده‌اند. پس از بررسی و جمع بندی نظرات شبیه پژوهان شبیه شناسان در خصوص پیدایش، افول و رونق شبیه‌خوانی(تعزیه) چنین می‌توان استنباط کرد که تعزیه ساختار امروزی خود را در اواخر دوره زندیه کسب کرده است، اما عهد قاجار دوران شکوفایی، گسترش و رشد زائدالوصف تعزیه است و به دلیل حمایت سلاطین این دوره از تعزیه، این نمایش رونق دیگری یافت و بر نسخه‌های تعزیه افزوده شد و در برخی مجالس آن اصلاحات اساسی پدید آمد که البته این تحولات برحسب مذاق اشراف و خوانین و حکام صورت گرفت و برای جلب توجه پادشاهان مجالس تعزیه‌ای که حالت کمدی داشت، سروده شد و در جریان تکامل تعزیه، از شبیه‌خوانی محض به نمایش مفصل و پیچیده پیرایه‌های قابل ملاحظه‌ای به خود گرفت. مرحوم آقای محیط طباطبائی درباره نسخ تعزیه و قدیمی‌ترین آن‌ها می‌نویسد: «در تذکره فلک المریخ که به روزگار فتحعلی شاه تدوین‌شده در ذیل نام یکی از شاعران مازندران او را تعزیه‌گو می‌خواند و می‌گوید: این قدیم‌ترین جایی است که ذکری از این کار دیده‌ام». وی می‌افزاید:در کتابخانه یکی از دوستان در تهران مجموعه کهنه‌ای از تعزیه‌ها وجود دارد که کاغذ آبی رنگ و شکل خط و مرکبش گواه است بر این‌که در دوره فتحعلی‌شاه نوشته شده و وضع ظاهری نسخه حکایت از این می‌کند که آن را از مازندران به تهران آورده‌اند و در پایان نسخه تعزیه مسلم بن عقیل (ع) ، امضای مشهدی کریم تهرانی دیده می‌شود که شاید کاتب قسمت‌هایی از این مجموعه باشد. این مجموعه از تعزیه حضرت مسلم آغاز و به شبیه نامه شام غریبان خاتمه می‌یابد. مرحوم سید عبدالوهاب سعیدی کازرونی (۱۲۴۶ - ۱۳۲۴ ه.ق) از تعزیه سرایان این دوره است که مجلس تعزیه وفات حضرت فاطمه صغری از اوست. مرحوم ملا محمدباقر بینوای کازرونی نیز به سرودن اشعاری از تعزیه پرداخت.میرزا محمدتقی، از رجال مذهبی عهد سلطنت فتحعلی‌شاه قاجار تعزیه نامه‌های بسیاری به رشته تحریر کشید. آقای مایل بکتاش، مجلسِ مهلت خواستن جناب امام حسین (ع) را از مجموعه دست نوشته‌های وی که تاریخ ۱۲۶۱ ه.ق دارد، ملاحظه کرده و بخش‌هایی از آن را در یکی از مقالات خود آورده است. که البته وی را نباید با میرزا محمدتقی که تعزیه‌گردان معروف زمان ناصرالدین‌شاه بود، اشتباه گرفت. ملا آقا بابای کازرونی معروف به ملا بابا از تعزیه سرایان قرن سیزدهم هجری به شمار می‌رفت و مجالس تعزیه زیادی را به نظم درآورد. در تذکره مرآه الفصاحه و فرهنگ سخنوران اشاره‌ای کوتاه به وی نموده‌اند. محمدمهدی مظلوم زاده می‌گوید:چند سال پیش نسخه کاملی از یک بیاض تعزیه سروده مرحوم ملاآقا بابای سامی را در دست یکی از نوحه‌خوان‌ها دیدم که به خط خود مرحوم سامی و در تاریخ صفر ۱۲۵۹ه.ق جهت شیخ حسن نامی فرزند آقا شیخ عبدالنبی کازرونی نوشته بود که شاید از نسخه‌نویس‌ها بوده و مجلس مزبور را جهت مراجعین استنساخ می‌نموده است. این بیاض حاوی مجلس تعزیه وفات ابراهیم در ۲۸۰ بیت شعر به ابعاد (۱۸×۱۱) سانتی‌متر و در پنج برگ (ده صفحه پشت ورو) به خط نستعلیق و مرکب مشکی تحریر یافته است. بنا به اظهارات دکتر مرتضی هنری، یغمای جندقی (۱۱۹۶ـ۱۲۷۶) و فرزندانش میرزا اسماعیل هنر (۱۲۲۵ـ ۱۲۸۸ه.ق)، میرزا احمد صفایی (۱۲۳۵ـ۱۳۱۴ه.ق)، میرزا ابراهیم دستان (فوت ۱۳۱۰ق) اشعاری سروده‌اند که در تکمیل و اصلاح تعزیه‌های منطقه خور (از توابع نائین) مؤثر بوده و تعزیه‌خوانان در برخی مجالس تعزیه‌ها اشعار این شاعران را مورد استفاده قرار می‌داده‌اند.اما بنا به نوشته‌های سید علی آل داوود که مجموعه آثار یغمای جندقی را تدوین و به چاپ سپرده این شاعر و فرزندانش در رثای حضرت امام حسین (ع) و شهیدان کربلا سروده‌های زیادی دارند، ولی تعزیه‌نامه نداشته‌اند و احتمال دارد به سلیقه شبیه‌خوانان بخش‌هایی از این مرثیه‌ها به متون تعزیه‌های خور راه یافته باشد. صادق همایونی (تعزیه پژوه معاصر) نیز می‌گوید سرودن نوحه و مرثیه توسط یغما و پسرانش نمی‌تواند دلیل تدوین تعزیه‌نامه از سوی آنان باشد. اولین دستور رسمی برای اصلاح نسخ شبیه‌خوانی بعد از آن‌که بر اثر تأثیر فرهنگ شاهی و برخی عوامل دیگر پاره‌ای خرافات توسط جهّال و افراد مغرض در تعزیه‌ها راه یافت، امیرکبیر به میرزا نصرالله اصفهانی که تخلص (شهاب) را داشت سفارش نمود که دوازده مجلس تعزیه بنگارد و این نخستین اصلاحات در مورد تعزیه بود که از اواسط قرن سیزدهم صورت گرفت. میرزا طاهره دیباچه‌نگار متخلص به شعری در تذکره گنج شایگان می‌نویسد: از آنجا که در مجالس تعزیت و محافل شبیه ماتم و مصیبت حضرت خامس آل عبا… اشعاری که فی‌مابین اهل بیت اشتباه مکالمه می‌شد، غالباً سست وغیر مربوط و مهمل و مغلوط بود، میرزا تقی‌خان وی [شهاب] را مأمور داشته چنین گفت که دوازده مجلس از آن وقایع را متضمناً بالبدایع… به اسلوبی که خواص بپسندند و عوام نیز بهره‌مند شوند موزون سازد… شهاب این کار را کرد…» و این‌گونه اشعار در میان مردم با حُسن استقبال فراوان روبرو گردید؛ زیرا شهاب آن اشعار را چنان گریه‌خیز ساخت و بدان گونه غم‌انگیز پرداخت که اگر دل شنونده به ‌سختی سنگ بود نرم می‌گردید و می‌گریست. همچنین ازنظر تطبیق با منابع روایی و تاریخ و مستندات شیعه این سروده‌ها حساب‌شده، پخته و جهت‌دار بود. مجالس شناخته شده درسطح کشور که توسط اکثر شبیه خوانان موردتایید می باشد شامل: میرانجم، میرعزا، مداح، تهران قدیم بوده وزمینه‌های دیگر نظیر برخواراصفهان، شهپر، محتشم، ناط، فنایی، رشت، معین، بوشهر، شهاب، خوروجندق مربوط به مناطقی می‌باشد که توسط همان منطقه واستان خوانده می‌شود و کلی نبوده ولی درهر حال جز تعزیه سرایان می باشند. زمینه رضوان نیز در زمره این زمینه‌ها بوده است. در این نوشتار برآنیم تا در خصوص زمینه‌های مهم مجالس تعزیه که بیشتر در سطح کشور شناخته شده و از آنها استفاده می گردد بحث نمایم، چرا که این چهار زمینه مهم که در بالا اشاره شد هم به جهت داشتن اساتید برجسته در سرودن تعزیه نامه و هم خواستگاه هر کدام در شهرهای مهم مذهبی و پر جمعیت وهمچنین ظهور شبیه‌خوانان پرآوازه و بنام کشوری از این چهار شهر(تهران،اصفهان،قزوین،اراک) ومهمتر از همه پذیرش نسخه‌های مجالس این چهار زمینه در اکثر نقاط کشورو تایید وخواندن آنها توسط اکثر ذاکران کشوری، بر سایر زمینه‌ها رجحان دارند.

الف: زمینه قزوین : نسخ زمینه مداح که در بین شبیه‌خوانان به زمینه قزوین معروف می باشد توسط مرحوم ملا شریف قزوینی سروده شده که دارای تخلص شعری مداح می باشد، ملاشریف قزوینی زادگاهش درقزوین بوده واز مشاهیر بسیار بنام تعزیه خوانی در دوره خود بوده وهم دوره میرزا محمد روحانی (میرانجم) می‌باشد و در نقش موافق‌خوانی در تعزیه فعالیت داشته که به قول محاسن سفیدان به نقل از گذشتگان دارای صدایی بلند و رسا بوده است، هنر اصلی و به جا مانده از ملاشریف قزوینی در کنار تعزیه خوانی سرایش نسخ تعزیه بوده، به نوعی می توان ایشان را یکی از بنیانگذاران اولیه نسخ تعزیه قلمداد نمود. از ملاشریف قزوینی تعداد بیش از دویست مجلس تعزیه به جا مانده است که هنوز نیز دراستان قزوین و در اکثر مناطق کشور مورد استفاده قرار میگیرد.وما بقی نسخ ایشان در خصوص تعزیه‌های رضوی و دیگر بخش اعظم آن به سرایش مجالس علوی که شاهکار اصلی ملاشریف قزوینی بوده که درتمامی این مجالس به نحوی استادانه وخبره به حقانیت امیرالمومنین حضرت علی(ع) پرداخته است، همچون مجالسآدم دوسر، دکه القضا، دشت ارجن و ... تعزیه های عاشورایی ملاشریف همچون زمینه‌های میرعزا ومیر انجم سیرروایی داشته ونقل داستان یکی می باشد ودر اکثر مجالس فرد نسخه‌های موافق با مناجات شروع می گردد. وجود تقریبا دویست مجلس تعزیه با تنوع موضوع وپرداخت صحیح ایشان را از تعزیه سرایان دیگر متمایز می نماید، قدیمی ترین نسخ به جامانده تاریخ دارایشان متعلق به دویست وپنجاه وسه سال پیش(از سال 1396) که تعزیه حر می باشد بوده که اصلا با مجالس امروز زمینه مداح متفاوت می باشد واکثر اشعارآن تغییر نموده است. مختصات شناسایی نسخ ملاشریف(مداح)زمینه قزوین

1- درمجالس تعزیه ملا شریف سرردیف فرد نسخه‌ها با هم یک وزن بوده و زنجیره ای می باشند.

شمر :ای شهنشاه جهان ای خسرو دنیا ودین امام : ای سمیع وصانع وستار رب العالمین عباس : ای ولی حضرت خلاق رب العالمین

2- درشروع هر مجلس فرد نسخه‌های موافق با مناجات شروع گردیده است. امام: ای آنکه لشکر شهدا ازتوسان گرفت

3- ورود چهار پاره یا صد کلامی در نسخ ملاشریف مشهود می باشد.

ایا سردارگویا غافلی* ازچه* ازمیدان*مگرچه شده* و ...

4- مصرع های دونفره، سه نفره، وحتی چهارنفره؛ مهم ترین مصرع‌ها در تعزیه عین القضات همدانی که چهار نفره می باشد.

5- بحر طویل خوانی درنسخ تعزیه که از شاهکارهای ملاشریف بوده مراجعه به نسخ امام عاشورا سه بحر طویل دارد.

6- استفاده از صور خیال و تصورات ذهنی تعزیه سرا در مجالس غیر عاشورایی همچون زید نساج ، توبه نصوح ، اسماعیل صادق الوعد گریز به کربلا در مجالس غیر عاشورایی که در تمامی نسخ مشهود می باشد.

7- عدم پیروی در سیر روایی تعزیه از زمینه‌های دیگر هم دوره خود.

8- رعایت عناصر فرعی تعزیه در سرایش مجالس.

نکته مهم 1 : دربررسی نسخ تعزیه اصلی زمینه مداح به غیر شمر هیچ یک از فرد نسخه ها مجالس تعزیه زره پوشی ندارد مثالحر.مسلم .امام واین موارد زره پوشی بعدها وارد این زمینه گردیده است.

نکته مهم 2 : ملاشریف قزوینی بیش از دوسوم نسخ تعزیه را سروده که این مهم ما را به این نتیجه می رساند که قزوین در تعزیه ایران جز پایه گزاران تعزیه می باشد وملا شریف سهم عظیمی دراین هدف دارد.

ب : زمینه اراک : مرحوم میرزا محمد روحانی متخلص به (میر انجم) متعلق به استان مرکزی بوده و زادگاه ایشان در قدمگاه شازند بوده وهم اکنون آرامگاه ایشان در روستای قدمگاه سی کیلومتری شهرستان اراک می باشد، تعزیه حربن یزید ریاحی(ره) مجلس شهادت حر(ره) زمینه میرانجم از تمامی مجالس دیگر از نظر مقتل و رعایت امانت داری در نقل به تاریخ واقعی نزدیک تر بوده است، مجالس تعزیه که توسط ایشان با تخلص میرانجم سروده است به زمینه اراک معروف است و در اکثر نقاط کشور توسط شبیه‌خوانان مورد استفاده قرار میگیرد. همچنان که قبلا ذکر گردید مجالس سروده شده توسط مرحوم میزا محمد روحانی مانند مجالس میرعزا و مداح سیر روایی دارند.

مختصات شناسایی نسخ (میر انجم) زمینه اراک : با دقت در تمام نسخه‌های تعزیه به ویژگی‌های مشترکی میرسیم ولی برخی ویژگی‌ها کارکرد هنری میرانجم را از سایر نسخه نویسان متمایز ساخته است:

1- تحمیدیه‌ها و مناجات آغاز نسخه‌ها: شاعران و نویسندگان از دیرباز، آغاز دیوان و منظومه‌های بلند خویش را با مناجات و رازونیاز با پروردگار می‌آراسته‌اند. این مناجات‌ها و نیایش‌های سرشار از مضامین لطیف وعمیق، گواه ذوق و روح لطیف گویندگان آنهاست که با حمد الهی و توصیف عظمت او سخن خویش را آغاز می کرده‌اند و صفات جمال وجلال الهی را در قالب زیباترین واژه‌ها بر می‌شمردند. این شیوه سخن پردازی در غالب نسخه‌های میرزا محمد روحانی دیده می‌شود.

2- تضمین واقتباس: تضمین و اقتباس با ایجاد تنوع سبب لذت خواننده می شود و ایجاز در کلام را به همراه می‎آورد و از سویی نشانگر آگاهی شاعر در موضوعات مختلف است. هر قدر تضمین و اقتباس طبیعی تر باشد هنری تر است. میر انجم در مجالس تعزیه خود به گونه های مختلف از آرایه تضمین و اقتباس بهره برده است که اوج آنها را می توان اقتباس از قرآن کریم و آثار سعدی دانست:

الف) اقتباس از آیات قرآن ب) تضمین از مولوی ج) تضمین از اشعار حافظ

3- تقلید و نظیره‌گویی: تقلید از واژه‌های کلیدی در هنر است که به شکل تقلید از طبیعت و تقلید از الگوهای هنری گذشته صورت می‌گیرد. این تقلید و نظیره‌گویی و الگوبرداری از نمونه‌های گذشته، بخشی از لوازم خلاقیت را شکل می‌دهد. میر انجم در مجالس تعزیه خود گاه از الگوهای والا و نمونه‌های برجسته گذشته به خصوص در محتوا و ساختار و در جهت عمق بخشیدن به آثار خود بهره می‌گیرد. بی‌گمان فردوسی و شاعرانی برجسته چون مولوی، سعدی، حافظ و محتشم کاشانی از جمله کسانی هستند که در برابر دیدگان میر انجم بیشترین حضور را داشته‌اند. نمونه‌هایی از این تقلید و نظیره‌گویی در ذیل می آید:

ز گرد سم اسب زرین رکاب کنم تیره رخشان رخ آفتاب

اگر در رکابم رسد اشکبوس شود چهره اش زرد چون سندورس

منم آن که از گرز البرز سان نگون آورم بر زمین آسمان

ز رستم ز هر باب من برترم چو سهراب می لرزد از خنجرم

منم حر نام آور ای شهریار به فوج پیاده چو سام سوار

ابیات بالا از زبان «حر» در تعزیه شهادت حر بر وزن شاهنامه فردوسی و به شیوه رجزخوانی های پهلوانان در شاهنامه بیان شده است. اشعار بحر متقارب نمونه‌های فوق و نظایر آن در تعزیه بیشتر برای حماسه خوانی اولیاخوانان ساخته می شدند. نمونه ای دیگر را که به تقلید از ترکیب بند معروف محتشم کاشانی با مطلع «باز این چه شورش است که در خلق عالم است» در آغاز تعزیه حجه الوداع (هجرت مدینه) از زبان امام حسین (ع) میبینیم.

4- برائت استهلال: در اصطلاح علم بدیع معنوی براعت استهلال این است که گوینده مقدمه سخن خود را به گونه‎ای بیاورد که خواننده بعد از مطالعه این مقدمه به محتوای سخن و تفصیل پیام گوینده پی ببرد و در حقیقت نوعی حسن مطلع به حساب می آید. این شیوه سخن پردازی در اکثر نسخه های تعزیه میر انجم دیده می شود.

5- توجه به محور عمودی در نسخه‌ها: در کنار محور افقی در ابیات و تک مصراع‌های هر نسخه یک محور عمودی نیز بر تمام آن نسخه حاکم است. بدین صورت که میرانجم کوشیده است علاوه بر تنوع شخصیت یک ماجرا، محتوای آن داستان را از آغاز تا پایان با تمام فراز و فرودها با یک طرح مشخص روایت کند. مثلاً طرح مجلس تعزیه شهادت حضرت مسلم(ع) این گونه است که کوفیان برای امام حسین(ع) نامه‌های بسیاری نوشتند واز امام خواستند تا به کوفه مشرف شوند و خلق کوفه را امامت کنند. امام حسین(ع) که با علم خود از نیت و بی وفایی آن مردم با خبر است، برای اثبات این حقیقت پسر عموی خود حضرت مسلم(ع) را به عنوان سفیر خویش به آنجا می فرستد. در ابتدا با استقبال بی سابقه کوفیان روبرو می شوند ولی ابن زیاد خیانت می‌کند و با فریب مردم کوفه و تنها گذاشتن حضرت مسلم، موجبات شهادت سفیر امام(ع) را فراهم می‌آورد. حضرت مسلم(ع) غریبانه و مظلومانه در شهر کوفه به شهادت می رسد.

6- مستند بودن متن نسخه‌های میرانجم: زبان گفتاری در تعزیه به دو شکل زبان «قال» و زبان «حال» است. بی‌شک آنجا که میرانجم از زبان «قال» بهره می‌گیرد، عمده تلاش وی در تعزیه‌های عاشورایی مصروف این نکته شده است که حقیقت دین و به خصوص وقایع قبل و بعد از ماجرای کربلا را به تصویر بکشد. اگر تمام مضامین متون نسخه‌های موجود را که با خط خود مرحوم میرانجم کتابت شده با تاریخ مطابقت دهیم، به این حقیقت پی خواهیم برد که در تمام درون مایه‌های نسخ کمترین انحرافی با واقعیت دیده نمی شود. برای همین است که در کنار شاهکار ادبی این آثار می‎توان از بعد تاریخی نیز به این هنر خلاقه میرانجم استناد کرد اما آنجا که به زبان حال متوسل می‌شود، گاه عاطفه و احساس بر مستندات تاریخی غلبه دارد.

7- ساخت ترکیبات و اصطلاحات زیبا: هر چند اشعار میر انجم خود سندی است که بر وسعت دایره واژگان او در محدوده زبان فارسی، عربی و اصطلاحات علمی و حتی گویش های محلی گواهی می‌دهد اما خود او نیز گاه و بی گاه به دنبال این است که با قدرت تخیل و اندیشه خویش واژگان و ترکیبات جدیدی را به کار برد. در ذیل نمونه‌هایی از این گونه واژه ها و ترکیبات می آید.

8- تخلص: میرانجم در اکثر قریب به اتفاق نسخ تعزیه خود با به کار بردن واژه «انجم» به شیوه‌ای ماهرانه شعر خود را امضاء می‌کند. گاه در برخی نسخه‌ها بیش از یک بار از اسم شعری «انجم» بهره می‌گیرد؛ مثلا در هر یک از تعزیه‌های حر و علی اکبر (ع) پنج بار استفاده کرده است.

9- همخوانی وزن و قافیه اشعار در فرد نسخه‌ها به صورت زنجیره‌ای: در غالب فرد نسخه‌های مجالس تعزیه میرانجم، مکالمات آغازین مجلس تعزیه که میان شبیه‌خوانان مطرح می‌شود، هم وزن و هم قافیه اند. یکی از روش‌های استناد به نسخ مجالس تعزیه میرانجم در شناسایی از دیگر زمینه‌های موجود در ایران پایبندی به این شیوه سخن پردازی است.

10- فهرست وار بودن مجالس تعزیه میرانجم: ظرافتی که در مجالس میرانجم به کار برده شده است این است که گاه در پایان هر فرد نسخه شروع فرد نسخه بعد مشخص می‌شود. این، کار معین البکاء را آسان می‌سازد. در قسمتی از مکالمات تعزیه شهادت امام حسین(ع) آمده است.

11- استفاده از بحر طویل عامیانه(صد کلامی)«بحر طویل‌ها که بنا به خاصیتشان اغلب روایی هستند و به تبیین واقعه می‌پردازند و از زبان یکی از شخصیت‌ها بیان می‌شوند، لحنی تپنده و حالتی رجزگونه دارند. تصویرهای ارائه شده در آنها که پی درپی نو می‌شوند، مخاطب را غافلگیر و او را مجذوب می‌کند. طنطنه کلام در بحرطویل‌ها، به همراه موسیقی قافیه که در آنها اتفاقی اما حتمی است، حادثه را شکوهمند جلوه می‌دهد» (کافی، 1388: 377). بیشترین استفاده از بحرطویل های به دست آمده در فرد نسخه‌های موجود میرانجم در مجالس تعزیه‌های رزمی است.

نمونه‌هایی از بحر طویل عامیانه: ای خور چرخ فتوت، در دریای مروت، گل گلزار کرامت، ثمر نخل جلالت، گهر بحر سخاوت، اسد بیشه صولت، مدد بازوی شوکت، پسر شاه ولایت، بگشا چشم و نشان خشم و نشین بر سر اورنگ جلالت (شمر در تعزیه شهادت حضرت عباس (ع))

ای خطا زاده مردود دغا زاده ذی الجوشن مردود ستمگر، به حق خالق اکبر، به حق قبر پیمبر، به حق ساقی کوثر، به حق پهلوی بشکسته زهرای مطهر، به حسن ماه منور، به حسین شافع محشر، گر تو را آمده لشکر، ز ختا و ختن ومکه و ... عباس (ع)مجلس شهادت حضرت عباس (ع))

ج : زمینه اصفهان : آسید مصطفی کاشانی ملقب به (میرعزا) وملا مصیب متخلص به (افوسی) دو تن از برجسته ترین تعزیه نویسان اصفهان هستند، همچنان که در بالا اشاره گردید در استان اصفهان تعزیه نویسان بسیاری ظهور کردند اما این دو تن از نظر قوت و صحت و رسایی و سیرروایی تعزیه‌نامه‌ها از بقیه سرآمد هستند و مجالس سروده این بزرگان خصوصا میرعزا شهرت کشوری دارند، آسید مصطفی کاشی زادگاهش کاشان است این شاعر بزرگ روانترین و رساترین اشعار و بهترین نسخه‌های مجالس تعزیه را در زمینه اصفهان سروده و با ملا شریف قزوینی(مداح) هم عصر بوده است.

آوازه شهرت میرعزا در هنر تعزیه به دارالخلافه‌ی ناصری رسید و به دعوت ناصرالدین شاه به تهران آمد و مدتی در تکیه معروف دولت با شبیه‌خوانان تهران به‌سر برد و محبوبیت بسیار یافت، اما سرودن و اجرای مجلس ترکمن زوار امام رضا(ع) باعث عزل میرعزا گردید، از میرعزا حدود سیصدوشصت وپنج مجلس نسخه بجا مانده که توسط استاد هاشم فیاض پیشکسوت معروف معاصر در مدت پنجاه سال گردآوری شده و کلیه این مجالس توسط میرغم نوه مرحوم میرعزا در اختیار استاد هاشم فیاض قرار گرفته است. بعد از آسید مصطفی کاشانی که تعزیه سرای طراز اول اصفهان است، نباید حضور چندین شاعر و تعزیه نویس مهم دیگر را نادیده گرفت از جمله: 1- مرحوم محمدعلی رجاء زفره‌ای (۱۲۸۱ ـ ۱۳۹۱ ه.ق) فرزند حسن در کسب علوم و فضایل رنج‌ها برد و در فنون ادب از عروض و قافیه و بدیع تا صرف و نحو صاحب‌نظر گشت و مصنفات چندی در ادبیات و علوم اسلامی تدوین نمود؛ اما کار مهم وی که مورد نظر این نوشتار است تکمیل، تصحیح و تدوین پنجاه مجلس شبیه‌خوانی است. 2- میرزا شهاب (نصرالله لاوی سمیرمی متوفی در سال ۱۲۹۱ ه.ق) که شرح حالش در غالب تذکره‌ها دیده می‌شود، دیوان اشعاری دارد که به سال ۱۳۱۹ ه.ق به اهتمام فرزندش میرزا اسماعیل ثابت انتشار یافت. در مجالس تعزیه‌ای که از سوی وی سروده شده گفتگوها نسبتاً طولانی است ومعمولاً نوبت هریک از تعزیه خوانان بین ۷ تا 10 بیت است و گفتگو با ابیات کم از نوادر است. هریک از تعزیه‌هایی را که وی سروده حدود ۶۰۰ بیت دارد. 3- سید محمد رضوی خوانساری فرزند سید زین‌العابدین از علما و فضلای اصفهان و صاحب تألیفاتی در فقه، اصول، کلام و… سیصد مجلس تعزیه سروده است. 4- میرزا لطفعلی محرّم‌ خوری که تا سال ۱۲۰۰ه.ق حیات داشته و بیشتر عمرش را در دوره زندیه سپری کرده چند مجلس تعزیه سروده و مجلس حضرت عباس(ع) و برخی از اشعار تعزیه حضرت علی‌اکبر (ع) اثر اوست.کمال نامی از اهالی فارس نیز از نخستین کسانی است که تعزیه (قربانی کردن اسماعیل) را سروده است. و چندین تعزیه نویس دیگر ...

مختصات شناسایی نسخ (میرعزا) زمینه اصفهان

میرعزا گشته نوحه‌خوان شه دین جز شه دین یاورو پناه ندارد

مهمترین امتیاز اشعار میرعزا عنایت حضرت صدیقه طاهره(س) به ایشان در عالم خواب و خوردن خوشه انگور از دست کنیزان آن حضرت و سفارش به سرودن شعر در رثای خامس آل عبا(ع) است.

1- مستند و معتبر بودن نسخ میرعزا بر اساس روایات صحیح شیعه.

2- ذوق سرشار و قریحه فوق العاده او برای بخدمت گرفتن درستترین کلمات و واژه‌ها در سرودن مجالس.

3- برجسته بودن اشعار در مقایسه با سایر تعزیه سرایان اصفهان از نظر فصاحت و بلاغت کلامی و اصول عروض و قافیه که باعث شهرت یافتن کشوری نسخ میرعزا گردیده است.

4- عدم استفاده از کلام رکیک و زننده خصوصا در فرد نسخه‌های اولیا خوانها.

5- نسخه میرعزایکی از معروفترین، رایج ترین و روان ترین نسخ در عرصه شبیه خوانی می باشد.

6- درمجالس تعزیه میرعزا سرردیف فرد نسخه‌ها با هم یک وزن بوده و زنجیره ای می باشند.

7- درشروع هر مجلس فرد نسخه‌های موافق با مناجات شروع گردیده است.

8- نسخ زمینه اصفهان نسبت به نسخ میرانجم و مداح کوتاهترند.

د : زمینه تهران : در خصوص نسخ زمینه تهران و سرایندگان تعزیه نامه های این زمینه با توجه به اشارتی که در بالا رفت، ذکر این نکته لازم است که نسخ زمینه تهران از نظر زمان و شاعر به دو زمینه: 1) تهران قدیم و 2) زمینه تهران، قابل تفکیک است، بدین صورت که خود زمینه تهران که سرایندگان آن اهل تهران و توابع آن بوده‌اند که از یک سبک خاص در سرودن نسخ پیروی میکرده‌اند، بنیانگذار نسخ زمینه تهران قدیم مرحوم میرزا طلب تهرانی، و سپس پیروان سبک او مرحوم محمدباقر معین البکاء و همچنین میرماتم (شاعر تعزیه معروف شهادت حضرت قاسم(ع)) میرغم (شاعر تعزیه معروف وداع شهربانو و غارت خیمه‌ها)و ... بوده‌اند. از نظر دور نماند که میرغم و میرماتم فرزند و نوه‌ی شاعر بلند آوازه آسید مصطفی کاشانی معروف به میرعزا هستند که در سرودن مجالس علاوه بر سبک شاعران تهران، به نوعی از ایشان نیز تاثیر گرفته‌اند. زمینه دوم تهران که به روایت دکتر مهدی دریایی به اشتباه بین شبیه‌خوانان معروف گردیده زمینه میرعزا است، چرا که ایشان مدتی را در تهران به دعوت ناصرالدین شاه در تکیه دولت تعزیه‌گردانی میکرده است و از طرفی تهران مرکز و پایتخت کشور در دوره قاجار و پهلوی بوده و جمعیت زیادی داشته و شبیه‌خوانان این شهر که به نقاط دیگر کشور برای اجرای تعزیه میرفته اند و اشعار و نسخ میرعزا را به اعتبار مجالس تکیه دولت و نیز اعتبار خود آسیدمصطفی کاشانی سراینده آن مجالس، اجرا میکرده‌اند (میخواندند) لذا نسخ میرعزا نیز به عنوان زمینه تهران در میان شبیه‌خوانها و مردم تعزیه دوست جا افتاده که در اصل زمینه میرعزا به کاشان و استان اصفهان تعلق دارد.

مختصات شناسایی نسخ زمینه تهران

1- کوتاه بودن مجالس تهران از آن جهت که فقط به اصل ماجرا پرداخته‌اند و از بیان مطالب حاشیه‌ای پرهیز کرده‌اند.

2- در نسخ تهران خصوصا قدیم کمتر به ذکر گفتگوها در قالب بحر طویل پرداخته شده است.

3- این مبحث اصلاحات و ادامه دارد ... ان شاء الله

گفت با کرب و بلا کعبه من از تو برترم

تو بیابانیّ و من بیت خدای اکبرم

کربلا در پاسخش گفتا اگر تو خانه ای

من همه خون خدا می جوشد از بام و درم

کعبه گفتا مرد و زن بر گرد من آرد طواف

من مَطاف مسلمین از کِهتر و از مِهترم

کربلا گفتا چه گویی هر شب آدینه من

میزبان انبیا از اوّلین تا آخرم

کعبه گفتا انبیا بر گرد من گردیده اند

تو کجا و من کجا تو دیگری من دیگرم

کربلا گفتا که روح انبیا را کعبه ای است

آن منم، زیرا مزار زاده ی پیغمبرم

کعبه گفتا مرتضی در من به دنیا آمده

این شرافت بس، که من خود زادگاه حیدرم

کربلا گفتا علی بوده سه شب مهمان تو

من حسینش را گرفتم تا قیامت در برم

کعبه گفتا من صفا و مروه دارم در کنار

وصف اسماعیل باشد خاطرات هاجرم

کربلا گفتا این منم در خیمه گاه و قتلگاه

سعیِ هفتاد و دو ثارالله را یاد آورم

کعبه گفتا چاه زمزم را کنار من ببین

سالها و قرن ها جوشد زدامان کوثرم

کربلا گفتا که زمزم را چه با خون حسین

زمزم تو آب و من خون خدا را ساغرم

کعبه گفتا بوده دَحوُ الارض در دامان من

من همانا بر تمامِ آفرینش محورم

ناگهان از حقّ ندا آمد، حرم خاموش باش

تو کجا و کربلا هر چند هستی محترم

هستی تو خلقت تو از طفیل کربلاست

چند می گویی که من از کربلا بالاترم

کربلا دارد به کلّ آفرینش افتخار

کربلا گوید که من عرش خدا را زیورم

من مزار پاک هفتاد و دو ثاراللّهیم

من هم آغوش ابوالفضل و علیِّ اکبرم

مضجع العشّاق فرموده علی نام مرا

شاهدم این دامن سرخ شهادت پرورم

اشگ زهرا ریخته در دامن گلزار من

عِطر جنّت می دمد از لاله های پرپرم

ذره ای از خاک من، درد خلایق را دواست

خون ثارالله می جوشد زهر نخل ترم

اینکه می بوسند با هم انبیا و اولیا

دست عبّاس است کافتاده به خاک معبرم

گر چه در قلبم فرات و دجله مس جوشد مدام

آب آب تشنه گان افکنده بر جان آذرم

در بغل دارم فرات و تا قیامت شرمگین

از رباب و حنجر خشک علیِّ اصغرم

بلبل دودمان سید الشهدا

افتخار روستای زرجه بستان احمد آقا

ای که باشی ذاکر شاه شهیدان احمد آقا

ای که کردی صرف عمر خویش در راه حسینی

اندر این ره برده ای رنج فراوان احمد آقا

ای بنازم بر توو صوت خدادادی که داری

ای بباغ معرفت مرغ خوش الحان احمد آقا

آفرین بر مادری کاورد چون تو گوهری را

پروریده چون تو دری را به دامان احمد آقا

زنده کردی با صدایت روح میرزا پاکنفس را

یادگاری از همان مرحوم خوشخوان احمد آقا

دلنوشته

اگر سنگِ مسی را کوه زر کردم ضرر کردم

اگر اینگونه خود را معتبر کردم ضرر کردم

من از "اِلّا جمیلا" یی که زینب گفت دانستم

به غیر از پرچمت هر جا نظر کردم ضرر کردم

منم آن تاجرِ یوسف فروشی که نفهمیدم

در این بازار سودی هم اگر کردم ضرر کردم

مرا جز بی قراری در هوای تو ، قراری نیست

بجز خاک تو هر خاکی به سر کردم ، ضرر کردم

برایم دشمنی با دشمنانت منفعت ها داشت

اگر از دوستان تو حذر کردم ، ضرر کردم

لفی خسری که حق گفته بُوَد توصیف حال من

که هر لحظه بدون روضه سر کردم ضرر کردم

به غیر از خاطراتِ راه تو ، ورد زبانم نیست

به غیر از کربلا ، هر جا سفر کردم ضرر کردم

نکیر و منکر از من هر چه پرسیدند یادم رفت

بجز نام تو هر نامی ز بر کردم ضرر کردم

نسخه تعزیه عقیل و مرد بنا

 (عقیل) منم عقیل جگر خون سرو آزاده  امام دوم حسن را منم پسر زاده  ز جور ظلم تو ای روزگار صد فریاد عموی من شده در کربلا ز غم داماد  هزار حیف عزا شد عروسی قاسم  نشد نصیب خدا دیده بوسی قاسم (خواهر) ز ظلم به شهر غریب و ز غم الیمم من  یگانه خواهر محنت کشیده عقیلم من  منم به مثل سکینه یتیم و خوار شدم  در این ولایت غربت به غم دچار شدم  کسی نگفت ایا خواهر دل افسرده  سر تو باد سلامت که باب تو مرده (مادر) خدا به شهر غریبی ز غم ذلیلم من  جدا ز شهر و وطن مادر عقیلم من  ز گردش تو ایا روزگار صد فریاد  نصیب و قسمت ما گشته کشور بغداد  سپهر سفله به ما تا به کی جفا داری  چقدر کینه به اولاد مصطفی داری  برای چیست تو حسین را به کربلا کشتی  برادران و عزیزان بی نوا را کشتی  چه شهرها که که نبردی تو خواهران حسین  چه ظلمها که نکردی به دختران حسین (خواهر) من ای مادر تو را دخت عزیزم  تو را دختر نی ام جای کنیزم   اگر ما نسل پاک بوترابیم  چرا محبوس بغداد خرابیم

ادامه نوشته

نسخه تعزیه حضرت علی اکبر علیه السلام زمینه انجم

(امام) بارالها از ازل چون قرعه بر فرمان زدم  جان نثاری را رقم بر دفتر جانان زدم کرده امضا سرخطم را منشی حکم قضا  مهر هفتاد و دوتن را من به این فرمان زدم  عفو امت چون رقم شد در ازای خون من  از مداد خون قلم بر طرف جسم و جان زدم  بگذر از امت خدایا چون تو میدانی که من گوی سر از بهر امت من بر این چوگان زدم (علی اکبر)یارب از یثرب در اینجا خیمه بر هامون زدم  عهد و میثاقی که بر این طالع وارون زدم  مانده باب بیکسم تنها میان اشقیا  از غم بی یاریش من آتش اندر جان زدم بارالها فرصتی تا جان فداسازم به او  جان نثاری را به راه باب از ایمان زدم (زینب) یارب از آه حسینم آتش اندر جان زدم  آب بر آتش ز آب دیده گریان زدم  من چه طالع داشتم فریاد از این بی طالعی  سخت بی اقبال بودم این چنین دوران زدم  آسمان داغ علی اکبر نصیب من مکن  کز برایش حرف دامادی من نالان زدم (ام الیلا) یا رب از سوز جگر من ناله و افغان زدم  بهر شاه کربلا اشک از رخ مژگان زدم  آمدم در کربلا داماد سازم اکبرم  می ندانستم که بهرش طالع عدوان زدم  ای زمین کربلا کن رحم بر حال دلم چون که این دل تنگیم را عاقبت پایان زدم  بارالها رحم کن بر حال زارم از وفا  قرعه رنج و مصیبت من در این دوران زدم

ادامه نوشته

نسخه تعزیه بجدل ابن سلیم و ساربان

(ساربان) ساربان شاه دینم ای خدا میروم امشب به سوی قتلگاه تا ببینم نعش شاه دین کجاست گر که او را یافتم مطلب رواست مشورت باید نمایم این زمان استخاره می نمایم همچنان ساربان تسبیح را بیرون بیار استخاره کن در این گیر و دار من ندارم هیچ شوری با خدا بند شلوار است چون مطلب مرا عقل می گوید حیا کن از حسین جهل می گوید سیه کن عالمین عقل می گوید مکن ظلمی چنین جهل می گوید که مگذر تو از این چونکه دورم من ز عقل و فهم و خویش جهل خود را آورم یکسر به پیش(بجدل) نام من بجدل بود ای دوستان هر که نشناسد بداند اندر جهان می روم اکنون میان قتلگاه تا به دست آرم غنیمت حالیا بهتر است کز بهر رفتن من دگر یک زمان با خاک سازم خیروشر بجدلا بگذر تو ازین گفتگو خیروشر بهر چه میسازی بگو هر که از اخیار باشد خیر از اوست من ز اشرارم که شر بهرم نکوست هر چه بادا باد اکنون می روم تا بدست آرم غنیمت از ستم

ادامه نوشته

نسخه تعزیه هفتاد دو تن زمینه قزوین

(عباس) ما می رویم سوی بیابان کربلا تا جان کنیم فدای سلیمان کربلا (علی اکبر) ما سر نهاده به کف در این راه می رویم اندر رکاب خسرو خوبان کربلا (امام) الهی سپاس و شکر ای داور من قبول حضرتت آمد سر من تویی چون مقصد من غم نباشد شود آغشته در خون پیکر من نهاده سر به کف هستند همراه همه هفتاد و یک تن یاور من علی و اکبر و عباس و قاسم هم عبدالله و عون و جعفر من همه خواهند از خون سرخ رویی ز اکبر سر به سر تا اصغر من رضا گر بوده ای بود حاصل در این کار بس است این سودا و ز محشر من (حر) کوبید طبل جنگ و نوازید بر ملا نزدیک گشته ایم به صحرای کربلا (هاتف) مژده بادت به جنان ای حر پاکیزه سرشت حوریان منتظر وصل تو در باغ بهشت بالیقین رو به سوی کعبه مقصود بری این رهی را که تو پنداشته ای راه کُنشت (حر) بارالها می رسد از عرش بر گوشم صدا مینماید هاتف غیبی به من هر دم ندا می روی ای حر که بندی آب بر آل رسول در میان جنت و دوزخ یکی را کن قبول هاتفی گوید ز ما بین زمین و آسمان خوش به حالت حر روانی جانب باغ جنان کوبید طبل و نوازید بر ملا نزدیک گشته ایم به صحرای کربلا (هاتف) تعجیل کن به راه خود ای حر نامدار هستند حوریان جنانت در انتظار جان را فدای زادۀ شیرخدا کنی هر چند بر قتال حسین باشی رهسپار (ساربان) تعجب دارم از تقدیر از این امر شگفت الله اکبر (امام) چه دیدستی عجب از امر تقدیر که گفتی ای جوان این گونه تکبیر؟ (ساربان) بسی زین ره سفرکردم من ای شاه نبودی هیچ نخلستان در این راه وای امروز از تقدیر دادار عیان گردیده نخلستان بسیار (امام) رسید اول غم لا اله الا الله دمید صبح الم لا اله الا الله علامتی که عیان است نیست نخلستان بود نشان سواران و نوکهای سنان برادران یکی سمت ما به استعجال رود به جانب سردار این گروه ضلال کنید زود معین که میر لشگر کیست از این کشیدن لشگر مراد ایشان چیست

ادامه نوشته

نسخه تعزیه جنگ علی اکبر با طارق ابن کثیر

(طارق ابن کثیر) مرا از جان و دل مولا یزید است به نزدم نامه ای از او رسید است که ای طارق ز جا خیز و کمر بند پی فرمان من بار سفر بند حسین کرده خروج بهر خلافت به یک ملک و دو سلطان نیست حاجت ز مکه سوی کوفه گشته عازم روان شو حال با بکر ابن غانم ابابکر بن غانم چیست تدبیر صلاح کار گو ای شیر نخجیر شویم بر کوفیان این لحظه ملحق به همراه سپاه و طبل و بیرق (بکربن غانم) منم هم رأی تو شیر جنگی مکن احمال و سستی و درنگی کنون طارق به تو از جان بکوشم ز جام ظلم و شقوت می بنوشم بزن مطرب بده ساقی کنون می که عمر باطلم بیهوده شد طی بده ساقی یزید امروز شاهست بزن موزک که عمر ما تباه است (طارق) می گلرنگ ده تا ما بنوشیم در این ره از دل و از جان بکوشیم (بکر) از آن می ده که گر نوشم دو ساغر بدرّم پیکر شهزاده اکبر (طارق) بده می تا فزاید ظلم و کین را جدا سازم سر سلطان دین را (بکر) سبو شد طی نماییم فکر دیگر بپوشیم ما سلاح رزم در بر (طارق) ای خادمکان ساز و سلاح شرر امروز آرید شما تا که نماییم به بر امروز شمشیر و سنان تیر و کمان و کمر امروز زوبین و زره نیزه و اسب و سپر امروز شیپور کن از پنجه تو ظاهر هنر امروز (بکر) شش ابلق و چهار آینه هم خود زر امروز مهمیز و دگر چکمه قبا زیب بر امروز شوری دگرم نیست در این ره به سر امروز من بکرم و بر غانم پردل پسر امروز طبال فکن غلغله در بحر و بر امروز

ادامه نوشته

نسخه تعزیه غصب باغ فدک

(ابوبکر) بسم الله الرحمن الرحیم ایا جماعت حضار از صغار و کُبار دهید گوش به من تا سخن کنم تکرار منم که خوانده رسول خدا ، صدیق منم به شما رهبر ره تحقیق پس از رسول خدا من خلیفه ام به شما کنید جمله به من بیعت از طریق وفا (عُمر) بدان کسی که قبول خلافتت دارد، عمر بود کسی که سر اندر ره اطاعت دارد، عمر بود اگر به بعد محمد نمی شدی تو به جا نبود هیچ کس لایق این خلافت الله بده تو کنون دست به من تا کنم بیعت که خواهم آنکه بگیرم ز دیگران سبقت (عثمان)ابوبکر صدیق، خلیفه ز بعد نبی است که حکمش بر عالم همه منجلی است مطیع تو هستیم ای ناقبول تویی یار و غار جناب رسول دهم دست بیعت به تو این زمان خلیفه تویی بر همه مردمان (قنفذ)نمایم بیعت از جان و از دل تمام مشکلت را می کنم حل (ابوبکر) شدم رضا ز تو من، در این یاری ولی علی ولی ، دست حضرت باری گر زبیعت مردم به من خبر یابد مباد آنکه به ما لجاج بنماید (عمر) چه خوف داری ایا جانشین پیغمبر؟ شود به یاری تو مثل شیر عمر مترس چون که در این روزها علی تنهاست یقین که امر خلافت به وفق و خواهش ماست (ابوبکر) تو بدان ابوالحسن شه ابرار ملک و مال جهان نیست بر او دینار به غیر باغ فدک که آن ز حضرت زهراست اگر ز وی بستانیم، خوب و هم بر جاست اگر که افتد علی در مشقت و زحمت کند به صدق و ارادت یقین به من بیعت (عمر) مخور غم تو ز بهر باغ فدک یکی غلام فرستم کند شتاب اینک کلید باغ گیرد ز باغبان فکار اگر نداد ، بر او بکن بسی آزار (ابوبکر) ایا عمر تو شاهدی و تمام صحابه به همراه عطا به فاطمه کرده فدک را رسول الله جواب فاطمه را آن زمان چه می گویی؟ در این قضیه بگو چه بهانه می جویی؟ (عمر) جواب فاطمه آن دم به من بگذار که گویمش شنیدم از شه ابرار که نیست ارث بر اولاد انبیاء هر آنچه مانده ز آنها بود بهر فقراء (ابوبکر) برو قنفذ بسوی فدک به زودی زود به باغبان فدک بگو خلیفه ام فرمود به باغبان بگو امروز مرا گفتگو باشد در این قضیه بسی عرض و گفتگو باشد اگر تخلف امرم نمود ز راه جفا کلید باغ فدک را بگیر و بیا (قنفذ) هر چه فرمان می دهی آن می کنم امر و فرمانت اطاعت می کنم (باغبان) ای خدا کو خاتم پیغمبران؟ ای خدا کو پیشوای مرسلان؟ شهسوار عرصه امکان چه شد؟ شافع خیل گنهکاران چه شد؟ با سیه رویی که دارم ای فلک بی پیمبر چون روم باغ فدک؟ 

ادامه نوشته

نسخه تعزیه یاقوت و زمرد

(جبرئیل) سلام من به تو ای شهسوار کشور غم هلاک نام تو ای اشرف بنی آدم برای گفتن تو این حدیث دشوار است ولی شنو تو ز من حکم حکم جبار است حسن ز سَم‌‌‌‌‌‌‌‌ِ جفا پاره می شود جگرش در آن زمان نه تو باشی نه مادر و پدرش ز دست چرخ جفاجو در آن زمانه حسن کَنَد ز راه جفا پارهء جگر به لگن حسین بی کس تو در زمین کرب و بلا شود شهید به دست مخالفان دغا چو آفتاب سرش را به شهر شام برند به شام بهر تماشای خاص و عام برند به اهل بیت تو آن روز منع آب کنند ز تشنگی دل احباب را کباب کنند (پیغمبر) به من بگو تو ایا پیک حضرت باری چرا شهید شوند این دوتن به این زاری دو نور دیده زهرا چرا فکار شوند ز جور صرصر اعدا فکار و زار شوند سبب ز چیست به درگاه حضرت باری که میشوند شهید ستم به این زاری (جبرئیل) سبب ز جرم نباشد شهید گشتنشان ز دست اهل ستم ای یگانه دوران برای رونق قرآن شهید می گردند به نزد خالق خود روسفید می گردند اگر شفاعت عصیان دوستان خواهی به قتل این دو گل بوستان بشو راضی برای رونق قرآن شهید می گردند به نزد خالق خود روسفید می گردند اگر شفاعت عصیان دوستان خواهی به قتل این دو گل بوستان بشو راضی (پیغمبر) ایا برادر من پیک حضرت سبحان بدان که حکم خدا منتی بود بر جان یقین بدان که اگر هست بهر امت من بدان که راضی ام ای پیک حضرت ذوالمن (جبرئیل) به حضرت تو دعا میرساند ایزد پاک که ای سرآمد عالم مخاطب لولاک در این قضیه رضای علی ضرورتر است تو جد امجدشانی ولی علی پدر است (پیغمبر) دریغ و درد از این ماجرا امین الله بگو چگونه کنم شرح بر ولی الله اگر چه هست به حکم خدا علی تابع ولی مراست به روی وی از حیا مانع (علی) شوم فدای تو ای ممکنات را باعث تو بر مکارم اخلاق انبیا باعث چه واقعه است که چشمت ز گریه پرگهر است سبب ز چه صفحه رخسارت از سرشک تر است

ادامه نوشته

نسخه تعزیه قانیا شاه فرنگ

(قانیا) شکر لله کز عطای حضرت جان آفرین سلطنت ما را عطا گردید در روی زمین حضرت عیسی مرادم داد و مریم از کرم سروریم داد بر مردم کهین و از مهین در ولایات فرنگ امروز هستم پادشاه رتق و فتق مملکت باشد مرا زیر نگین ساقیا ده باده ام که امروز روز خرمیست حبذا زین حب و جاه و زین بزرگی آفرین (وزیر) شکر لله قانیا بر تخت شاهی شد مکین ای خوشا آنکس که دارد فال و بخت این چنین بر سر اورنگ جاه اندر فرنگ آسوده حال حضرت عیسی و مریم گشته اند او را معین فروردین اگر عید نوروز است بر اهل عجم از فرنگ امروز ما را بهتر است از فروردین باده اندر دست ساقی ساغر اندر دست شه این شهی و سلطنت را صد هزاران آفرین (قانیا) دستور وزیر بارک الله از من به تو صد تبارک الله کن امر مرا به خلق جاری بنشین به برم ز راه یاری دستور وزیر ای معظم کن مملکت مرا منظم برگو که زنند سکه بر زر بر نام من ای وزیر بافر نقاره به اسم من نوازید هم قصر و اماره ایی بسازید تا آنکه بزرگی و جلالم ظاهر بشود تمام عالم (وزیر) بر دیده ایا خدیو بافر هستی تو مطاع ما سراسر ماها همگی مطیع امریم سرمست ز باده های خمریم ای خیل ملازمان درگاه باشید به امر شاه آگاه سرهنگ و معین امیر و یاور سرتیپ و رئیس تا به چاکر آماده شوید در بر شاه با فر و شکوه و عزت و جاه

ادامه نوشته

نسخه تعزیه شبیخون شب عاشورا

(امام) ای چرخ دون پرست ز دستت هزار داد تا کی کشم ز دست تو من آه از نهاد این کینه تو چرخ به ما تا به کی روا وارون نمیشوی تو چرا چرخ از عناد از گردش تو خانه دین منهدم شده اف بر تو و به گردش وارونه تو باد (ابالفضل) ای آسمان بس است تو را کینه و عناد از جور اهل کینه و از زاده زیاد وارون چرا نمیشوی ای چرخ پر جفا گشته حسین بی کس و یاور به کربلا بی رحمیت ز چیست بگو سفله پروا بر زاده رسول و به عباس مبتلا (علی اکبر) یا رب برس به داد دل اکبر حزین بینم چگونه سبط رسول خدا غمین از مرقد رسول شدم من ز جور چرخ آواره از شقاوت این قوم مشرکین فرداست خاک کرب و بلا لاله گون شود از خون حلق زاده زهرا امام دین (قاسم) ای چرخ کج روش به یتیمان چه میکنی از کرده تو خاک زمانه به سر کنم بابم حسن بکشتی و کردی مرا یتیم تا کی کشم غم پدر و دیده تر کنم گردم اگر شهید به جنت به باغ خلد روشن دو چشم خود ز جمال پدر کنم (امام) ای روزگار از ستمت ناله سر کنم آفاق را ز سوز دلم باخبر کنم از گردش تو چرخ شدم از مدینه دور فردا به قتل اکبر خود دیده تر کنم فرداست میشوند جوانان هاشمی جمله قتیل تیغ چه سان من نظر کنم (زینب) ای آسمان چگونه حسین را نظر کنم از آه و ناله خون دل جن و بشر کنم بنگر به نور چشم ترت ای شه نجف از بی کسیش آتش دل شعله ور کنم فرداست سرو نورس بستان فاطمه افتد ز پا و از غم او دیده تر کنم (کلثوم) یا رب نگر به دیده کلثوم اشکبار ریزم ز جور چرخ به سر خاک روزگار یا رب ببین به زاده زهرا به دشت کین خواهد چه ها رسید از این قوم نابکار یکصد هزار نامه نوشتند کوفیان بر زاده رسول حسین شاه تاجدار کردند از مدینه برونش به صد فریب آوردنش به دشت بلا بی کس و فکار (سکینه) بارالها بر من محزون نگر بر دلم باشد گران داغ پدر هر غم و دردی که باشد راضی ام لیک راضی به بی پدر بودن نی ام صد هزاران داغ باشد در دلم لیک داغ باب باشد مشکلم

ادامه نوشته

زره پوشی حضرت امام حسین و شمر

زره پوشی حضرت امام حسین و شمر

(امام حسین) حجاب شب را سحر دریده  نسیم صبح ظفر دمیده  پیک شهادت ز ره رسیده  رسیده یاران وداع آخر  الله الله ، الله اکبر (شمر) زمان جنگ و جدل رسیده  چو من کسی در جهان ندیده  که دل ز آل علی بریده  و ننگ و نسیان به خود خریده  زنید طبل ای سپاه یکسر  به نام شمر شریر کافر (امام حسین) بیا تو زینب حمیده خواهر  سلاح رزم مرا بیاور  هم جوشن و هم تیغ دو پیکر  که باشد ایندم وداع آخر الله الله ، الله اکبر (شمر) سلاح جنگم تمام یکسر  بیار اینک غلام دربر  ز گرز و نیزه سنان و خنجر  ز تیغ و جوشن و مغفر زر  زنید طبل ای سپاه یکسر  به نام شمر شریر کافر (امام حسین) ای جوشن الحق ذات الفتوحی  دین خدا را فر و شکوهی  نجات جان ها چه فلک نوحی  بیا که تا پوشمت به پیکر الله الله ، الله اکبر (شمر) چنان دلیران زره بپوشم  به حکم والی ز جان بکوشم  حکومت ری ببرده هوشم  ز بغص و کینه چه خم بجوشم  زنید طبل ای سپاه یکسر  به نام شمر شریر کافر (امام حسین) پی شهادت کمر ببندم  لباس ذلت چرا پسندم  مرا همین بس که سر بلند  چرا که هستم سلیل حیدر  الله الله ، الله اکبر (شمر) کمر ببندم دلاورانه  به قصد قتل شه زمانه  چو ملک ری شد مرا بهانه  شکوفه زد در دلم جوانه  زنید طبل ای سپاه یکسر  به نام شمر شریر کافر (امام حسین) تیغ علی را کنم حمایل  هلال غم را کشم شمایل  حق را نشانم به جای باطل  چرا که هستم سلیل حیدر الله الله ، الله اکبر (شمر) بیاتوای تیغ بدستم اکنون  تویی چولیلی منم چومجنون  زتیزی توبدشت وهامون  زسینه شه روان کنم خون  زنیدطبل ای سپاه یکسر  به نام شمر شریر کافر (امام حسین) عمامه از جد به سر گذارم  هم یادگار و هم افتخارم  به سوی میدان قدم گذارم  که باشد ایندم وداع آخر الله الله ، الله اکبر (شمر) نهم به تارک کنون کله خود  که کاسه ان بودزراندود  به عزم جنگ خداچونمرود  شدم مسلح زسربه پا زود  زنید طبل ای سپاه یکسر  به نام شمر شریر کافر (امام حسین) بیا تو زینب پشت و پناهم  به چشم حسرت مکن نگاهم  برو بیاور تو ذوالجناحم  رسیده یاران وداع آخر الله الله ، الله اکبر (شمر) به پشت مرکب شوم سواره  به سمت میدان کنم اشاره  کنیدلشگربه من نظاره  چوکوه آهن کشم شراره  زنیدطبل ای سپاه یکسر  به نام شمر شریر کافر

نسخه تعزیه شهادت میثم تمار

(میثم تمار) بزرگوار خدایا به احمد مختار منم که خلقت من گشته میثم تمار همیشه مدح علی میکنم به صبح و مسا مسوز آتش دوزخ تو جسم و جانم را دمی حب علی از دلم برون تو مبر مرا غلام علی کن حساب ای داور (حضرت علی) بزرگوار خدایا به عز و جاه محمد علی کمین غلام است در سرای محمد دلم ز دوری احمد گرفته است چنان که تنگ گشته به من راه نفس به جهان تو چاره ایی بنما ای مسبب الاسباب که من ز دوری احمد شدم به دهر کباب ببخش جرم گناهان شیعیان مرا به حق خون شهیدان دشت کرببلا (میثم تمار) الهی ای صمد بی نیاز فرد احد دلم گرفته بسی از جدایی احمد رسان کسی که دلم را برآرد از غم تمام غم برود از دلم به هم و به غم (حضرت علی) تو را چه میشود ای میثم نکو سیما چرا که ناله ز دل میکشی بیان فرما هنوز زنده علی هست اندرین دنیا برای چیست که نالی تو ای نکو سیما (میثم تمار) برای دوری ختم پیمبران احمد کشم ز سینه کنون آه و ناله ممتد از آن زمانی که محمد گذشت زین دنیا تقیه میکنم از کوفیان بی پروا که مدح احمد مختار بر زبان رانم   که وصف و منقبت او دقیقه ایی خوانم (حضرت علی) ایا تو میثم تمار واضح این تو بدان که هست قاتل تو یک لعین بی ایمان برای آنکه کنی مدح تو به شان علی شوی تو کشته به حکم همان لعین دنی به این درخت ببندند یقین تو را میثم شهید میشوی در دست آن لعین ز ستم 

ادامه نوشته

نسخه تعزیه طفلان حضرت زینب سلام الله علیها زمینه تفرش

(شمر ملعون) اى زيب بخش زينت عرش خدا حسين اى سرو بوستان رسول خدا حسين در دشت كربلا بنگر يا حسين ببين صف هاى كوفيان جفا كار يا حسين بر خيز رو نما بسوى حرب اشقيا يا بيعت يزيد لعين يا حسين نما (امام) يا رب ز افتخار به گردون رسد سرم غلطد اگر بخون به رضاى تو پيكرم دلشاد مى ‏شوم كه به كوى تو از جفا ببينم شهيد قاسم و عباس و اكبرم شيرين شود مزاق دلم چونكه بشنوم آواز العطش ز حريم مطهرم يا رب تو هم ز لطف به هنگام رستخيز بخشا گناه شيعه باب من ازكرم (زينب) يا رب رسد به گوش صداى برادرم كرده فرار از غم او هوش از سرم در كربلا غريب بود نور عين من از اين قضيه خون رود از ديده ترم (امام) خواهر چه دست قدرت يزدان گِلم سرشت نامم به دفتر شهدا از وفا نوشت در پيش ديده تو سرم را جدا كنند پامال پيكرم ز سُم اسبها كنند (زينب) قربان شيعيان تو اى شاه تشنه كام باشد به شيعيان كرم و لطف تو تمام جانا به حضرت تو مرا عرض مدعا است گر آورى به جا به فدايت بسى رواست (امام) خواهر به دوستان خداوند ذوالجلال قسمت شده است درد و غم و محنت و ملال بشنيده‏ ام كه حضرت يحياى نامدار به رضاى دوست شده كشته خوار و زار خاصان حق به دهر نديدند جز جفا اينک رسيده نوبت اولاد مصطفى در بزم خاص چون كه به ما دوست زد صدا بنهاد از كرم بر ما جامى از بلا از قرب هر كرا كه مكان پيشتر بود جام بلاى او ز همه بيشتر بود خواهر رضا شدم به چنين ظلم بى كران تا بگذرد خدا از گناهان شيعيان بر گو تو مطلبت به من اى خواهر حزين تا آورم بجا به خدايت من غمين (زينب) بود اين آرزويم اى برادر به زانويم نهى سر بار ديگر به دامانم كنى خواب اى عزيزم كه من از حسرت تو اشک ريزم (امام) كلامت كرد خواهر داغدارم نشين تا سر به زانويت گذارم مرا شخص اجل چون در كمين است بدان اين خواب خواب آخرين است (زينب) بيا خواهر ببين بخت سعيدم شده طالع كنون صبح اميدم به زانويم حسينم سر نهاده به فرق من فلک افسر نهاده

ادامه نوشته

نسخه تعزیه وفات حضرت زینب سلام الله علیها

(امام سجاد) يا رب تو آگهى ز دل هر كدام ما باشد به لفظ حال بيان تمام ما اى وامصيبتا ز تكبّر كسى نداد از مرد و زن به شام جواب سلام ما (زينب) اى پيک ناله بر به پيغمبر پيام ما  كن عرض سرگذشت المهاى شام ما  يا مصطفى به شام يزيد پليدگفت  زينب كنيزباشد و عابد غلام ما   يا فاطمه به شام نمودند شاميان آب حلال مهر صداقت حرام ما (ام كلثوم) اى چرخ گشت از ستمت تلخ كام ما زهر ستم چه ريزى از اين پس به جام ما روزم چو شب سياه نمودى به كربلا تقدير هيچكس نشود صبح به شام ما برديم سر برهنه به هر شهر و هر ديار اى آسمان نمودى عجب احترام ما (امام سجاد) اى فلک ديدى چه ‏ها از قوم كافر ديده‏ ام نعش باب خويش را در زير خنجر ديده‏ ام نوح را كشتى اگر در بحر طوفانى فتاد ناخدايى را به خون خود شناور ديده ‏ام تب مدامى، تشنه كامى، غل به گردن، خسته حال كعب نى، نوک سنان، غوغاى لشگر ديده‏ ام (زينب) اى فلک دانى كه من داغ برادر ديده ‏ام كس نبيند آنچه من از قوم كافر ديده‏ ام من چنين بى كس نبودم بى كسم كردى فلک روزگارى مرحمت از شش برادر ديده ‏ام صبح بودم با برادر ظهر گشتم دربدر شام در ويرانه‏ ها ظلم ديگر ديده ‏ام وارد بزم يزيد بى مروت گشته ‏ام چوب بر لعل حسين فرزند فرزند حيدر ديده‏ ام (كلثوم)اى فلک من داغ عباس دلاور ديده ‏ام حلق سقّاى غريبان را ز خون‏تر ديده ‏ام سرو بالا ديده‏ ام پى شاه در دشت بلا فوجى اندر كربلا بى دست و بى سر ديده ‏ام ناسزايى چند از آل زنا بشنيده ‏ام ظلم بى حد از گروه شام يكسر ديده‏ ام (سكينه) من به اين طفلى فلک چندين ستمگر ديده‏ ام ابن سعد بى حيا و شمر كافر ديده ‏ام بر سر نى جلوه گر رأس پدر پيش نظر از قفا چوب جفا از كينه بر سر ديده ‏ام (صغرا) اى فلک من در وطن درد مكرّر ديده‏ ام حسرت باب و برادر هجر مادر ديده ‏ام باب من از من جدايى كرد نامد در برم انتظار حضرت شهزاده اكبر ديده‏ ام منعم از شيون مسازيد اى مسلمانان كه من حسرت شيرين زبانيهاى اصغر ديده ‏ام (سكينه) عزيزان باز شام آمد به يادم امان كانروز كانجا پا نهادم سر عريان شتر عريان سواره عقب لشكر جلو ساز و نقاره سر بابا سرنى پيش رويم زنان شام يكسر طعنه گويم (زينب) مكن زارى سكينه نور عينم بيا اى يادگارى از حسينم تو در شام اى پدرمرده سكينه همى كردى ز غم ياد مدينه مدينه هست اينجا اى پريشان دگر دارى چرا فرياد و افغان (سكينه) مدينه هست گر اى بى قرينه  چرا نبود در او شاه مدينه  بود گر اين مدينه ‏اى مكدّر  كجايند قاسم و عباس و اكبر  مدينه بى پدر گور است عمّه  مدينه شام رنجور است عمه (زينب) به قربان دو چشمان پر آبت زبانم لال بادا در جوابت حسين نوجوان از دست ما رفت شه عالى مكان از شست ما رفت (سكينه) اى عمّه نظر بر دل صد چاكم كن رحمى به دل و ديده نمناكم كن مُردم به مدينه من اگر زود ببر در كرببلا پيش پدر خاكم كن (زينب) چه خوش است هر كسى را كه به كربلا بميرد سر مرقد حسينم رود از وفا بميرد به خدا كه ترسم آخر برود به شام زينب نه به مكّه جان سپارد نه به كربلا بميرد

ادامه نوشته

نسخه مجلس کاروان اسرای کربلا

نسخه مجلس کاروان اسرای کربلا

(شمر) بزن تو طبل بشارت ز کینه ای طبّال که میرسند عیال حسین از دنبال بیاورید عیال حسین تشنه جگر تمام طفل یتیم وزنان بی شوهر به روی خار مغیلانشان بگردانید اگر مطیع به فرمان آل سفیانید(امام سجاد) عابد بیمار زار و مبتلایم ای خدا از غم بابم حسین در ابتلایم ای خدا دستهایم بسته و از کینه غل در گردنم از فراق باب زارم در غم و در شیونم ای جفاکاران نه آخر من علیلم من علیلرحم بنمایید بر من بر شما هستم دخیل (حضرت زینب) زینب افسرده حال و بی قرارم ای خدا از غم شاه شهیدان اشکبارم ای خدا کشته دیدم تشنه لب در عرصة میدان حسین تن به خاک کربلا و رأس او اندر سنین ای برادر کاش زینب مرده بودی پیش از این تا نمیدیدی تو را مقتول قوم پر زکین (شمر) اهل حریم شاه دین پای برهنه از جفا بر سر خار ها روید با غم و رنج و ابتلا زینب زار خون جگر دست اَلم بزن به سر از اَلَم برادرت اشک ببار از بصر عابد بی پدر بیا،بی کس و دربدر بیا پای برهنه این زمان روی به شام غم نما(امام سجاد) ای شمر بی مروت من علیلم ظالم زدیده اشکبارم دو دستم بسته و خار و ذلیلم ظالم کسی بر سر ندارم ببین ظالم علیلم به دست تو ذلیلم زاولاد خلیلم (حضرت زینب) مزن ظالم که ماها دستگیریم مبر این گونه مارا که ما فرزند بتولیم ز اولاد رسولیم زجور تو ملولیم (شمر) خطاب من به شما اهل بیت پیغمبر فغان و ناله و افغان برایتان چه ثمر کنید منزل ایا اهل بیت زار حسین به آفتاب نشینید جملگی با شین ایا سپاه به سایه شما مکان گیرید به سایه منزل خود ،جمله چون سنان گیرید ایا غلام بخوابم من از طریق وفا بیا نشین به بر من بزن تو باد مرا (امام سجاد) عمه جان فکری به حال من نما سوختم من سوختم حق خدا  عمه جان بیمار و سوز آفتاب کی کسی دیده در این دار خراب سوزد اعضایم به حق کردگار چاره ای کن عمة زار فکار (زینب) عابدین ای بی کس و زار و علیل دانم از کینه علیلی و ذلیل چون کنم عمه ندارم چاره ای دانم از شهر و وطن آواره ای صبر کن ای عمه جان افغان مکن خون دل از دیده بر دامان مکن (امام سجاد) امان و آه ایا عمه از طف گرما به حال زار من بیا نظر بنما (زینب) فدایت ای بیمار دل پریشانم مکن تو بی تابی فدای تو جانم (امام سجاد) ز سوزش گرما علیل و تب دارم نه آب سردی و نه سایبان دارم (زینب) چرا تو بی تابی علیل بیمارم ببین که من هم از غم تو افکارم (امام سجاد) ز سوز تب مردم برس به فریادم زتشنگی بنگر ز پادر افتادم (زینب) چه سازم ای عمه که شامی بی دین نشانده اند ما را به آفتاب از کین (امام سجاد) به جسم من بنگر تمام بی روح است ز غل گلویم بین چگونه مجروح است (زینب) بمیرم ای عمه که شد چنین تقدیر که زخم باشد گردن تو از زنجیر (امام سجاد) ز تن شده تابم ز سوزش گرما اگر توانی کن تو سایه ای پیدا (زینب) شمر بی دین بین به پایه خیمه اگر توانی رو به سایه خیمه (امام سجاد) خداوندا علیل و نا توانم روم در سایه خیمه بمانم ندارم طاقتی با قلب سوزان روم در سایه من افتان و خیزان  که شاید ساعتی آسوده باشم به سایه ساعتی من بوده باشم (شمر) ای محبان بانگ زنجیر است می آید به گوش خیزم از جا بنگرم بینم چه باشد این خروش آه آه سجاد باشد خواهد او سازد فرار می روم تا بنگرم بهر چه باشد بی قرار ای علیل بی پدر گویا فراری گشته ای از چه بابت گو به من سرگشته ای (امام سجاد) بی مروت تنم ز گرما سوخت آتش تب به جان من افروخت آمدم سوی خیمه ات ز وفا تا به یک گوشه ام بگیرم جا من علیلم چسان فرار کنم کی فراری من اختیار کنم وانگهی محرمی به شیون و شین نیست جز من بر اهل بیت حسین از بر اهل بیت شاه کبار به خدا من نمیروم به کنار(سنان ابن انس) ای غلامم تو تازیانه بیار تا دهم من سزای این بیمار ای پدر مرده عابد بیمار خواهی از دست ما کنی تو فرار تازیانه می زنم بر پیکرت می کنم مجروح جسم اطهرت ای سپه از چهار جانب چوب کین بر زنید بر جسم زار عابدین (امام سجاد) یارب چه سازم یاور ندارم یک مونسی من بر سر ندارم (شمر) میزنم تازیانه بر سر تو چوب کینه زنم به پیکر تو تاریانه زنم به جسم تو را گر توانی کنون فرار نما (مصرع امام سجاد و حضرت زینب) بیا عمه ببین خوار و علیلم ـــ چه سازم عمه جان من هم ذلیلم ـــ تنم مجروح شد از تازیانه ـــ چه سازم من زبیداد زمانه ـــ ببین در دست این کافر حقیرم ـــ ندارم چاره ای دردت بمیرم ـــ برو از مرگ من خاکی به سر کن ـــ کجایی یا علی بر ما نظر کن ـــ علیلم من تنم بر روی خاک است ـــ سنان رحمی که جسمش دردناک است ــــ بکن زین ورطه ای عمه خلاصم ـــ ندارد سود عمه التماسم (امام سجاد)بار الها به خون پاک حسین به عیال شهنشه کونین جالسین را ببخش ای غفار به حسین علی شه ابرار بانی مجلس ای خدا غفور کن روا حاجتش به روز نُشور بخش جرم طاهر تو یا الله به حق لا اله الا الله مردگان را تمام رحمت کن همه را مستحق جنت کن

 

ادامه نوشته

نسخه مجلس نماز باران خواندن حضرت سلیمان «علیه السلام»

نسخه مجلس نماز باران خواندن حضرت سلیمان «علیه السلام»

(حضرت سلیمان) شکر پروردگار حی قدیم صانع و ستار و رب کریم آفرید بهر مومنین جنت و بهشت بعد از آن از بهر کفار جهیم شکر درگاه تو گوید طاهر از لفظ نبی پس ببخشا جرم ایشان ای رحیم (مرد دهقان) یا رب چه کنم که دگر نبارید باران شدم واله شدم مضطر شدم حیران روم ز بهر تقاضا به نزد پیغمبر که تا شاید مشکلم آسان کند به دیده تر (مصرع مرد دهقان و حضرت سلیمان)سلام من به تو باد ای نبی خدا — علیک من به تو باد ای جوان مه سیما ـــ مطلبی دارم که می باید روا سازی تو حال ـــ هر چه هست مطلب بفرما این زمان بی قیل و قال ــــ خشک گشته باغ و بوستانم ز بی آبی بدان ـــ گو چه خدمت هست بهر تو از سلیمان این زمان (مرد دهقان) ای نبی جمله باد و مرغان تو را در فرمانند همه از سخت و سهل زبان تو را می دانند نما تو امر به ریحان که در افلاک رود بیاورد ابری که ما شدیم هلاک (حضرت سلیمان) بدان ای مرد دهقان نکوفر نباید خواهش آورد جز ز داور اگر خواهی تو باران الهی هر آنچه گویمت آری زمانی (مرد دهقان) هر چه بفرمایی ای سلیمان نبی همان کنم من چه نهان و چه جلی (حضرت سلیمان) برو بگو تو کنون به مردمان یکسر که جمع گردند تمامی ز اصغر و اکبر که تا تمامی کنون به جماعت نماز کنیم رخ نیاز به درگاه چاره ساز کنیم (مرد دهقان) به چشم ای پیمبر ز جان و ز سر بر امر مطاعت تنگ بندم کمر ـــ ای مردم شهر از صغیر و کبیر تمامی بیاید تا به حالت دلگیر رویم ما به سر کوه با غم و آه کنیم نماز باران اقتدا به نبی الله ای نبی الله بیا با حال زار که مردم شهر را نموده ام احضار (حضرت سلیمان) بی افکن سجاده ای جوان نیکو رو که تا نماز کنیم به درگاه خالق کبوتر و آهو (جبرئیل) سلام من به تو ای خلیفه خدا چند لحظه صبر کن ز راه وفا که بدارم مطلبی ز خالق بی چون به برت سازم اظهار ای محزون (حضرت سلیمان) علیک من به تو ای پیک کردگار کریم تو بفرما مطلب خود به حق حی نعیم (جبرئیل) قبل از آنکه نماز کنی به همراه گروه بشر موری راز و نیز کرد در بر حی داد گر که ای خدای کریم گناه من چیست که انسان خطاکار است‌ و اهل نیست تا کی بمانم تا دانه در آید و من به خانه برم زمستان رسید و من بی نوا مضطرم پس پروردگار جهان و زمان و زمین بفرمود آندم با آن مضطر حزین که من به خاطر تو باران فرستم این زمان نه از برای خواهش گناه کار یعنی انسان (حضرت سلیمان) شکر پروردگار لم یزلی که فرستاد باران بر ما جلی ولی تو بگو جبرئیل نیک سرشت ز اعمال انسان چه خوب و چه زشت بگو از آن گناهی که موجب قهر است کدام کار به عالم این چنین پست است(جبرئیل) اگر خواهی بدانی اعظم گناهان باید شناسی آل یزید دشمن شیعیان این قوم بی حیا به در زمانه شرر کنند خون بر دل زمین و زمان و جن و بشر کنند بدان که شمر که یکی زین اشقیا است دشمن آل نبی و قاتل زاده زهراست او ببرد سر روز عاشورا با صد شر و شین سر از قفا از تن حضرت امام حسین (حضرت سلیمان) بگو تو به من ای جبرئیل نیک اختر که باشد حسین و چه میرسدش بر سر (جبرئیل) اگر خواهی ببینی ظلم اعدا میان دو انگشتم‌ نظر بنما (مصرع حضرت سلیمان و جبرئیل) جبرئيلا اين چه دشت پر بلا است ـــ بدان سلیمان دشت كربلا هست ـــ چه گويم من كه محشر آشكار است ـــ همان محشر ز قوم نابكار است ـــ كه باشد آنكه بر نی تكيه داده ـــ حسين است آنكه تنها ايستاده ـــ چرا تنها ستاده گردن كج ـــ ندارد هيچ‌ كس با محنت و رنج ـــ مگر او را نباشد يار و ياور ـــ چرا بسيار بودش يار و ياور ـــ بگو پس در كجا رفتند آنها ـــ همه كشته شدند از تيغ اعدا ـــ مرا از حالت ايشان خبر كن ـــ ميان هر دو انگشتم نظر كن ـــ جوانی بنگرم تن پاره‌پاره ـــ نشانی ‌اش بگو با من دوباره ـــ دو گيسو دارد او آغشته در خون ـــ چه گويم در جواب ای زار محزون ـــ كدامين در بحر مشرقين است ـــ علي‌اكبر گل باغ حسين است ـــ به بالينش زنی ديدم به غوغا ـــ بدان هست مادر او ام ليلا ـــ بديدم يك جوان چون ماه پاره ـــ نشانی ا‌ش بگو با من دوباره ـــ دو دست پای او از خون خضاب ا‌ست ـــ چگويم من كه دل در اضطراب است ـــ بگو دل در برم در شور شين است ـــ بدان آن تازه داماد حسين است ـــ بگو نامش كه من اندر هراسم ـــ بدان باشد نام او قاسم ـــ بديدم كودكی چون ماه انور ـــ نشانی ا‌ش بگو با من سراسر ـــ گلوی او نشان تير باشد ـــ بدان او اصغر بی شير باشد ـــ جوانی بنگرم دستش جدا شد ـــ فغان و آه دردم بی ‌دوا شد ـــ بگو نامش به من ای دل افکار ـــ بدان دیگر ندارم تاب گفتار

ادامه نوشته

نسخه تعزیه سید جلال الدین اشرف زمینه نوا

(سیدجلال الدین) ستیزه جویی ات ای چرخ بر ملا کردی لوای رأیت ظلمت ، فلک به پا کردی به فکر دشمنی آل مصطفی ، تا کی ؟ بگو که این همه بیدادها چرا کردی ؟ به بند و کُنده و زنجیر مدت هفت سال تو باب زار مرا ، خوار و مبتلا کردی ز زهر سم جفا آن برادر زارم غریب مرگ به طوسش ، تو مبتلا کردی ز حیله ورزی هارون و کینه ی مأمون پدر ، برادر زارم ، زمن جدا کردی (سید احمد) ستم شعاری ات ای چرخ بر ملا کردی فغان و غلغله در دشت کربلا کردی ز گردش تو دل اهل بیت پیغمبر شده است غرقه به خون ، آن جفا کردی ز مرگ باب و برادر ، جلال الدین اشرف تو خون جگر بنمودی ، بین چها کردی (سیدجلال الدین) از جفایت ای فلک بر جبهه گوهربار چشم می شود از گردشت دائم ز دل ، خونبار چشم باب من موسی ابن جعفر از جفای مشرکین شد شهید و داشتم در مرگ او ، خونبار چشم آه آمد یادم از وقتی که مأمون لعین زهر کین ، کام رضا بنمود و شد خونبار چشم  جای دارد خون بگریم بهر آن ساعت ، فلک بست از رویم پدر با دیده خونبار ، چشم (سیداحمد) ای سپهر سفله پرور ، پوشیدی ز حق یکباره چشم از ستیزت شد جلال الدین هم ، خونبار چشم  رو نما نزد شاه دین ، غمم از دل رود برگشامی ساعتی بر آن گل گلزار ، چشم  السلام ای درگهت باب الفتوح خاص و عام از ترحم یکدمی بگشا به این افکار ، چشم (سیدجلال الدین) مرحبا خوش آمدی ای سید احمد نزد ما  می نشین اندر برم این دم تو از راه وفا دل شده تنگ از غم باب و برادر ، چون کنم ؟ زین مصیبت دیده را هر لحظه چون جیحون کنم هر که را باشد به غربت یاوری و غمگسار من به شهر قم غریب و بی نصیب و اشکبار (سیداحمد) ای پیشوای متقیان ، سید بشر  از خاندان طهارت فقط تو نیستی خونجگر اجداد طیبین شما ، سیمای حسین دیدند به کربلا چه جفا و چه شور و شین فارغ نبوده اند بدان هیچیک ز ابتلا هر یک چشیده اند ز جام غم و بلا کن صبر پیشه ، اجر صبوران دهد خدا غمگین تو از زمانه مباش ای مه هُدی (سیدجلال الدین) آه آوردی به یادم از زمین کربلا چون گذشت بر جد من آندم ز جور اشقیاء لیک میده گوش ، گویم بهر تا با شور و شین من ز باب خویش و هم از جد مظلومم حسین گر حسین جان داد در غربت به صد محنت ، بدان بود بر سر خواهرش زینب به صد آه و فغان یک طرف بودش سکینه ، یک طرف کلثوم زار می زدند بر سینه و سر با دو چشم اشکبار باب من بی دختر و بی خواهر و بی غمگسار کنج زندان جان سپردی بی انیس و بی تبار (سیداحمد) وای وای از این سخن آتش گرفتم سوختم  بر تن خود زین مصیبت رخت ماتم دوختم  یک زمان آرام گیر از گریه ای مولای من  کن شکیبایی دمی از ناله ای مولای من  سر بنه در بستر راحت بخواب ای دلغمین  یکدمی آرام گیر ای سبط ختم المرسلین (سیدجلال الدین) بزرگوار خدایا به حق آل عبا  ز راه مرحمتت یک نظر به من فرما  نمای حل ز کرم مشکلم تو یا الله  به حق روح محمد پناه خلق الله  فرج نما به من ای کردگار لم یزلی  به حق جد کبار من آن علیِ ولی (حضرت علی غائب) ضیاء دیده من شه جلال الدین اشرف  به دیدن تو رسد جد تو ز خاک نجف  گذار سر به سر زانویم تو ای فرزند  رسیده نصرت تو زاده ی سعادتمند (سیدجلال الدین) کیستی داری به زانویت سرم ؟ نام نامی ات بیان کن از کرم (علی غائب) شام هجرانت به سر شد ای غمگین  جد تو باشم امیرالمؤمنین (سیدجلال الدین) السلام ای دُرة التاج سرم  سرفرازم کرده ای تو از کرم (علی غائب) نورچشمان مرحبا صد مرحبا  کن بیان در دل چه داری مدعا (سیدجلال الدین) بی کَسَم من یا امیرالمؤمنین  مانده ام تنها میان مشرکین (علی غائب) داده ام نصرت به تو بر کوفیان  بهر امدادت رسند از مؤمنان (سیدجلال الدین) جدُنا عرض دگر دارم برت  از جلال الدین به قربان سرت (علی غائب) چیست مطلب گو تو را ای نور عین ؟  کاین چنین داری فغان و شور شین(سیدجلال الدین) جدُنا بابم به زندان شد شهید  از جفای ظلم هارون الرشید(علی غائب) او به راه شیعیان گشته فدا  امتان را او شفیع است در جزا(سیدجلال الدین)آه گویم من چه از حال رضا  شد شهید زهر مأمون دغا (علی غائب) آری آری شد شهید زهر کین جان فدا شد بهر امت ای حزین (سیدجلال الدین) خواهرم بی کس به غربت داده جان  الامان از دست غربت الامان (علی غائب) در کنار شیعیان گریه کنان  خفته او در خاک قم این را بدان (سیدجلال الدین) من به غربت ترسم این جان بسپرم  نیست یک مؤمن در این دم بر سرم (علی غائب) غم مخور بنمای صبر ای دلفکار بر کمر می بند این دم ذوالفقار هست فردا روز جمعه بی نیاز پا بنه در مسجد از بهر نماز رو به منبر از مواعظ و ز دلیل خوان به مردم تا شود قدرت جلیل سر بنه در خواب راحت این زمان آرزویت داده خلاق جهان (سیدجلال الدین) مهیمنا به رضای تو و قضای تو ، شکر به هر قضیه که کردی به اقتضای تو شکربیا به نزد من ای سید احمد دل ریش ببین به واقعه ی امشبم چه آمد پیش (سیداحمد) سرم نثار تو ای سبط موسی جعفر بیان نما که به رؤیا چه آمدت به نظر (سیدجلال الدین) بدان که سر بنهادم کنون به بالش پر به خواب جد کُبارم بیامدم بر سر بگفت از چه ببینم تو را پریشان حال ؟ بگفتم آنچه به دل بود ، از کلام و ملال بداده است مراد دلم همان سرور بگفت رو تو به مسجد ، علی الصباح دگر به روز جمعه به منبر برو تو خطبه بخوان برای بیعت خود جمله خلق را تو بخوان قبول بیعت تو هر که کرد از دل و جان به روز حشر دهیمش ز باغ های جنان هر آنکه منکر امر تو شد ، نمود انکار نمایشم به سقر داخل عذاب النار (سیداحمد) سرم فدای قدوم تو باد ای سرور ز راه لطف قدم نِه به عرشه ی منبر ایا گروه محبان و شیعیان ز وفا شوید جمع به مسجد ز پیر و هم برنا دهید گوش تمامی شما ز صدق و یقین کنون به موعظه ی سید جلال الدین (سیدجلال الدین) الحمد مطلع لل من وجهک المبین لله لیس غیرک من رب العالمین بعد از ستایش و حمد و نعت مصطفی گویم مدیح شیرخدا ، امیر المؤمنین بعد از مدیح حیدر و اولاد طاهرش دارید گوش بر سخنم از ره یقین دانید ای گروه که این قوم بد شعار امروز می کنند خلافت در این زمین باشند جمله باطل و بنموده غصب ، حق از دودمان فاطمه آن نور خافقین دانید حق به ما است که بی شک و بی ریا باطل بودند زمره ی مروانی لعین(سیداحمد) جانم فدای تو ای زار دل غمین ما را توقع است ز تو ای شه مبین لب را گشا ، بیان نما از ره وفا ذکر مصائب مه دنیا و دین حسین (سیدجلال الدین) ای امتان احمد مختار ، بشنوید ای شیعیان حیدر کرار بشنوید جدم حسین و قاسم و عباس و اکبرش گشتند غرقه خون همه یکبار ، بشنوید زینب که آفتاب ندیدی جمال او بر سر نداشت معجر و دستار ، بشنوید زین العباد که بود مریض آن غریب زار در قید بند بود دل افکار بشنوید بودی سکینه را چو مکان دامن پدر دادند خرابه منزلش ، اشرار بشنوید از یاوران سرور دین ، چون بیان کنم گشتند قتیل فرقه کفار ، بشنوید (سید احمد) ایا گلدسته ی موسی ابن جعفر نمودی زین حکایت دیده ها تر بیان کن از رضا ، ماه غریبان چها دید از جفای قوم عدوان ؟ (سیدجلال الدین) چه گویم از غریب خطه ی طوس  ز عمر خویشتن گردیده مأیوسذ بسی طرح جفا افکنده مأمون  که تا سازد شهید آن ماه دلخون  به سوزن زهر انگور او دوانید  عِنَب را بر رضا جبرا خورانید  به روی خشت سر بنهاد و جان داد   غریبانه نبودش خاطر شاد (سیداحمد) ایا جماعت شیعه ز راه صدق و یقین  دهید دست بیعت به شه جلال الدین بده که دست شریفت ببوسم ای سرور تویی شهنشه دوارن و سبط پیغمبر  ایا جماعت شیعه همه ز پیر و جوان  به بیعتش بشتابید از کهان و مهان(سیدجلال الدین) زبیعتم به شما باد جمله را حسنات که بر سلاسل گیسوی مصطفی صلوات  هزار شکر به درگاه خالق اکبر رواج یافته دین علیِ اژدر در ایا گروه که کردید بیعت از دل و جان شوید جمله سوار و رویم جانب زنجان (سیداحمد) مرکب بیاورید ز بهر شه جهان  گردد سوار او ز پی دفع دشمنان ای سیدجلیل ببند تیغ بر کمر بر دشمنان دین تو بیابی کنون ظفر حاضر بود مراکبت این دم شو سوار  کز ضرب تیغ تو شود اسلام برقرار (سیدجلال الدین) اعوذبالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم انا فتحنا لک فتحنا مبینا نصرتم ده ای خدا ، یابم ظفر دفع دشمن تیغ را بندم کمر این زمان بر مرکبم گردم سوار بارالها آرزویم را بر آر شیعیان این دم به آواز جلی جملگی گوئید این دم یا علی (سیداحمد) نَبُرد آن زبانی که بگوید این کلمات که بر حبیب خدا ختم انبیاء صلوات (سیدجلال الدین) ایا گروه محبان شما به شیون و شین بلند جمله بگوئید یا امام حسین (سید احمد) نشود ناطقه ای لال به هنگام ممات که بر حبیب خدا ، ختم انبیاء صلوت (حسن بیگ) نوای بانگ حسینا مرا رسد بر گوش برادران ز چه گشتید این زمان خاموش ؟ رسید موکب اجلال شه جلال الدین شود شاد ، مباشید بعد از این غمگین شما یاوران من از پر دلی کشید از جگر نعره یا علی سلام من به تو بر سروران تویی سرور سلام من به تو هستی ز سروران بهتر بده که دست شریفت ببوسم از احسان مبارک است تو را شاهی ای عظیم الشأن (سیدجلال الدین) علیک من به تو نوجوان خوش منظر جزای خیر بیابی ز خالق اکبر بیان کن از نسب و اصل خویشتن با ما که ای ، شناسمت ای نوجوان رسی ز کجا ؟(حسن بیگ) مراست نام حسن بیگ بدان ایا سرور ز نسل یوشع دینم ، تو را کمین چاکر ابودجانه بود جدم ای خدیو جهان که بود چاکر جدت علی ، شه مردان به دوش دیده پدر واقعه چنین به ملا بگفته است که جان در رهت کنیم فدا روانه کرده است به نزدت شها ز غمخواری به هر بلیه کنم بهر تو مددکاری (سیدجلال الدین) یاوران با وفا ، خوش آمدید مرحبا ، صد مرحبا خوش آمدید اجر یابید از خداوند جهان حافظ جمله ، امیر مؤمنان جملگی در این زمین مأوا کنید خیمه و خرگاه خود بر پا کنید (حسن بیگ) هزار شکر رسیدیم ما به عز و شرف به خدمت تو ایا شه جلال دین ، اشرف اگر تو راست به ما خدمت ای شه دوران بیان نما که بکوشیم از دل و از جان (سیدجلال الدین) روان شوید شما یاوران صغیر و کبیر کمک رسید به ما چند تن ز مرد دلیر روید حال سراسر شما به استقبال بیاورید به نزدم شما به جاه و جلال

ادامه نوشته

نسخه تعزیه منزل شقوق رسیدن خبرشهادت حضرت مسلم(ع)

منزل شقوق رسیدن خبرشهادت حضرت مسلم(ع)

(چاووش) ای موالی موسم و فصل بهار کربلاست لاله باید چیند آن کو داغدار کربلاست ما می رویم سوی بیابان کربلا تا جان دهیم بهر سلیمان کربلا اول به مدینه مصطفی را صلوات به نجف شیر خدا را صلوات در کرب و بلا به شمر ملعون لعنت در توس غریب و الغربا صلوات (امام حسین) می کنم حمد و سپاس ذات رحمان و رحیم آنکه ز اکرامش شدم بر امت جدم زعیم گشته ام دلتنگ مسلم ابن عم نامدار می رسد بوی نفاق از کوفیان بد شعار ساعتی رحل اقامت افکنید ای همرهان تا مگر باد صبا از مسلمم آرد نشان(عرب) الهی اختر از گردش بیفتد چرخ برگردد زمین ویران شود دور فلک زیر و زبر گردد حسین از مکه خارج شد به سوی کوفه می آید ندارد یاوری در کوفه ترسم بی پسر گردد رسم من تا به پابوس حسین ای بخت امدادی کنم کاری که سوی عراق و کوفه برگردد (امام حسین) شوم فدای تو ای شبه روی پیغمبر جوان یکه سواری رسد به مد نظر گمان مراست که از کوفه راهی سفر است بگو به نزد من آید که صاحب خبر است (حضرت علی اکبر) به چشم هر چه تو گویی ایا امام زمان پی اطاعت حکمت ستاده ام از جان ــ ایا جوان اگر از کوفه میرسی ز سفر بیا که تو را خوانده نور چشم پیغمبر (عرب) سلام من به تو ای پیشوای خرد و کبار چه خدمت است که فرموده ای مرا احضار (امام حسین) علیک من به تو باد ای عرب به صد تجلیل بگو خبر چه داری تو از مسلم بن عقیل (عرب) اگر اجازه دهی ای امام عالمیان - به خاک پای تو دارم مطالبی پنهان (امام حسین) اگر تراست بهر ما خبر ز شادی و غم بگو که نیست در اینجا کسی ز نامحرم (عرب) به چشم آنچه تو فرمایی ای امام زمان حکایت غم مسلم کنم به غصه بیان (مصرع امام حسین وعرب)عرب اول بگو از حال مسلم ــ مگو مسلم مپرس احوال مسلم ــ در اول بر پسر عمم چه روکرد ــ سپاه محنت و غم رو به او کرد ــ مگر یاران او از او رمیدند ــ زه راه خدعه دست از او کشیدند ــ پس از این ماجرا بر وی چها شد ــ سر پاکش ز ملک تن جدا شد ــ چها کردند دیگر قوم اشرار ــ ز بام قصر کردندش نگون سار ــ چه کردند آنکه بر مطلب رسیدند ــ میان کوچه ها جسمش کشیدند (امام حسین) انا لله و انا الیه راجعون ایا جوان عرب از چه رو هراسانی بگو برای چه مانند بید لرزانی (عرب) فلک برای شما ای امام گریان است به کوفه گرگ عجل سویتان شتابان است ز کوفیان نبود بر شما اکید و وفا که قصد قتل تو دارند ای امام هدی (امام حسین) به مقتضای قضا خاطرم همیشه رضاست قضا قضای الهی رضا رضای خداست هر که دارد اشتیاق وصل یار پس روان گردد کنون با اختیار الرحیل ای همرهان بی قرار الرحیل ای عاشقان جان نثار (چاووش) که بر حبیب خدا ختم انبیا صلوات که بر شهسوار عرب میر لافتی صلوات معطر است ز قبر حسن مزار بقیع به سبط اکبر مظلوم مجتبی صلوات

ادامه نوشته

پیشخوانی مجالس تعزیه

کعبه یک زمزم اگر در همه عالم دارد

چشم عشّاق تو نازم که دو زمزم دارد

هر کجا ملک خدا هست حسیّنیه تو است

هر که را می نگرم شور محرّم دارد

نه محرّم نه صفر بلکه همه دورۀ سال

کعبه با یاد غمت جامۀ ماتم دارد

روضه خوان تو خدا گریه کن تو آدم

اشک، ارثی است که ذرّیۀ آدم دارد

نازم آن کشته که تا صبح قیامت زنده است

سلطنت همچو خدا در دل عالم دارد

اشک در ماتم تو بسکه عزیز است حسین

جای در چشم رسولان مکرّم دارد

جگرم زخمی آن کشته که زخم بدنش

هر دم از زخم دگر دارو و مرحم دارد

می کند آتش دریای غضب را خاموش

هر که در دیدۀ خود یک نم از این یم دارد